شهید احمد مَشلَب

#بسیجی
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پرجنب و جوش بود. یک نوع آتش به اختیار. آمر به معروف و ناهی از منکر. حافظ ناموس مردم بود. حواسش به رفتار همه بود. حتی جوان‌های داخل پارک که نکند مزاحمتی برای مردم ایجاد کنند. گاهی نگران می‌شدم. این دل و جرأتش کمی نگرانم می‌کرد. چیزی نگذشت که محمدحسین به جمع بچه‌های هیئت رزمندگان ملحق شد. 18سالی می‌شد که هیئت دایر شده بود و حلقه اولیه هیئت هم 10 نفر بودند اما رفته رفته حلقه بزرگ و بزرگ‌تر شد و امروز به لطف خدا هیئت 80 نفر خادم دارد. محمدحسین شش سال پیش به هیئت رزمندگان آمد. زمان برگزاری مراسم، محمدحسین کنار در اصلی می‌ایستاد و مردم را به داخل هدایت می‌کرد. حتی در پارک کردن خودروی عزاداران کمک می‌کرد. هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. نگاه نمی‌کرد نوع کار چیست، خالصانه و متواضعانه بدون هیچ توقعی خادمی می‌کرد. احترام، اخلاق و ادب یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های محمدحسین در خادمی بود.



#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهید_مدافع_وطن
#بسیجی_شهید
#خادم_الحسین
#خاطرات
#سالروزشهادت

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
شهیــــــد به قلبت نگاه میکند👀 اگر جایی برایش گذاشته باشے💝 مےآید، مےماند، لانه مےکند🏠 تـا....شهیـــــــدت کند....💔 #شهید_احمد_مشلب🌸🌹 #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
🌷🍃💚

مـن #وارثِ آرمـان های تـوام...✌️
وارثِ #لبـاسِ_خـاکیِ تــو🌱
وتــازمانی کـہ نـامِ #بسیجی🌷
بر #پیشـانی‌ام میدرخشـد⚡️

هـرگز #نخواهـم گذاشٺ💥
نـامِ صنوبـرانِ صداقٺپیشہ🌟
فقط بـر بن بسٺ‌هـای دلگیـرِشهرم بماند

#شهید_احمد_مشلب🌸🌹
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
#سوختن_.....

#بچہ_بسیجۍ_در_آتشــــــــــــ..

اواسط اردیبهشت ماه 61،

مرحله ی دوم ـــــــ......
#عملیات الی بیت المقدس»، #حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر #یه خط بزنیم».
بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در
#آتش می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر ــــــــــ.....

#بسیجی هم، عرق ریزان و #مضطرب، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....،
#شعله ها را مهر کنند.
#حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ...
#چه_خبـــــــــره.....

هرم #آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود.
از داخل شعله ها،
#سر و صدایی می آمد.
فهمیدیم یکـــــــــــــــ

#بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد
#زنده زنده می سوزد.
من و حسین آقا هم برای #نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
#گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ #گرفتار شده، با این که داشت می سوخت،
#اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.
#بلند بلند فریاد می زد: #خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور
#ثابت قدمم کنی.
خدایا! الان #سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش #سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. .
خدایا! الان #دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو #دراز کنم،
نمی خوام دست هام
#گناه کار باشه.
خدایا! #صورتم داره می سوزه، این سوزش #برای امام زمانه،
#برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای #ولایت سوخت.»

اگر به #چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، #چنین حرف هایی بزند.
انگار خواب می دیدم اما آن #بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که #ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... #مرتب و سلیس فریاد می زد.

#آتش که به سرش رسید، گفت: #خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم.
#لااله الا الله، لا اله الا الله.
خدایا! خودت #شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم»
به این جا که رسید، سرش با #صدای تقی ترکید و
#تمامـــــــــــــــ......

آن لحظه که ...

#جمجمه اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی #سرم بریزمـــــــ. بقیه هم #اوضاعشان به هم ریختــــــــــــ...
یکی با کف دست به
#پیشانۍ اش مے زد، یکۍ #زانو زده و توۍ سرش مے زد،
#یکی با صداۍ بلند
#گریه مے کرد.ـــــــــــ
سوختن آن بسیجۍـــــــــ، همه ما را
#سوزاند.
حالِ حسین آقا از همه #بدتر بود.
#دو زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ
#گریه می کرد و می گفتــــــــــ:
#خدایا! ما
#جواب اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟

#اینا کجااااا؟

#ما کجااااا!!

#شہداااا_شرمنده_ایمـــــــــــ...
@AhmadMashlab1995
#در_محضر_شهید

فقط به خواندن #قرآن اکتفا نکنید،
بلکه نسبت به آن تأمل کنید...

#بسیجی_قاری_قرآن
#شهید_محمدحسین_چیذری

🍃🌸 @AhmadMashlab1995🌸🍃
🔺من با #ابـراهـیـم_هـادی کار دارم !

ابراهیم #موبایل نداشت ،
اما بی سیم که داشت !

🚩ابـراهـیـم !

اگر صدای مرا میشنوی ،
کمک !
من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی #دشمن!
تلفن همراه من کار نمیکند
بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه #بیسیم نداشت
تا با تو تماس بگیرم ...
گفتم میخواهم با بیسیم شما #تماس بگیرم..
گفتند اندرویدهای شما را
چه به بیسیم #شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید
صدایم را به تو برسانم ...
اگر میشنوی ما #گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !
اینجا ُشتی میگیریم تا دیده شویم ..
لاک💅 میزنیم تا #لایک 👍بخوریم
تو حتما راهش را بلدی
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !

🚩ابـراهـیـم!

