شهید احمد مَشلَب

#حسین_خرازی
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
🥀🕊

❖در زمان غیبت #امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
چشـم و گوشتـان بہ
" #ولی_فقیه "
باشد، تا ببینید از ڪانون فرماندهے چــہ دســتورے صــادر میشـود.

شهیدحاج #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🌱❤️

-گاهی‌یک‌نگاه‌حرام‌،‌شهادت‌را‌برای‌کسی‌
که‌لیاقت‌شهادت‌داردسالها‌و‌ماهها‌عقب‌
می‌اندازد‌،چه‌برسد‌به‌کسی‌که‌هنوز
لایق‌شهادت‌بودن‌را‌نشان‌نداده..🌱

-شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🔹نمازاول وقت شهدا

💠می‌گفت اسیر بازی دنیا نشیم
بخندیم به این بازی و با صاحب بازی
معامله کنیم که معامله‌ای سراسر سود است!
اگر کار برای خداست، پس گفتنش برای چیست؟!

شهید #حسین‌_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
عاشق محرم و سینه‌زنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین علیه السلام بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا می‌شد و گردان‌ها به روش سنتی عزاداری می‌کردند.

بعضی وقت‌ها که دوستان نزدیک در سنگر جمع می‌شدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینه‌زنی می‌کرد.

حاج‌حسین تا نامی از سیدالشهدا علیه السلام می‌آمد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزید.

📚جز لبخند چیزی نگفت
شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🥀

گرمای هوا همه را از پا درآورده بود.
دکتر سرم وصل کرده بود بهش. از اتاق که می‌رفت بیرون گفت: بهش برسید، خیلی ضعیف شده.

_نمی‌خورم
+چرا آخه؟
_این‌ها رو برای چی آوردن اینجا؟
«مریض‌ها را نشان می‌داد»
+گرمازده شدن خب
_من رو برای چی آوردن؟
+شما هم گرمازده شدید
_پس می‌بینی که فرقی نداریم!

شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🥀

یک روز استاندار اصفهان به من گفت چند دستگاه تویوتا به استانداری تحویل داده‌اند، من یکی از آن‌ها را گذاشته‌ام برای آقای (شهید) #خرازی که هر وقت از منطقه به اصفهان می‌آید استفاده کند.
اما من هیچ‌ وقت حسین را سوار این تویوتا ندیدم. یک‌بار به او گفتم: چرا از ماشین استانداری استفاده نمی‌کنی؟ گفت: من یک رزمنده‌ام، نباید وام‌دار کسی باشم. ما این‌جا کنار یک‌سری بچه‌هایی هستیم که هیچ امکاناتی ندارند و باید مثل آن‌ها باشیم.

🎙غلامحسین هاشمی

شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🥀🕊

هر چی برای خدا کوچیکی و افتادگی کنیم ؛
خدا در نظر دیگران بزرگمون میکنه !!

-حاج‌ #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊💚

هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر
سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و
همه ریشه در عدم رعایت حلال
و حرام خدا دارد . . !

شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🪽🥀

قمقمه اش هنوز آب داشت اما نمیخورد...!
از سر کانال تا انتهای کانال میرفت و می امد و لب های بچه هارا با اب قمقمه اش تر میکرد؛
خودش هم یک ریگ گذاشته بود داخل دهانش تا خشک نشود.

شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🥀

همیشه میگفت:
هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدادارد .
_شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🥀🕊

حسین خرازی نشست ترک موتورم
بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت.
فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد
من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم
گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، روی آتش می‌پاشیدیم
آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت می‌سوخت،اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می‌زد:
خدایا
الان پاهام داره می‌سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینه‌ام داره می‌سوزه
این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه خدایا
الان دست‌هام سوخت
می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم، نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه!
خدایا
صورتم داره می‌سوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید،گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی‌تونم
دارم تموم می‌کنم.
خدایا
خودت شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم!
حال حسین آقا خیلی بد بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت:
ما جواب اینا را چه جوری بدیم
ما فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر پشت موتور،سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.

