شهید احمد مَشلَب

#لبیک_یا_زینب
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
#لبیک_یا_زینب

هیچ گاه دعای #پیر ‌شَوی جوان برایشان دوست داشتنی نبود
آنچه که دوست داشتنی است
پریدن در #جوانے‌ست...
هنگامے که دنیا هنوز
در وجودت #ریشه ندوانده

#شهید_احمد_مشلب
#شهید_بابک_نوری
#شهید_علاء_حسن_نجمه
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_هشتم تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من می‌گشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای…
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_چهل_و_نهم

سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.

جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت.

هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند.

خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»

صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.

رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته می‌شد.

می‌توانستم تصور کنم #تکفیری‌هایی که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم.

تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.

نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!»

از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»

از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»

هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت #شهادت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»

محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»

و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!»

در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.

لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) می‌سپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.

در برابر نگاهم می‌رفت و دامن #عشقش به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.

می‌دانستم رفتن #امام_حسین (علیه‌السلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.

مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
پرواز پرستویی دیگر ... پاسدار مدافع حرم #شهید_اصغر_پاشاپور اعزامی‌ از شهرری در شهر حلب به فیض شهادت نائل آمد #هنیئا_لڪ_یا_شهید... @AHMADMASHLAB1995
آه از غمی که تازه شود با غم دگر...

هنوز یک ماه از آسمانی شدن فرمانده
نگذشته که خبر پروازت از راه رسیده
خانطومان باز هم شهید می‌طلبد.
برادرم!
خوب می‌دانم مزد همه این همه سال‌
دوری و دویدن و نخوابیدن و دربدری
و خانه‌به‌دوشی جز شهادت نیست اما
کاش فکری هم برای دل ما می‌کردی...
یک دل سیر ندیدیمت
و دیدارمان افتاد به قیامت....
رفیق شفیقت_محمد_ را که دیدی
سلام مرا هم برسان.
سه‌سالی میشود که منتظر رسیدنت مانده...
#شهادتت_مبارک_برادر_عزیزم
#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#حلب_خانطومان
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده‌اند
#لبیک_یا_زینب

پی نوشت :
پست اینستاگرام خواهر شهید اصغر پاشاپور
و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
(شهید پاشاپور برادر همسر شهیدپورهنگ بودند)


@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
🔴 خان طومان آزاد شد 🔺‏ با مجاهدت‌ رزمندگان #مقاومت شهر ‎خان طومان در جنوب حلب به طور کامل از لوث تروریست‌های جبهه النصره پاکسازی شد. #harimeharam_ir @AHMADMASHLAB1995
#خانطومان_آزاد_شد 🌹🌹

🕊خانطومان
🍃یعنی :
مرزِ بین ِ#مــــاندن و #رفتـــن ...
🍁یعنی :
#گــذاشتن و #گـــذشتن ...
🍂یعنــــــــــی :
غربتِ رزمندگانِ #یگان_فاتحین ، #فاطمیون ، #زینبیون ...
🍁یعنــــی : طنین ِ صدای مظلومانه ی #لبیک_یا_زینب ...

🕊خانطومان
🍃یعنـــی :
اقامه ی نمــــاز ِ عشق با وضوی #خون ...
🍁یعنی :
ما رأیت الّا جمیـــــــــلا ...

🕊خانطومان
🍁یعنـــــی :
حجله گاهِ #عباس_آبیاری ...
#مجید_قربانخانی ... #عباس_آسمیه ...

🕊خانطومـــان
🍂یعنی :
کربلای #محمد_آژند ...
سکـــــوی پرواز ِ #محمد_اینانلو ...
بابُ الشهادة #مهدی_حیدری ...
معراج ِ#میثم_نظری ...

🕊خانطومان
🍃یعنـــــی :
میقـــــــات #مرتضی_کریمی #علیرضا_مرادی #حسین_امیدواری ...

🕊خانطومان
🍁یعنی :
یادآوری ِآخـــــرین نگاه ِ #رضا_عباسی
و مظلومیت و گمنامی ِ #مصطفی_چگینی #امیرعلی_محمدیان ...

