شهید احمد مَشلَب

#راوی
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,23 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷

#هواپیمای_میگ۲۵_دشمن_را_تا_یک‌سال_زمین‌گیر_کردیم!!

🌷اول مرداد ماه ۱۳۶۲ در کابین عقب سروان شهرام رستمی از پایگاه هوایی شیراز به منظور گشت‌زنی و پوشش هوایی منطقه بندر ماهشهر بلند شدیم. تقریباً حوالی کازرون افسر کنترلر رادار بوشهر با هیجان اعلام کرد یک فروند هواپیمای بلند پرواز میگ – ۲۵ در ارتفاع ۷۵۰۰۰ پا و سرعت ۲/۵ برابر صوت در حال پرواز به سمت تهران است. به سرعت در رادار هواپیما هدف را جستجو کرده و آن را پیدا کردم. هماهنگی‌ها با کابین جلو انجام شد و روی هدف قفل راداری صورت گرفت. رستمی با استفاده از آخرین مرحله قدرت پس سوز موتورها به سرعت ارتفاع را زیاد کرد تا....

🌷تا قفل راداری شکسته نشود. در ارتفاع ۴۵۰۰۰ پا تمام پارامترهای شلیک موشک فراهم شده بود. بلافاصله یک تیر موشک هوشمند فونیکس را به سمت دشمن شلیک کردیم. موشک از زیر بال رها شد و شروع به اوج گیری کرد. چیزی نگذشت که موشک به خوبی هدف را مورد اصابت مستقیم قرار داد. برق انهدام این هواپیمای گران قیمت و خطرآفرین برای کشور را در آسمان مشاهده کرده و ندای الله اکبر سر دادیم. این انهدام اولین میگ – ۲۵ بود که باعث شد نزدیک به یک سال دشمن به فکر بمباران با آن نیفتد.

#راوی: سرهنگ خلبان سید علی‌محمد رفیعی

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#هر_روز_با_یک_شهید



❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️



کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
#طنز_جبهه😂🤣

"خواهـران غواص"

وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب(س) بروی🚶شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب(س) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد😄😇 اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد...😰 هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در دزفول مستقر است. شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید، من را به گردان علی‌اصغر(ع)، علی‌اکبر(ع) گردان امام حسین(ع) بفرستید، این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌ الاجرا بود. شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا این‌ها چرا غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن😅 هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد🙈🏃راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملکی با صدایی لرزان گفت:والله چی بگم، استغفرالله از دست این "خواهرای غواص" 😂😂
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند😆 اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!😜

#راوی: سردار علی فضلی
منبع: کتاب گلخند های آسمانی "ناصرکاوه"

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
زمانی که نفت کم بود یکروز برادرم عباس در حالی که لباسهایش سیاه و نفتی بود، به منزل آمد! بعد فهمیدیم که بله، ایشان رفته و برای کسانی که توانایی نداشتند که در صف نفت بایستند و نفت به منزلشان ببرند مانند پیرزنها و پیرمردها، در صف ایستاده و برایشان نفت گرفته…
🌸🌱

°🌷غـذای نـذری بـہ شرط خمس🌷°.

محمـد بـر سر مسائل فقهی خصوصاً
#خمس خـیلی حساس بود👌

و حتی در مراسمـات عزادارے امـام
حسـین(علیه السلام)هم از غـذای🍲
هـر مجلسی را اسـتفاده نمی‌کرد🙃
مگر بـا اطمینـان از وضعیت #خمسی
بــانی آن😇

می‌گفت:
«اگـر مـردم می‌دانستندبـا دادن #خمس
چقـدر مالشان #بـرکت پیدا می‌ڪنـدبـا
شـور و شـوق😍 #سهم خمس خـود را
می‌دادند.»
🌸🌱