شهید #حسین_خرازی
انتشار به مناسبت ایام #فاطمیه
#هر_روز_با_یک_شهید



کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
❤️🕊
اگر کار برای ِخداست ، پس گفتنش چه سودی دارد ؟!
- شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید



کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊🩵

سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند .


شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
‍ قوطی خالی کمپوت

وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.

|نقل از شهید
#حسین_خرازی|


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
🕊

راه شهدای ِما راه حق است
از خدا می‌خواهم که ادامه دهنده راه آنها باشیم ؛
آنهایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند ، با جهادشان درس مقاومت و با رفتن‌شان درس عشق به ما می‌آموختند .
شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
شهــیدحســین‌خــرازی:

هرچه می‌ڪشیم و هرچه ڪه
بر ســرمان می‌آید از نافـــــرمانی
خداست و همه‌ ریشـــه در عـــدم
رعــایت حــلال و حــرام خدا دارد.

هدیه به روح مطهرشهدا صلوات


شهید #حسین_خرازی
#هر_روز_با_یک_شهید


کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
#سوختن_.....

#بچہ_بسیجۍ_در_آتشــــــــــــ..

اواسط اردیبهشت ماه 61،

مرحله ی دوم ـــــــ......
#عملیات الی بیت المقدس»، #حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر #یه خط بزنیم».
بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در
#آتش می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر ــــــــــ.....

#بسیجی هم، عرق ریزان و #مضطرب، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....،
#شعله ها را مهر کنند.
#حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ...
#چه_خبـــــــــره.....

هرم #آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود.
از داخل شعله ها،
#سر و صدایی می آمد.
فهمیدیم یکـــــــــــــــ

#بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد
#زنده زنده می سوزد.
من و حسین آقا هم برای #نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
#گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ #گرفتار شده، با این که داشت می سوخت،
#اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.
#بلند بلند فریاد می زد: #خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور
#ثابت قدمم کنی.
خدایا! الان #سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش #سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. .
خدایا! الان #دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو #دراز کنم،
نمی خوام دست هام
#گناه کار باشه.
خدایا! #صورتم داره می سوزه، این سوزش #برای امام زمانه،
#برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای #ولایت سوخت.»

اگر به #چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، #چنین حرف هایی بزند.
انگار خواب می دیدم اما آن #بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که #ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... #مرتب و سلیس فریاد می زد.

#آتش که به سرش رسید، گفت: #خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم.
#لااله الا الله، لا اله الا الله.
خدایا! خودت #شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم»
به این جا که رسید، سرش با #صدای تقی ترکید و
#تمامـــــــــــــــ......

آن لحظه که ...

#جمجمه اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی #سرم بریزمـــــــ. بقیه هم #اوضاعشان به هم ریختــــــــــــ...
یکی با کف دست به
#پیشانۍ اش مے زد، یکۍ #زانو زده و توۍ سرش مے زد،
#یکی با صداۍ بلند
#گریه مے کرد.ـــــــــــ
سوختن آن بسیجۍـــــــــ، همه ما را
#سوزاند.
حالِ حسین آقا از همه #بدتر بود.
#دو زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ
#گریه می کرد و می گفتــــــــــ:
#خدایا! ما
#جواب اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟

#اینا کجااااا؟

#ما کجااااا!!

#شہداااا_شرمنده_ایمـــــــــــ...
@AhmadMashlab1995
💠 #اسفند عجب ماهی است!

#فضل_الله_محلاتی: 1 اسفند،
#حمید_باکری: 6 اسفند،
#حسین_خرازی: 8 اسفند،
#احمد_مشلب:10اسفند,
#امیر_حاج_امینی: 10 اسفند،
#حاج_ابراهیم_همت: 17 اسفند،
#حجت_اله_رحیمی: 18 اسفند،
#عبدالحسین_برونسی: 23 اسفند،
#عباس_کریمی: 24 اسفند،
#مهدی_باکری: 25 اسفند،

سالگرد شهادت سرداران سپاه
استکبار ستیز اسلام گرامی باد.

بیست اسفند هم که تولد # حاج #قاسم_سلیمانی هست ...
که خدا نگهدارشون باشه
✿کانال شهید احمدمشلب✿
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995