نه غیر باده و رقص و نگار میخواهم که وعده های خدا را به بار میخواهم تو قاطعانه که یک بوسه هم نخواهی داد و قانعانه من از تو هزار میخواهم برای اینکه نیافتم به شک میان سجود دودست گرم ترا بیشمار میخواهم به دار رقص معلق نشان قدرت ماست کجاست زلف تو که اقتدار میخواهم به نام تو بکنم نامه باز، یادت هست؟ شراب کهنه چون اینها بیار میخواهم (احمد پروین)
دلتنگ من نبود به جز درد یک نفر دلتنگی بدی سرم آورد یک نفر کاری که شعله با سر کبریت میکند اول سرم شکست و چنان کرد یک نفر مثل مذاب منجمدم باورم کنید دل شعله ور شد از همه دلسرد یک نفر در سرگذشت من اثری جز هبوط نیست در سرنوشتم از همگان طرد یک نفر خنجر به دست رفتم و کارم تمام شد با من نگفت بس کن و برگرد یک نفر (احمد پروین)
تمام پختگی ام میشود که خام شود اگر خطاب تو با من فقط به نام شود اگرچه سوختن من تورا تماشاییست ولی چو مینگری سوختن تمام شود مرا گرسنه لب نیمه شب رها نکنید که این گرسنه شبی عامل قیام شود گرفتن دل من بی دلیل خواهد شد اگر که با همه غیر از تو هم کلام شود هزار رشته گیسو هزار راه نجات بگو که قسمت من عاقبت کدام شود (احمد پروین)
با خون چشم طعنه به هرچه شفق زدیم تقدیر ماست چون که فقط حرف حق زدیم عصرانه شادی من و دل چیست غیر این کز دفتر فراق تو برگی ورق زدیم از شرم عرق نشسته که رفتی و مانده ایم از بیم شرم دست شبی بر عرق زدیم ما مستحق مردن بی یار بوده ایم ما دست رد چرا به چنین مستحق زدیم هر شب پناه میبرم از خود به خاطرات شاید سری به سوره ناب فلق زدیم (احمد پروین)