🎤 #راوی #همسر_شهید
🌷 #شهید_مدافع_حـرم
💚 #محـمـــد_ڪامـران

#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
‍ ‍ 📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمدمشلب در کتاب ملاقات در ملکوت📚
🗣راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید)
📖این قسمت:مقابله با ظلم

🌸🍃🌸🍃🌸
یکی از ویژگی های بارز #احمد صداقت و راستگویی او بود .هرگز حرف و عملش با هم مغایرت نداشت و همیشه به حرف ها و اندیشه هایش عمل می کرد و این صفت بارز و آشکار #احمد در بین کسانی که او را میشناختند معروف بود.عملی ترین ایدولوژی که در رفتار #احمد دیده میشد مقابله با ظلم بود.
اجازه نمی داد به کسی تعدی شود یا کسی مورد ظلم قرار گیرد.
از ظالم متنفر بود. در بین ظالمان و غاصبانِ عالم، #اسرائیل را در رأس می دانست و به عنوان رژیم جعلی که به خاک کشورش تجاوز کرده بود از اسرائیل متنفر و بیزار و عاشق مبارزه با صهیونیسم بود.

#خاطرات_شهیدمدافع_حرم
#احمدمشلب
#ملاقات_در_ملکوت
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین_مادر_شهید
#مقابله_باظلم
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ
قرارگاه فرهنگی،مجازیِ شهیدمَشلَب
🌸 @AhmadMashlab1995🌸
‍ ‍ ‍ .
دلنوشته حسن یاسین ابو هادی دوست #شهیدمشلب و چگونگی خبر شهادت🌸

انگار خبر #شهادت همچین روزی(اسفند/29فوریه) به من رسید...
روحم از غم و درد خالی نمیشه...
قلبم بخاطر فقدان اون چهره خندان غمگینه...و عقلم میخواد در مقابل چشمهام مقاومت کنه که اشکهام جاری نشه...💔
#احمد در بهشت ابدی جاودانه هست🍃
و انگار این چند سال همین دوساعت پیش بود که گوشیم زنگ خورد و ای کاش زنگ نمیخورد..📞📱
_اسم پدر احمد مشلب چیه؟
قلبم شروع به تپیدن کرد..و چشمهام لرزید..آیا #احمد به آسمان ملحق شد؟؟🌠
ای خدا....ای خدا....ازت خواهش میکنم که این احمد، احمدِ ما نباشه😔
+اسم پدرش محمده
_یعنی مصطفی نیست؟ +نه داداش، محمده
_ولی اون(احمد) نمیتونه(شهید) باشه
یکم خیالم راحت شد...ولی به سرعت قلبم شروع به تپیدن کرد...انگار یه اتفاقی افتاده بود...🍁
یادم میاد که دیروز احمد باهام صحبتی نکرد...
باسرعت بهش پیام دادم💌 ولی زنگ نزد..
تو سرم احساس سنگینی می کردم و انگار رگهام منجمد شده بود❗️
بعد با خودم گفتم: احمد...! ...احمد تنها شخص تو منطقه ماست که از این خانوادست(مشلب)‼️
اشکهامو حبس کردم...قطعا اون لحظات جزء سخت ترین لحظه ها بود...💔
تلفنم دوباره زنگ خورد📲
_حسن...احمد شهید شد..💔🍃
+نه نه نه داری بهم دروغ میگی؟! داری باهام شوخی میکنی،درسته؟!😔
_نه،راست میگم داداش به خدا احمد شهید شد...😔🌸🍃
خاطراتی که باهم داشتیم مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد...🎥🎞
کلماتی که قبل از آخرین باری که میخواست بره،یادم اومد...📝
برام دعا کنین برنگردم
و چطور جواب داد....
جواب نداد جز با دريايي از اشک💧
و قلبم از همون موقع تا الان داره میسوزه..💔🌹
نویسنده نیستم و در کل شخص بااستعدادی هم نیستم..ولی این کمترین چیزیه که از اون لحظه کشنده میتونم بنویسم...و بیشترازین از عهده من خارجه..
📝حسن إ.یاسین
سالگرد شهادت برادرم احمدمشلب
.
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_حسن_إ_یاسین
#دوست_شهید
#عکس_یادگاری_شهیداحمدمشلب_و_دوستش_حسن_إ_یاسین

