✳ خاطرهای درباره بنیانگذار پارک
ساعی تهران
[قسمت دوم و آخر]
برگردیم به آن حرف [ِ ِ
#فریدون_بهمنیار] که میگفت: «من یک بار ناشکری کردم». او در این مورد توضیح داد: «خواهید گفت گلایه من از خداوند متعال چه بود؟» گله این بود که آن هواپیما که از شیراز به تهران میآمد و هواپیمای جنگی داکوتا بود- هواپیمایی که روزی نبود در گوشه و کنار عالم و خصوصاً ایام جنگ[جهانی] - یکی دو تا از اینها سقوط نکند و به همین دلیل روزنامههای زمان جنگ، آن هواپیما را «تابوت پرنده» لقب داده بودند! به هر حال این هواپیما که حامل آن مهندس بود، هرگز به تهران نرسید، و در نزدیکیهای ساوه موتورش از کارافتاد و سقوط کرد و همه آن مسافران از میان رفتند و آن مهندس عالیمقام که به آن اصرار، مسافر آن شد و در وزارت کشاورزی مقامی بزرگ داشت، اسمش «
کریم ساعی» بود.
مهندس
#کریم_ساعی مرد باسوادی بود او بنیانی به نام «سازمان جنگلبانی ایران» بنا نهاد که در بسیاری از کشورها هم وجود چنین سازمانی بیسابقه بود. (۱۳۲۲ ش /۹۴۳ ۱م) او کتابهای بسیاری نوشته که از آن جمله است: «جنگل و مرتع»، «جنگلشناسی»، «درختان جنگلی ایران»، «گونههای درختان جنگلی در ایران»، «پوشش برگهای جنگلی»، «روش بهرهبرداری از جنگل»، «عوامل فرسایش خاکی» و... او در یکی از کتابهایش نوشته بود: «جنگل مادر رودخانههاست، جنگل در تعدیل آب و هوای پیرامون ما دخالت دارد. شنهای کویری، پس از نابودی جنگلها به سراغ آدمیان میآیند.»(مجله چیستا، شماره ۱۴۸، ص ۷۵۲)
حادثه هوایی مهندس
کریم ساعی در ۱۳۲۶ ش / ۱۹۴۷ م رخ داد، و بنابراین بیش از پنجاه سال از مرگ نابهنگام او گذشته است. من آن سال در مدرسه «شیخ عبدالحسین» حجره داشتم و درس خود را ادامه میدادم و حادثه را کاملاً به خاطر دارم.
مهندس بهمنیار گفت: «به خداوند نالیدم که: آن روز چرا به من امر فرمودی که صندلی خود را به مهندس
ساعی واگذار کنم؟!» این مهندس
کریم ساعی، در دانشکده کشاورزی تحولات مهم ایجاد کرد، برای دفع آفات - خصوصاً ملخ- با وجود نبودن وسایل در آن روزگاران، کارهای بسیاری انجام داد و مهمترین کاری که کرد، این بود که بین شمیران و تهران و در شرق قزل قلعه - که در آن روزگار کلاً بیابان بود، در درهای که از یک چشمه و آبشار کوچک سیراب میشد و به همین سبب در جاده مخصوص شمیران در آن وقتها به «ایستگاه آبشار» معروف بود، یک پارک جنگلی بزرگ ایجاد کرد که هنوز به نام او به «
#پارک_ساعی» معروف است. اما آنچه که در باب خیابان «خالد اسلامبولی» باید بگویم که سالها بعد از مرگ مهندس
ساعی، و بعد از کودتای ۲۸ مرداد، دولت تصمیم گرفت که به بعضی از رجال وقت سیاسی- خصوصاً وزیران کابینه - در جایی مناسب، زمین و خانه واگذار کند و بدین منظور، برخلاف اصول، قسمتی از پارک عمومی
ساعی را جدا کرد و خیابان کشید و خانهها را به بعضی از رجال و مؤسسات واگذار کرد! اینکه گفتم مردم هروقت بخواهند، همان اسمی را که مناسب جایی باشد، روی آنجا خواهند گذاشت،... مردم، این خیابان را به نام «
#خیابان_وزرا» نام گذاشته بودند و این اصلاً یک صورت طعنه و طنز داشت و آن طور که من یک جایی نوشتهام، آنقدر قبحِ نقض و تجاوز به حقوق مردم از میان رفته بود که یک خیابان مهم شهر به نام «خیابان وزرا» خوانده میشد!
#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی#روزنامه_اطلاعاتشماره ۲۱۶۴۵، شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۷۸
صفحه ۶: نظرها و اندیشهها
همچنین همین خاطره و همین نوشته از همین نویسنده در کتاب زیر بازنشر شده است:
#درخت_جواهر(چاپ اول، تهران: انتشارات بهنام، ۱۳۷۹)
صفحات ۲۴۵ تا ۲۵۵.
@Ab_o_Atash