شهید احمد مَشلَب

#نویسنده_سمیه_ر
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری۲ ولی #محمدرضا_یراق_زاده تصمیمش را گرفته بود. او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را #جبران کند... به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و #حلالیت طلبید، اگر جای #جبران بود، جبران مےکرد... هر چه داشت…
🕊🕊
🕊
🕊


#لات_های_بهشتی
#شهید_مدافع_حرم١



مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐
یکی از برادرهایش در جنگ ایران و عراق کشته شده بود و برادر دیگرش اسیر بود . خودش هم بچه دار نمےشد...

کینه عجیبی از ایرانےها داشت و آنها را مقصر همه مشکلات خودش مےدانست.😶


اسمش «کاظم عبد الامیر مزهر النجار »بود معروف به #کاظم_عبدالامیر.

تنها ویژگی خوبی که داشت این بود که #شیعه بود .☺️
بین اسرا از همه بیشتر حجه الاسلام #ابوترابی را شکنجه مےکرد.😒
هرچند خانواده اش به روحانیون و سادات احترام مےگذاشتند، اما حاج آقا ابوترابی ، برایش در حکم یک اسیر بود نه یک سید روحانی .😟😐


تا اینکه...

یک روز کاظم وارد اردوگاه شد و رو به آقای ابوترابی گفت :
«بیا اینجا کارت دارم.»

فکر کردیم دوباره شکنجه و...😨 اما از آن روز رفتار کاظم با همه اسرای ایرانی تغییر کرد 😮 و حتی بسیار آقای ابوترابی را احترام مےکرد....

علت این تغییر رفتار را از حاج آقا ابوترابی پرسیدیم، گفتند:
"کاظم به من گفت:«خانواده من شیعه هستند و مادرم بارها سفارش #سادات را به من کرده بود و بارها گفته بود مبادا ایرانےها را اذیت کنی"...😡😠


#ادامه_دارد...
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری۱ قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی. در خورستان و حوالی دزفول نیز همین بساط حاکم بود... #محمدرضا همیشه در کنار خان بود و شریک ظلم هایش... همیشه با خودش #خنجر داشت و هر کسی پا پےاش مےشد را حسابی ادب…
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊

#لات_های_بهشتی
#فـــــراری۲

ولی #محمدرضا_یراق_زاده تصمیمش را گرفته بود.

او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را #جبران کند...

به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و #حلالیت طلبید، اگر جای #جبران بود، جبران مےکرد... هر چه داشت داد تا حلالش کنند...

مردم هم که مےدیدند چقدر برای حلالیت طلبیدن اصرار دارد، واقعا حلالش مےکردند ...

کم کم #حق_الله قضا شده را نیز جبران کرد و مشغول #بجاآوردن_نمازقضا و عبادت شد...

شب ها از تباه کردن عمرش، به درگاه خدا، ناله مےکرد و اشک مےریخت...

آری!
#این_انسان_با_کسی_که_مےشناختیم_حسابی_فرق_کرده_بود!!!


وقتی آتش جنگ بین ایران و عراق روشن شد، ارتش و سپاه در منطقه #دشت_عباس با عراقےها درگیر شدند و حالا نبود یک #راه_بلد در مناطق مرزی، مشکل اساسی بود...

محمدرضا خودش را به نیروهای نظامی رساند و گفت که سال ها در این کوه ها و دره ها زندگی کرده است...
بین ارتش و سپاه برای داشتنِ او دعوا بود!!!!

یک روز با نیروهای ارتش به شناسایی مےرفت و یک روز با نیروهای سپاه.

#خرداد۱۳۶۰ بود که همراه نیروهای ارتش به شناسایی رفت
فرمانده زخمی شد و در مقابل نیروهای عراقی، به زمین افتاد!!
محمدرضا او را نجات داد اما خودش با #گلوله_کالیبر دشمن به شهادت رسید


#پایان_داستان_فراری
#نویسنده_سمیه_ر
#ڪپےممنوع⛔️


💕 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۵ #شهیدشاهرخ_ضرغام چند وقتی مےشد که شاهرخ #کم_حرف شده بود تو دعای کمیل و توسل ، بلند بلند گریه مےکرد😭😭 از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که #شهیــــد شود!!!☺️ #۱۷آذر۱۳۵۹ رفتیم برای عملیات... عملیات موفقیت آمیز…
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊

#لات_های_بهشتی
#فـــــراری۱


قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.

در خورستان و حوالی دزفول نیز همین بساط حاکم بود...
#محمدرضا همیشه در کنار خان بود و شریک ظلم هایش...

همیشه با خودش #خنجر داشت و هر کسی پا پےاش مےشد را حسابی ادب مےکرد.
در دعوا کردن، حریف نداشت.
و در تیراندازی، مهارت ویژه داشت...

تا اینکه در اواسط دهه ۵۰ ، ماموران حکومتی، حکم جلبش را گرفتند و محمدرضا برای فرار از دستشان، راهی کوه و کمر شد.

کوههای مرز ایران و عراق، شد پناهگاه محمد رضا و او فقط برای سر زدن به خانواده و گرفتن آذوقه ، مخفیانه به دیدار آنها مےرفت...