🌐کانال رسمی شهید احمد مشلب🌐
@AHMADMASHLAB1995
خاطرات #شهیداحمدمشلب
در کتاب📚ملاقات درملکوت📚
این قسمت:
مناجات ونیایش🌸
#قسمت_دوم
🗣راوی:علی مرعےدوست شهید
🌙یکی از دوستان مارادر شب لیلة الرغائب(اولین شب جمعه ماه رجب _شب آرزوها)برای افطاری دعوت کردبعدازاینکه نماز شبِ لیلة الرغائب راخواندیم، #احمد در حالی که خوشحال بودایستاد و گفت:
"امشب درحالی خواهم خوابید که خداگناهانم رابخشیدو مثل روزاول تولدم پاک شدم واین یک آغازجدید است."

#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_علی_مرعی
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ

@AHMADMASHLAB1995
‍ ‍ 📖بخشی از کتاب ملاقات در ملکوت

🌸📚خاطرات رزمنده حزب الله شهید مدافع حرم احمد مشلب🌸

راوی:سیده سلام بدرالدین مادر شهید

#تولدوکودکی
قسمت اول:📙
🍃 من ۳۰ مارس سال ۱۹۷۷ (۲۹اسفند ۱۳۵۵)در شهر نبطیه به دنیا آمدم نبطیه شهری شیعه نشین در جنوب لبنان است.
خانواده ی من شیعه و بسیار مذهبی بودند ما التزام زیادی به اسلام و به ویژه حزب الله داشته و داریم.🍃
🇱🇧اهمیت به این حزب اسلامی شیعه در خانواده ی ما موج می زد از زمانی که خدمت داشتم در برنامه های اجتماعی و فرهنگی حزب الله فعالیت داشتم🇱🇧

🔷🔸 در ۱۶سالگی ازدواج کردم همسرم نیز مذهبی بوده و مانند من و خانواده ام هوادار و پیرو حزب الله بود ما در منزل شخصی خود زندگی میکردیم و زندگی راحت ومرفهی داشتیم مدتی بعد از ازدواج باردار شدم و ۳۱آگوست سال ۱۹۹۵میلادی (۹شهریور ۱۳۷۴)زندگی شیرین ما با تولد اولین فرزندم زیباتر و جذاب تر شد همسرم به عشق پیامبر مکرم اسلام نامش را #احمد گذاشت🔸🔷
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین
#مادرشهید
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ
#تولدوکودکی
#قسمت_اول

@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#وصیتنامه_شهدا🔥 #شهیده_فهیمه_سیاری🌸 خدایا! دردها مختلف و سطح بینش ها متفاوت. کارهایم نه تنها به خاطر خدا نیست، بلکه به خاطر خودم نیز نیست. واقعاً از گذشت عمر خود به بطالت افسوس می خورم.😔 خدایا! چقدر پستی و ذلت به همراه دارم! چقدر توشه راه کم و چقدر راه طولانی…
#خاطرات_شهدا🔥

غروب که از کار برمیگشتیم خسته بود یک ساعت استراحت می کرد و نماز می خوند بعد ساعت ۲۰ پا میشدیم غذا و وسیله ای بود جمع میکرد خانواده شهدا را شناسایی کرده بود آدرس ها شون رو در آورده بود و خانواده کسانی که پدرشان را از دست داده بودن بی سرپرست بودن می برد به آنها می داد و این بچه های شهدا رو نوازش 

می کرد خیلی با ابو رشید انس گرفته بودن وقتی که تو راه برگشت به سمت مقر بودیم ابو رشید گریه میکرد آنجا فهمیدم که دیگر ابو رشید آسمانی هستش . یک خانواده جانباز قطع نخاع رفتیم که خدا بهشون تازه بچه داده بود و اوضاع خانواده خوب نبود چون پدر خانواده قطع نخاع بود  ابو رشید قنداقه بچه را گرفت در گوش بچه اذان گفت و پنجاه لیر در قنداق بچه گذاشت گفت ما رسم داریم در ایران که یک هدیه بدهیم دادیم و برگشتیم و در راه برگشت ابو رشید آنقدر گریه کرد.

