در خواب خیابان

#روابط_خانوادگی
Канал
Книги
Искусство и дизайн
Персидский
Логотип телеграм канала در خواب خیابان
@akabr_mirjafariПродвигать
261
подписчик
33
фото
10
видео
114
ссылок
نوشته‌های سید اکبر میرجعفری
میزبان مغبون

«در بیان این‌که با چه کسانی روابط خانوادگی داشته باشیم»

مادرم تعریف می‌کرد:

ما با خانوادهٔ آقاغفار خیلی دوست بودیم. روابط با تا حدی بود که یک هفته ما مهمان آقاغفار و زنش بودیم و هفتهٔ بعد آن‌ها خانهٔ ما را منوّر می‌کردند.
ناگفته نگذارم که ما در معین‌آباد زندگی می‌کردیم و آقاغفار و زنش در علی‌آباد و وسیلهٔ ایاب و ذهاب بین دو روستا نیز الاغ بود.

در ابتدای این روابط حسنه، آقاغفار و زنش دوتا بچه داشتند و خانوادهٔ ما هم چهار نفر بودند. کم‌کم بچهٔ سوم ما هم به دنیا آمد و از آن زمان روابط ما با خانوادهٔ آقاغفار به سردی گرایید.
زمان گذشت و بچهٔ چهارم ما نیز پا به عرصهٔ وجود گذاشت، اما چند سالی می‌شد که زن آقاغفار در زایمان کوتاهی کرده بود.

آخرین بار که قصد کردیم برویم منزل آقاغفار، خانوادهٔ شش‌نفرهٔ ما روی یک الاغ نمی‌گنجیدند. مجبور شدیم دو الاغ تدارک ببینیم و راه بیفتیم به سمت علی‌آباد. بعد از ساعتی که رسیدیم به منزل آقاغفار، صاحب‌خانه به یک «خوش‌آمدید» سرد اکتفا و کرد و ما را به منزلش راه داد. نشستیم در اتاق پذیرایی میزبان و نیم‌ساعتی در و دیوار را نگاه کردیم. بعد از انتظاری طاقت‌سوز زن آقاغفار با یک سینی چای وارد شد و چند استکان چای کم‌رنگ‌ و سرد جلوی ما گذشت و سکوتی سردتر را بر مجلس حاکم کرد. زمان به تلخی و سردی می‌گذشت که وی با صدای لرزان گفت: «دیگه روابط ما و شما جور درنمی‌آد؛ یعنی به ضرر ماست. آخه خودتون شاهدید که شما شش نفرید و ما چهار نفر. این‌جوری ما مغبون می‌شیم.»

سکوت مجلس‌ سردتر و سنگین‌تر شد.

چند دقیقه‌ای گذشت. دوباره زن آقا غفار با صدایی لرزان‌تر گفت:
«آخه ببینید! شما دوتا الاغ دارید و ما یه الاغ. الان من باید دو برابر قبل ْ آب و علف جلوی الاغای شما بذارم.»

باز هم وزن سکوت مجلس بالاتر رفت و باز هم چند دقیقه بعد زن آقاغفار سکوت را شکست و حرف آخر را زد:
«تازه الاغای شما خیلی پرخورن؛ هرچی جلوشون می‌ذارم، چند ثانیه بعد همه‌رو توی شکمشون!»
و این بود پایان روابط ما و خانوادهٔ آقاغفار.

#دید_و_بازدید
#روابط_خانوادگی
#روابط_نامتوازن
#سید_اکبر_میرجعفری


https://t.center/akabr_mirjafari