ادبگاه

#مشیری
Канал
Логотип телеграм канала ادبگاه
@adabgah95Продвигать
164
подписчика
4,05 тыс.
фото
212
видео
755
ссылок
🌸مهناز ملکی ریزی🌸 کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی فرهنگی/شاعر/نویسنده/پژوهشگر ادبی، وبراستار نام اثر :مجموعه شعر: ١_ الفبای عشق ٢_شاید تو روزی بیایی... و ١١ اثر مشترک با شاعران ایران توسط انتشارت اورازان،شاملو، اصفهان و... اینستاگرام:mahnaz_maleki_54
#فرزندم
👇📚👇📚
با کسی دوست شو که کتاب بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند.

دوستی که در سوگ گُل ممدِ #کلیدر گریسته باشد و
در خیالش با #مارال به خواب رفته باشد.

کسی که #همسایه‌های احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که #جای_خالی_سلوچ،ِ #کافه_پیانو ، #عزاداران_بَیَل را بخواند.
کسی که سولمازِ #آتش_بدون_دود را تا خانه بخت همراهی کرده،
#بامدادخمار و #شوهرآهوخانم،ِ #بوف_کور صادق هدایت، #شازده_احتجابِ گلشیری را بخواند و #سمفونی_مردگانِ معروفی را با دل و جان گوش کند.

کسی که #تنگسیر، صادق چوبک و #چشم‌هایش بزرگ علوی و #دردرازنای_شبِ میرصادقی و #سووشون سیمین دانشور را نظاره کند.

#مدیرمدرسه‌اش جلال آل احمد باشد و #داستان_یک_شهر را از زبان احمد محمود شنیده و در #کافه_نادری رضا قیصریه به #ملکوت بهرام صادقی برسد.

#فرزندم؛
با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه‌اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيصش سخت نيست، حتماً در کیفش به جای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و به جای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده‌اند، حرف می‌زند.

کسی که وقتش به جای کافی‌شاپ‌ها و متر کردن خیابان‌ها، در کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها بگذرد‌.
کسی که یک غزل #حافظ زنده‌اش کند و برای تماشایِ سروسیمین #سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی‌های #خیام دلش روشن شود.

کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ #نظامی برود.

با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوان‌مرگ گریسته و رستم #شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه‌شان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:

سیه‌نرگسانت پر از شرم باد
رخانت همیشه پر آرزم باد

کسی که در جستجوی خورشید #شمس همراه با #مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
#فرزندم؛
با جوانی دوست شو که فریاد آی آدم های #نیما را شنیده و آیدا را در آیینه #شاملو دیده باشد.
کسی که آرش کمانگیرِ #سیاوش_کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با #مشیری باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.

کسی که سوار بر اسب سپید وحشی #منوچهرآتشی از کوچه باغ های نیشابور #شفیعی_کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ #ابتهاج برسد...

با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ #اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ #سهراب_سپهری رفته باشد تا با #فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...

کسی که با یاد ایام، یادی از نوایِ #شجریان کند و ماهور شجریان با دلش بیداد کرده باشد.

کسی که الهه نازِ #بنان و گلنار و زهره #داریوش_رفیعی را دوست داشته و آواز #قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.

کسی که تار #شهناز و #لطفی زخمه بر دلش بزند ، بانگ نی #کسایی و #موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار #ذوالفنون و ساز #یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست ان هم اگاهانه نه کور کورانه .
با کسی دوست شو که در موبایلش به جای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با صد سال تنهایی #مارکز پُر کند و با بیگانه #آلبرکامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با #آناکارنینا در اندیشه صلح با #تولستوی باشد.
کسی که #داستایوسکی و #برادران_کارامازوف را به خاطر #جنایت_یک_ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی‌اش را تقدیم #سارتر کند.
#فرزندعزیزم؛
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم‌تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه می‌کند ،
اما هیچ‌ عشقی را گدایی نمی‌کند...!

فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می‌کند.

با کسی که بداند راه موفقیت ، ‌با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می‌ماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای دوزخیان روی زمین.
#فرزندعزیزم؛
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو
شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط #کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز درس‌خوان هم می‌شود، اما خیلی از درس‌خوان‌ها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی #کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش #بوی_خوش_کتاب باشد.
بوی
خوشِ
کتاب...
سوم آبانماه سالگرد جاودانگی
#فریدون_مشیری
شاعر و روزنامه‌نگار گرامی باد.

زندگینامه :

#فریدون_مشیری در سی ام شهریور سال ۱۳۰۵ در یک خانواده اصیل و فرهیخته در تهران به دنیا آمد. جد پدری #مشیری، ازصاحب منصبان سرشناس لشکری در حکومت نادرشاه افشار بود و پدربزرگ مادریش یکی از شاعران به نام در دوره ناصری به حساب می آمد .

با چنین پیشینه خانوادگی مشیری در کودکی پیش از رفتن به مدرسه با ادبیات کهن فارسی آشنایی کامل داشت، او بخشی از تحصیلات ابتدایی خود را تهران و بخشی دیگر را به دلیل کار پدرش در مشهد گذراند، اما در سال ۱۳۲۰ با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین به همراه خانواده دوباره به تهران بازگشت و دوران متوسطه را در دبیرستان ادیب به اتمام رساند.

#مشیری در سن هیجده سالگی با اینکه هنوز یک سال تا پایان تحصیلاتش باقی مانده بود، به استخدام وزارت پست و تلگراف آن زمان در آمد و مدت سی و سه سال در این وزارتخانه به کار مشغول بود.

#مشیری از پانزده سالگی شعر می گفت و در سال ۱۳۲۳ اولین شعر او با نام" فردای ما "در روزنامه" ایران ما" به چاپ رسید، همین اتفاق آغازگر فعالیت های مطبوعاتی #مشیری شد، او همزمان با کار در اداره پست و تحصیل، در مجلات مختلف ادبی نیز کار می کرد .

#فریدون_مشیری اولین مجموعه شعر خود را در سال ۱۳۳۴ با نام "تشنه طوفان "با مقدمه ای از "شهریار" و"علی دشتی "به چاپ رساند.خود #مشیری در مورد اشعارش می گوید:" چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا،........."معروفترین شعر #مشیری "کوچه "در سال ۱۳۳۹ در مجله "روشنفکر "به چاپ رسید.

#مشیری علاوه بر شعر به موسیقی سنتی هم علاقه زیادی داشت و ردیف ها و گوشه های موسیقی را به خوبی می شناخت، به همین خاطر در بین سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ با برنامه "گل های تازه "رادیو ایران همکاری مستمری داشت.

در اواخر عمر #مشیری،
علیرغم نداشتن وضعیت جسمی مناسب در شب های شعر مختلفی که دوستدارنش در سراسر دنیا برایش ترتیب می دادند، شرکت می کرد و درآمد حاصل از این مراسم ها را، صرف امور خیریه می کرد.

سرانجام #فریدون_مشیری پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری در سوم آبان ماه سال ۱۳۷۹ در سن هفتاد و چهار سالگی در تهران درگذشت.

برخی از آثار

تشنه طوفان، ۱۳۳۴
نایافته، ۱۳۳۷
ابر،۱۳۴۰
ابر و کوچه، ۱۳۴۵
بهار را باور کن، ۱۳۴۷
از خاموشی، ۱۳۵۶
مروارید مهر ، ۱۳۶۵
آه باران، ۱۳۶۷
از دیار آشتی، ۱۳۷۱
لحظه ها و احساس، ۱۳۷۴
آواز آن پرنده غمگین، ۱۳۷۸
نوایی هماهنگ باران (پس از مرگ)، ۱۳۸۴