در این مدت که ابو رشید در منطقه بود مردم و اهالی آنجا به ابو رشید وابسته شده بودن. ابو رشید آدم خسته گی ناپذیری بود.

#راوی:دوست شهید

منبع:
http://shohadaezeinabi.blog.ir

#شهید_عبدالرشید_رشوند🌸🌹

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#خاطرات_شهدا🔥 #زیارت_امام_رضا(ع) همسر مکرم شهید کیهانی نقل می کند شهید محمد قبل از آخرین اعزام وقتی به مرخصی آمده بود به ما گفت می‌خواهم شما را به مشهد ببرم. ما را به زیارت امام رضا (علیه السلام) برد یک بار وقتی از حرم بیرون آمدیم ، نگاهش کردم همه محاسنش…
#خاطرات_شهدا🔥

گفتگوی اختصاصی نوید شاهد از کرج : شهید عبدالرشید رشوند در اول مهرماه سال 46 بدنیا آمد ،دوران کودکی رشید در روستای آوه از توابع الموت سپری شد ، پدرش در روستا دامداری میکرد و مادرش همانند تمام اهالی روستا خانه داری و در کارهای کشاورزی و دامداری به کمک پدر می شتافت.

بعدها جهت ادامه تحصیل به کرج نزد خواهرش آمد همزمان با رزمندگانی که جهت حفظ کیان کشورمان به جبهه می رفتند به جبهه اعزام شد و نه ماه در جبهه ها ماند در همین ایام بود که دو برادر بزرگترش به نام حاج داود رشوند و رحیم رشوند به افتخار جانبازی نایل آمدند، رشید در کمک به برادر بزرگتر خود که جانباز 70 درصد بود از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و به همین جهت بعد از تشکیل خانواده و ازدواج در سن بیست سالگی ، ترجیح داد که در کنار خانواده برادرش در طبقه پایین منزل آنها سکنی گزیند.

#راوی:همسرشهید🌸

#شهید_عبدالرشید_رشوند🌷🌷

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#وصیتنامه_شهدا🔥 امام زمان را از یاد نبرید. همواره به فکر امام زمان باشید. همواره در راه اسلام باشید و برای تحقق بخشیدن به آرمان اسلام بکوشید و به قدرت الهی توجه داشته باشید که بالاتر و با عظمت تر از تمام قدرت‌هاست. شهیـدترور #شهيده‌_مريم_‌فرهانيان🌷🌹
#خاطرات_شهدا🔥
#نذرامام_زمان

نذر کردم که اگرخداچند فرزند پسر سالم به من عنایت فرماید آنهارا تربیت کنم تا سرباز امام زمان علیه السلام شوند. وحسین آقا وقتی درسش تمام شد به خدمت سربازی در ارتش رفت وبعداز اتمام سربازی به سپاه رفت و گفت: مامان چون توخیلی دوس داری من سربازامام زمان علیه السلام باشم میروم آنجاخدمت کنم . اولین بار که لباس سپاه پوشید و دیدمش انگار بهترین روز عمر من بود. خودش چهره سفید و زیبایی داشت و انگار در این لباس سبز می‌درخشید.»

#بزرگ_شده_هیئت

حسین آقا بزرگ‌شده هیئتای امام حسین علیه السلام بود وچای ریز آقا بود. و من تو روضه های علی اصغرسلام الله علیه به فرزندانم شیرداده بودم. و حسین هم همانطور که خودش راهشو انتخاب کرد فدای راه ابا عبدالله علیه السلام شد.

