✳️ از بودن و سرودن
- صبح آمده است، برخیز!
(بانگ خروس گوید)
- وین خواب و خستگی را
در شط شب رها کن.
مستان نیمشب را
رندان تشنهلب را ۱
بار دگر به فریاد
در کوچهها صدا کن.
- خواب دریچهها را با نعرهسنگ بشکن!
بار دگر به شادی
دروازه
های شب را
رو! بر سپیده واکن.
بانگ خروس گوید:
- فریاد شوق بفکن؛
زندان واژهها را دیوار و باره بشکن؛
وآواز عاشقان را
مهمان
کوچهها کن.
- زین بر نسیم بگذار
تا بگذری از این بحر
وز آن دو روزن صبح
در کوچه
باغ مستی
باران صبحدم را
بر شاخهٔ اقاقی
آیینهٔ خدا کن.
- بنگر جوانهها را، آن ارجمندها را
کان تار و پودِ چرکین
باغ عقیم دیروز
اینک جوانه آورد. ۲
بنگر به نسترنها بر شانه
های دیوار
خواب بنفشگان را با نغمهای درآمیز
واشراق صبحدم را،
در شعر جویباران
از بودن و سرودن
تفسیری آشنا کن.
- بیداری زمان را، با من بخوان به فریاد
ور مردِ خواب و خفتی
"رو! سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن". ۳
____________۱. رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس... حافظ
۲.ای درختان عقیم!
ریشهتان
در خاک
های هرزگی مستور!
یک جوانهٔ ارجمند از هیچجاتان رُست نتواند (مهدی اخوان ثالث)
۳. از مولوی است.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی#م_سرشک#در_کوچه_باغهای_نشابور@Ab_o_Atash