انقلاب که پیروز شد، محمد رضا هم برای خودش #پیرمرد محاسن سفیدی شده بود و به سراغ خانواده اش آمد...


محمدرضا در طول سال های فرارش ، خیلی به کارهایش فکر کرده بود و حالا از ظلمی که در حق مردم کرده بود، پشیمان بود...


اما چکار مےتوانست بکند؟؟؟
ظلم هایش در حق مردم، کم نبودند!!!


#ادامه_دارد...
#نویسنده_سمیه_ر
#ڪپے ⛔️

@ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حر_انقلاب۴ #شهیدشاهرخ_ضرغام برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا... کسی آنجا نبود. در وسط روستا یک دستشویی بود و شاهرخ رفت دستشویی...😁 ناگهان دیدم یک سرباز #عراقی خیلی بیخیال دارد مےآید سمت ما😱😰 سریع پشت دیوار مخفی شدم …
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃

#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۵
#شهیدشاهرخ_ضرغام


چند وقتی مےشد که شاهرخ #کم_حرف شده بود
تو دعای کمیل و توسل ، بلند بلند گریه مےکرد😭😭
از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که #شهیــــد شود!!!☺️

#۱۷آذر۱۳۵۹ رفتیم برای عملیات...

عملیات موفقیت آمیز بود ✌️ اما نیروهای تحت امر #بنی_صدر ، پشتیبانی نکردند و با #پاتک نیروهای دشمن، مجبور به عقب نشینی شدیم!!!😥

#شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب برگردند و با شلیک آر پی جی، مانع #پیشروی تانک ها مےشد💥

یک لحظه برگشتم عقب را ببینم، دیدم شاهرخ ایستاده آرپی جی بزند که گلوله ای به سینه اش خورد😔 و افتاد روی خاکریز

نمےتوانستم به سمتش بروم و به عقب بیاوریمش😥
عراقےها به بالای پیکرش رسیدند و #هلهله مےکردند ....

همان شب تلویزیون عراق، #پیکر_بی_سر شاهرخ را نشان داد و گفت:
"ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم"...


دو روز بعد که حمله کردیم و همان خاکریز را گرفتیم #اثری از پیکر شاهرخ ندیدیم😔

او از خدا خواسته بود #همه_گذشته اش را پاک کند و خدا هم دعایش را مستجاب کرد...


#پایان_داستان_حر_انقلاب
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۳ #شهیدشاهرخ_ضرغام کله نترس شاهرخ، کم کم دردسری شده بود برای عراقےها...😰😰 شب ها به همراه چند نفر از نیروهایش صورت هایشان را #سیاه🌚 مےکردند و به میان نخلستان ها مےرفتند و مخفی مےشدند... و فرماندهان دشمن را اسیر مےگرفتند!!!😰😨🏳
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حر_انقلاب۴
#شهیدشاهرخ_ضرغام


برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا...
کسی آنجا نبود.

در وسط روستا یک دستشویی بود و شاهرخ رفت دستشویی...😁

ناگهان دیدم یک سرباز #عراقی خیلی بیخیال دارد مےآید سمت ما😱😰

سریع پشت دیوار مخفی شدم
نمےتوانستم شاهرخ را صدا کنم😱😱

سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید و با #تعجب به دستشویی نگاه مےکرد😳

یک دفعه شاهرخ، لگدی با در دستشویی زد و با فریاد گفت:
" #وایســـــااااا"😡😡

سرباز عراقی اسلحه اش را روی زمین انداخت و #فراااار کرد و ما هم به دنبالش دویدیم🏃🏃


کمی جلوتر، شاهرخ او را گرفت😏

سرباز با التماس، داد مےزد:
" #منو_نخور!!!"😰😰😱😱


من که کمی عربی بلد بودم با تعجب پرسیدم:
"نخور یعنی چی"؟؟😳😳

سرباز گفت:
"فرمانده ی ما عکس اون آقا (اشاره به شاهرخ) را به ما نشون داده و گفته او #آدمخواره"...😰😰😱😰😰


وقتی شاهرخ این رو فهمید خیلی خندید😂😂


و بعد از آن بود که اسم گروهش را گذاشت: گروه #آدمخوارها😠😡😠


گروهی که شامل افرادی بود که روزگاری مثل خود شاهرخ، بودند و حالا توبه کرده بودند😔... #مصطفی_ریش و #مجید_گاوی و ... اعضای گروهش بودند

کسانی که از هیچ چیز نمےترسیدند جز خدا😇


#ادامه_دارد...
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع ⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۲ #شهیدشاهرخ_ضرغام شاهرخ، اخلاق خاصی داشت... مثلا اغلب وقت ها با خانواده #غذا نمےخورد. 😏 میگفت: "میخوام مامان و بچه ها حسابی سیر بشن بعد اگه چیزی موند من میخورم". شاهرخ، #یتیم بزرگ شده بود اما مادر پیرش همیشه او را دعا…
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۳
#شهیدشاهرخ_ضرغام

کله نترس شاهرخ، کم کم دردسری شده بود برای عراقےها...😰😰

شب ها به همراه چند نفر از نیروهایش صورت هایشان را #سیاه🌚 مےکردند و به میان نخلستان ها مےرفتند و مخفی مےشدند... و فرماندهان دشمن را اسیر مےگرفتند!!!😰😨🏳

بعد هم قسمتی از لاله گوش آن ها را مےبریدند😫😩 و رهایشان مےکردند و خودشان هم برمےگشتند.