اگر صدایم را میشنوی،
دوباره #اذانی بگو تا ماهم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند
راه را پیداکنیم ..
راه را گم کرده ایم

اگر از #جبهه برگشتی
کمی از ان #غیـرت های نـاب #بسیجی ها را برایمان سوغات بیاور؛
تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...

تمام..... .... .... ..

شهدا گاهی نگاهی.....👌
شادی روحشان #صلوات💐

❤️کانال شهیداحمدمحمدمَشلَب❤️

@ahmadmashlab1995
🔸بابا چیزی نشده رنگ همه پریده
همش #فیلم بود!
تیاتر بود آقا، داعشی در کار نبود، همه عینه #نقی_معمولی بازیگر بودن!
جلوی دوربین فیلم #بازی میکردن!
پشت دوربین هم #سیروس_مقدم اشاره میکرد کات میکردن، همه عوامل فیلم کنار هم چایی میزدن🍉
اون لگد هم اصلاً نخورد 👞
پشت تلفن هم کسی نبود که بیاد سراغ بچه ها!
همش فیلم بود!
اما واقعیت ماجرا میدونی کجاست؟
واقعیت ماجرا، تو بیابون های تنف و تلعفعر بود، اون جایی که محسن #حججی رو زنده و زخمی و تشنه گرفتن!😔
و این #بسیجی خمینی مثل شیر شرزه تو چشم های دواعش نگاه میکرد و مرگ رو به سخره گرفته بود!
واقعیت ماجرا #خانطومان بود و لشگر 25 کربلا که 16 نفر از رعنا ترین جوانان این مملکت، که بعضی ها، تازه داماد بودن مثل برگ پاییزی رو زمین ریختند! 😞
واقعیت ماجرا رو باید از خانواده #شهدا، از و همسر و مادر #شهید حججی پرسید که وقتی عکس جوون رعناشونو، تو چنگال #داعش دیدند، خنجر کفر و رو پهلوی جوونشون دیدن چی بهشون گذشت!
اونجا دیگه فیلمنامه و کارگردان نبود که کات بده!
سکانس یک بار فیلمبرداری میشد اونم توسط خود خدا!
واقعیت ماجرا رو باید از #همسر شهید حاج عباس عبداللهی پرسید که وقتی فیلم دوره کردن پیکر شهیدش توسط داعش رو دید چی بهش گذشت! 😭
واقعیت ماجرا رو باید از همسر #شهید_اسکندری پرسید که وقتی #سر شوهرش رو روی نیزه دید چه حالی شد!🚩
واقعیت ماجرا رو باید از اون نو عروسی پرسید که دو هفته قبل تو خرید عروسی بود و حالا باید بندهای کفنو باز کنه تا مَردش رو برای آخرین بار ببینه!
واقعیت ماجرا رو باید سالها بعد از نوزاد چند ماهه #شهید_بلباسی پرسید که از چهار ماهگی یتیم شدن یعنی چی!
واقعیت ماجرا رو باید از دختر بچه های شهدای #مدافع_حرم پرسید که از الان تا شب عروسی باید ماکت بابا شونو بغل کنن!
واقعیت ماجرا رو باید از همسر تازه عقد کرده #شهید_سیاوشی شنید که ماشین عروسش کنار مراسم تشییع شوهرش پارک بود!

🔻پسر جون اینا همش الکی بود!
فیلم اصلی رو مدافعان حرم زینب کبری(س) بازی کردند که فیلمشون تو عرش اعلی اکران خصوصی بود برای خود خدا، فرش قرمز شونم با خونشون رنگین شد و جایزه بهترین #بازیگر مرد هم از دست های حضرت زهرا گرفتن!
آره داداش
اینا همه فیلمه!
#قهرمان های اصلی جای دیگه ان!
اگه نبودن مدافعان حرم، لباس و روسری ناموس خیلی از این #روشنفکر ها به جای چوب ، سر کلاشینکف بود!

#اندکی_تفکر
#شهیداحمدمشلب
@ahmadmashlab1995
Forwarded from عکس نگار
🔸 " در محضــر شهیــــد " ...


امیـدوارم در جلسات قـرآن بتوانید حق خود را نسبت به امام حسین (ع) و ائمه(ع) ادا ڪنید.

بہ قــرآن خـواندن اهمیــت بدهیـــد،
چون امام حسین (ع) برای احیای قـرآن شهید شد و بهتـرین جوانـان بنی‌هاشم را بہ ڪربلا برد و در راه قـرآن هدیه ڪرد.

بدانیــد براے احیــای قــرآن است ڪہ ایـن همـه سال در فراق مولایمـان امام زمان (عج) می‌سوزیـم و می‌سازیـم.

فقط بہ خواندن قرآن اڪتفا نڪنید،
بلڪه نسبـت به آن تأمـل ڪنید ...


🔹ولادت : ۱۳۴۹/۰۹/۱۴ تهران
🔸شهادت: ۱۳۶۷/۲/۲۷شیخ محمد
🔹عملیات بیت المقدس ۶
🔸مزار : امام‌زاده علی‌اکبر چیذر

#شهید_محمدحسین_چیذری
#بسیجی_قاری‌قرآن
#سالـروز_ولادت


💠 " شهــــــ پیام ـــــــید "
@AhmadMashlab1995
یادت باشد
#بسیجی تمام عمرش میجنگد!
دردها و مشکلات
خستگی ها و بی خوابی ها
باشد برای قبرهایمان
آنجا برای سال ها
استراحت خواهیم کرد...

@ahmadmashlab1995 🥀
طلاییه یا سوریه فرقی نمیکند
پایان ماموریت #بسیجی
#شهادت است

#شهید_احمد_محمد_مشلب
#ارسالی_کاربران
✿کانال شهید احمدمشلب✿
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995