دیشب بعد شام دورهم نشستیم
یه دفعه دیدم دختر جاری بزرگه ک۹سالشه داره میزنه بچه رو ،جاری کوچیکه هم طلا رو کشید تو بغل خودش ک اون نزنه بچمو
هیچی نگفتم ،گفتم بیا بغل من مامان بچموبغل کردم
و اون خرس گنده هم رفت کنار مادرش گریه و مادرش هم گفت ما رفتیم خونه تو هم بیا به شوهرش
وقتی رفتند
جاریم گفت هی دست طلا رو کشید طلا هم زده تو صورت اون،اون هم دو دستی تو سر کله بچه
بعد هم بچمگفت مامان اینجوری منو زده و خودش میزد ب صورتش