مےگفت:
"اسیر گرفتن خوب است اما باید دشمن را #بترسانیم"...😏😏

این کار آن ها دشمن را به #وحشت انداخته بود و کم کم معروف شدند به #گروه_آدمخوارها...

اما اینکه چرا شدند آدمخوارها شنیدنےست... و خنده دار😬😁


#ادامه_دارد
#نویسنده_سمیه_ر
#ڪپےممنوع ⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب #شهیدشاهرخ_ضرغام #قهرمان کشتی فرنگی بود... وزن #فوق_سنگین...💪 حتی به اردوی #تیم_ملی هم دعوت شد...اما... هر روز بعد از باشگاه، به دنبال خلاف و کاباره و ...می رفت.😕 کم کم کشتی را رها کرد و شد #محافظ_کاباره ی شهروز جهود یهودی…
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃


#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۲
#شهیدشاهرخ_ضرغام

شاهرخ، اخلاق خاصی داشت...
مثلا اغلب وقت ها با خانواده #غذا نمےخورد. 😏

میگفت:
"میخوام مامان و بچه ها حسابی سیر بشن بعد اگه چیزی موند من میخورم".

شاهرخ، #یتیم بزرگ شده بود اما مادر پیرش همیشه او را دعا می کرد و هدایتش را از خدا مےخواست.😔

شاهرخ خیلی به مادرش احترام مےگذاشت و اگر جلوی همه #شـــیر بود جلوی مادرش #مـــوش بود...

در ایام انقلاب، شاهرخ هم پا به پای مردم در #راهپیمایی ها شرکت مےکرد و با پیروزی انقلاب، وارد #کمیته شد...💪

عاشق امام خمینی بود و روی سینه اش خالکوبی کرده بود:
#فدات_بشم_خمینی😍😘

در همه عملیاتها از بقیه جلوتر بود و در #درگیرےهای گنبد، خوزستان و کردستان و... قبل از همه حضور داشت..☺️


با شروع جنگ، به خوزستان رفت و به واحد #جنگ_های_نامنظم_فدائیان_اسلام پیوست.😃😉

روزهای اول جنگ بود و شاهرخ با رفقایش به دشمن #شبیخون مےزدند و از

آنها غنیمت مےگرفتند...💪

شاهرخ بدون سلاح مےرفت و #باسلاح برمےگشت!!!✌️


#ادامه_دارد
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
💔 #قهرمان کشتی فرنگی بود وزن #فوق_سنگین💪 حتی به اردوی #تیم_ملی هم دعوت شد اما... هر روز بعد از باشگاه، به دنبال خلاف و کاباره و ...می رفت.😕 کم کم کشتی را رها کرد و شد #محافظ_کاباره ی شهروز جهود یهودی صاحب چندین کاباره در تهران... قدِ بلند و قیافه خشنش😠
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب
#شهیدشاهرخ_ضرغام


#قهرمان کشتی فرنگی بود... وزن #فوق_سنگین...💪 حتی به اردوی #تیم_ملی هم دعوت شد...اما...

هر روز بعد از باشگاه، به دنبال خلاف و کاباره و ...می رفت.😕

کم کم کشتی را رها کرد و شد #محافظ_کاباره ی شهروز جهود یهودی صاحب چندین کاباره در تهران...

قدِ بلند و قیافه خشنش😠 باعث شده بودکه حتی ماموران کلانتری هم از او حساب ببرند ....😐

از مغازه دارها #باج مےگرفت و کسی جرات اعتراض نداشت....

شبهایی هم که پول نداشت مےرفت میدان شوش و از #راننده_کامیون ها باج می گرفت!!!!💪👊

برای خودش دار و دسته ای داشت و #گنده_لات های تهران هم از او حساب می بردند ....😨😰


#اصغر ننه لیلا ، #حسین فرزین، #ناصر کاسه بشقابی و ... از رفقای او بودند که بعد از انقلاب به دستور دادگاه انقلاب #اعدام شدند...😏😰

برای خود #شاهرخ هم حکم #اعدام آمده بود اما ...
شاهرخ همه پل های پشت سرش را خراب نکرده بود.😊

با همه فسادش در #محرم و ماه #رمضان ، انسان دیگری می شد😌 و شاهد این مدعا، اعضای هیات جواد الائمه (ع)هستند.


#محرم۱۳۵۷ بود که روحانی هیات ، چند ساعتی با شاهرخ صحبت کرد و از #عاشورای آن سال، شاهرخ، انسان دیگری شد!!!😳


#ادامه_دارد
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع⛔️
@AHMADMASHLAB1995