#شهید_حسین_مشتاقی🌷

#راوی:مادرشهید🌸

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#خاطرات_شهدا🔥 بچه‌ی مشهد... فرزند دوم خانواده بود، متولد شهریور ٦۳ شوخ و مهربان و... در نانوایی پدرش کار می‌کرد دوستانش می‌گفتند: حدود چند ماه تلاش کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون قبول کنند و اعزامش کنند... همان روزهای اول، او را مسئول تک تیراندازها…
#خاطرات_شهدا🔥
#قد_بلند😌

🌴دو نفر توی گروهان ما بودند که قد بلندی داشتند، ما همیشه بهشون تیکه مینداختیم که قدتون بلنده وسر به سرشون میذاشتیم.
خیلی اوقات بهشون میگفتیم اگه شهید بشین نمیشه شما رو بذاریم توی قبر و باید تیکه تیکه تون کنیم.
وقتی که شهید شدند گریه میکردیم و با خودمون میگفتیم این دوتا شهید شدند ولی ما هنوز زنده ایم...
این دو نفر شهیدان روح الله کافی زاده و موسی کاظمی بودند...‌🕊

#راوی:همکارشهید‌🌸

#شهید_روح‌الله_کافی‌زاده🌸🌹
#مدافعتن_حرم🕊🌹

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
°•|🌿🌹 #سردار #مدافع_حرم #شهید_عبدالرشید_رشوند #ولادت : ۱۳۴۶/۷/۱ #محل_تولد : روستای آوه از توابع الموت قزوین #شهادت : ۱۳۹۴/۹/۶ #محل_شهادت : سوریه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #برگی_از_خاطرات 🔺عجیب‌ترین شرط ازدواج "بخشیدن کلیه"…
#خاطرات_شهدا🔥

ساعت ۴ صبح بود که مجبور شد بزنه به خط، پاتک خورده بودیم و داشت خط میشکست تا دوباره اون بخش حماه بیفته دست دشمن، فوری جمع و جور کرد، داشت میرفت بیرون از مقر، یهو برگشت، انگشتر و ساعت و کارد و هرچی که ارزشمند بود رو در آورد و گذاشت رو میز، بعدم پلاکشو درآورد گذاشت کنار همونا، گفتم چکار میکنی سیدمجتبی؟ گفت: اگر برنگشتم، نامردا از من چیزی غنیمت نگرفته باشن برن باهاش کیف و حال کنن، اینو گفت و خندید و رفت.
تاحالا سابقه نداشت موقع رفتن این کارو بکنه، دلم شور افتاد، گفتم: داره میره که برنگرده، صداش کردم باهاش دوباره خداحافظی کردم و رفت.
وقتی گروهانش شکست خورد و خبر عقب نشینی و تلفات بالا رو آوردن و خبر رسید که سیدمجتبی غیبش زده اما قطعا شهید شده چون نیرو نداشته و یه تنه واستاده، ترسیدم و گفتم، حتما پیکرشو بردن، وقتی حدود سه روز بعد پیکرش لابلای شهدای زینبیون و فاطمیون و سوری و... تو بخش مفقودین از روی اتیکت (برچسب بازوبند) "لبیک یا مهدی" دستش شناسایی شد، یاد اون کارش افتادم.