🕊خانطومان
🍂یعنــــی :
پیکرهای ارباًاربا ...
🍃یعنـــی
#نینوا ...
#کـ_ر_بـ_لـ_ا ...

🕊خانطومان
🍁یعنی :
مادرانِ چشم به راه ...
همسران ِ دلسوخته ...
کودکان ِدلتنگ ...

🕊خانطــــومان
🍃یعنـــــی :
حسرت ...
آه ...
🍂یعنی :
#مــــــاندن ...
مانـــدن ...
ماندن ...

🔮نحوه به شهادت رسیدن 13 مدافع حرم مازندرانی در #خانطومان


#آزادی_خانطومان است....

@AHMADMASHLAB1995
Forwarded from اتچ بات
#قرارگاه_فرهنگی_مجازی_شهیداحمدمشلب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

#هرروزبایک_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید قاسم غریب 🌺
🔹محل تولد: گرگان
🔸محل شهادت: سوریه_تدمر_کوههای پالمیرا
🔹نام پدر: محمدرضا
🔸تاریخ تولد: 1361/1/1
🔹تاریخ شهادت: 1394/4/21
🔸 فرزندخانواده میباشد
🔹کیفیت شهادت: راوی همرزم شهید در سوریه.

{ساعت 3 صبح ماه رمضان {تیرماه } 1394 شب شهادت امام علی ع }صدای بی سیم همه رو کشوند به اتاق مخابرات. ..

صدای #سرهنگ قاسم غریب بود. . .
پشت بی سیم می گفت #حاج مهدی #اوضاع بهم ریختست و داعشیا خیلی زیادن امکانات و نیرو کم دارم. . .
#حاج مهدی در عین حال که #اضطراب شدیدی داشت با #آرامش گفت شما امکانات لازم رو دارید ایمان هم دارید پس خیالتون راحت باشه. .
صدای #شهید غریب اومد پشت بی سیم :
ما همه چیز داریم, ما #حضرت زهرا رو داریم. #لبیک یا زینب .....
و این [[[ آخرین پیام شهید قاسم غریب ]]]]] بود.
دیگر هرچی صدا زدیم. #امیر امیر ....
دیدیم صدای امیر غریب دیگه واسه همیشه خاموش شد و فرمانده پر کشید

🔸سن:
🔹نام جهادی: سردار امیر
🔸علاقه مند به : علاقه به اهل بیت داشتند چونکه مداح اهل بیت بودند
🔹وضعیت تأهل: متأهل و دارای دو فرزند

🔹فراز مهمی از وصیت نامه:
👇👇👇👇👇

💠💠 پدر و مادر عزیزم آرزو دارم اگه شهید شدم پیکرم رو کنار سایر شهدا در گلزار شهدای قم دفن شود،تا روحم بتواند در مراسم های محرم که در این مکان شریف برگزار میشود شرکت کند،میدانید عاشق روضه حسین /ع/هستم،البته اگر راضی هستید.پدر و مادر عزیزم همچنان صبور باشید و عشق به ولایت در وجودتان موج بزند و آشکار باشد.مبادا حرف های دیگران شما را از خط ولایت دور کند و نسبت به نظام و سپاه بدبین نماید.





🔵برای سلامتی امام زمان(عج)و شادی روح شهید قاسم/مهدی/غریب صلوات....


_______________________


🔸معرفی از #ما تحقیق بیشتر از #شما

🔹استفاده برای تمامی کانالها و گروه ها آزاد است.
🔸در صورت داشتن هرگونه پیشنهاد و انتقادبه

@Khamenei1421
مراجعه نمایید.

🔴زکات دانستن این اطلاعات فوروارد کردن این پست میباشد.
"فی طریق الشهادة ما رایت اِلا جمیلا"
🌷در مسیرشهادت جز زیبایی چیزی نمیبینیم🌷
مراسم تشییع پیکر شهید عبدالحمید شری از فرماندهان حزب الله که در شرق سوریه به شهادت رسیده
#لبیک_یا_زینب
@AhmadMashlab1995