#شهید_حسین‌_معزغلامی(سیدمجتبی)🌷

#راوی:همرزم‌شهید

#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
🔴«رنا العجیلی» خبرنگار جنگی نیروهای الحشد الشعبی عراق بود بعد از سه سال فعالیت بی وقفه و خبرهايي گوناگون در انفجار بمب دست‌ساز تروریست های داعش در سال ۱۳۹۶ در عراق به شهادت رسید. شهیده رنا العجیلی به ما نشان داد شهادت مرد و زن نمیشناسد. #شهیده_رنا_العجیلی…
#خاطرات_شهدا🔥
#همسران_شهدا🥀

یک روز توی اتاق دراز کشید و چفیه ای را روی صورتش قرار داد.
گفت : فرض کن من شهید شدم ، توام اومدی بالای سرم ، میخواهم ببینم عکس‌ العملت چیه ؟

گفتم‌ : محمدآقا ! بازم از این حرفا زدی؟
خیلی اصرار کرد .
پیش خودم گفتم : دلش را نشکنم.
اومدم بالای سرش ، چفیه را کنار زدم.
دست روی محاسنش کشیدم و گفتم : محمد عزیزم ! شهادتت مبارک‌‌ بالاخره به آرزویت رسیدی !
وقتی این جمله رو به زبان آوردم خیلی خوشحال شد

این خاطره دوباره تکرار شد.
آنروزی که جنازه شهید را آوردند‌، وقتی وارد سردخانه شدم ، چند لحظه بعد خودم رو با شهید توی سردخانه تنها دیدم ، رفتم بالای سرش و به صورتش نگاه کردم و به یاد آن روزی افتادم
که محمد آقا خواست عکس العمل من را بعد از شهادت اش ببیند
همان جمله ای که آن روز گفتم را تکرار‌ کردم محمد عزیزم‌ ! شهادتت مبارک ، بالاخره به آرزویت رسیدی .


#راوی:همسرشهید🌸
#شهید_محمد_منتظرقائم

#عاشقانه_شهدا♥️


#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
⚘﷽⚘

روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خوانده‌اند و اسم حسین آقا در فهرست نبوده است.
حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود اما فرمانده مخالفت میکند😞. همسرم که اصرار را بی‌فایده میبیند به فرمانده میگوید: من بچه‌ی مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم☝️...
فرمانده محور وقتی صحبت‌های شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه میدهد☺️😍
در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیه‌ی مدافعان‌حرم میگوید: همه‌ی ما از مشهد آمده‌ایم، فردا شهادت امام رضا علیه السلام (ع) است و خوش بحال کسی که فردا شهید شود🕊🌹
هنوز حرف این مدافع‌حرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش میگوید:" آن کسی که میگویی فردا "شهید" میشود من هستم🕊☺️❤️

فردای آن روز، روز شهادت امام رضا در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمه‌ای که گفتند "یاابالفضل"بود به #شهـادت رسیدند

#راوی همسر شهید حسین محرابے🌹
@AhmadMashlab1995
‍ ‍ #خاطرات_شهید_مدافع_حرم_احمد_مشلب
🗣راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید)
📖این قسمت:مقابله با ظلم

🌸🍃🌸🍃🌸
یکی از ویژگی های بارز #احمد صداقت و راستگویی او بود .هرگز حرف و عملش با هم مغایرت نداشت و همیشه به حرف ها و اندیشه هایش عمل می کرد و این صفت بارز و آشکار #احمد در بین کسانی که او را میشناختند معروف بود.عملی ترین ایدولوژی که در رفتار #احمد دیده میشد مقابله با ظلم بود.
اجازه نمی داد به کسی تعدی شود یا کسی مورد ظلم قرار گیرد.
از ظالم متنفر بود. در بین ظالمان و غاصبانِ عالم، #اسرائیل را در رأس می دانست و به عنوان رژیم جعلی که به خاک کشورش تجاوز کرده بود از اسرائیل متنفر و بیزار و عاشق مبارزه با صهیونیسم بود.
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
#راوی_مادر_شهید
#ملاقات_در_ملکوت
@AHMADMASHLAB1995
Forwarded from عکس نگار
🦋ملاقات در ملکوت🦋

#احمد رابطه ی فوق العاده ای با برادر و خواهرانش داشت و مهر برادرانه ی خاصی به آن ها ابراز می کرد.
به کوچک ترین نکات در مورد آن ها اهمیت می داد.
مخصوصآ به ❤️حنین❤️ توجه ویژه ای داشت.
حتی به لباس پوشیدن،مدل مو و کوچکترین کارهای او اهمیت می داد در کارها به خواهران و برادرش کمک می کرد و برای همه پشتیبان و کمک حال بود.
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین
#مادرشهیدمدافع_حرم
#احمدمحمدمشلب
#تصویری_ازحنین_کوچولوخواهرشهید
🍃🌸کانال تلگرامی شهید احمد مشلب🌸🍃
https://t.center/ahmadmashlab1995
Forwarded from عکس نگار
#خاطرات_سیده_سلام_بدرالدین_مادر_شهید_مشلب:

🏴موضوع:ماه محرم 🏴

احمد آداب و رسوم (مربوط به #ماه_هاي_الهی) را گرامی میداشت و در مراسم #عاشورا حاضر ميشد و تلاش ميكرد تا در مراسمها و نوحه خواني ها و سينه زني ها حتما حضور داشته باشد و ما در #ماه_محرم احمد را نمي ديديم چون به جمعیت کشافة المهدي در آماده سازی مجالس عاشورا کمک میکرد.🌸🍃
.

#شهید_مدافع_حرم
#احمد_محمد_مشلب
#عزاداری_برای_سیدالشهداء
#راوی_مادر_شهید
#شهیدمشلب_ملقب_به_غریب_طوس
#کل_یوم_عاشورا
#کل_الارض_کربلاء
🌿🌸کانال رسمی شهیدمَشلَب در تلگرام🌿🌸
https://t.center/AHMADMASHLAB1995
Forwarded from عکس نگار
🌸📚خاطرات شهیدBmwسوار مدافع حرم احمد مشلب🌸
در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚
راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید)
این قسمت
#تولدوکودکی
قسمت اول:📙
🍃 من ۳۰ مارس سال ۱۹۷۷ (۲۹اسفند ۱۳۵۵)در شهر نبطیه به دنیا آمدم نبطیه شهری شیعه نشین در جنوب لبنان است.
خانواده ی من شیعه و بسیار مذهبی بودند ما التزام زیادی به اسلام و به ویژه حزب الله داشته و داریم.🍃
🇱🇧اهمیت به این حزب اسلامی شیعه در خانواده ی ما موج می زد از زمانی که خدمت داشتم در برنامه های اجتماعی و فرهنگی حزب الله فعالیت داشتم🇱🇧

🔷🔸 در ۱۶سالگی ازدواج کردم همسرم نیز مذهبی بوده و مانند من و خانواده ام هوادار و پیرو حزب الله بود ما در منزل شخصی خود زندگی میکردیم و زندگی راحت ومرفهی داشتیم مدتی بعد از ازدواج باردار شدم و ۳۱آگوست سال ۱۹۹۵میلادی (۹شهریور ۱۳۷۴)زندگی شیرین ما با تولد اولین فرزندم زیباتر و جذاب تر شد همسرم به عشق پیامبر مکرم اسلام نامش را #احمد گذاشت🔸🔷
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین
#مادرشهید
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ
#تولدوکودکی
#قسمت_اول

https://t.center/AHMADMASHLAB1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم


🍀 مصطفی در جبهه بی سیم چی بود. یکبار وقتی از جبهه آمد رفت بسیج برای تسویه حساب.وقتی که آمد خانه گفت الهی شکر.
گفتم چی شده مادر؟
گفت در جبهه به بچه ها 1500 تومان عیدی دادند و من چون خط بودم به من ندادند و اینجا هم 1500 تومان دادند و چون من نبودم باز هم به من ندادند خدا را شکر.
گفتم چرا؟
گفت هر چه از بیت المال کمتر به انسان برسد روز قیامت حسابش راحت تر است.


#شهید_مصطفی_عباسی_مقدم
#راوی_مادر_شهید


🕊|🌹 @ahmadmashlab1995
Ещё