انجمن ادبی عارف

#علیرضا_سیف
Канал
Образование
Книги
Искусство и дизайн
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала انجمن ادبی عارف
@aarrfПродвигать
212
подписчиков
3,44 тыс.
фото
81
видео
181
ссылка
📚 نشست ادبی ۴۸۴: دوشنبه ۱۹ شهریور، ساعت ۱۷ تا ۱۹ زیباشهر، کتابخانه یادگار، تالار همایش ✏️ نشست برون‌مرزی ۲: جمعه ۲۳ شهریور، ساعت ۲۰:۳۰ کلاب‌هاوس، خانهٔ «بنیاد فرهنگ ایران» ادمین: @iranvijadmin اینستاگرام: @anjomanaref کلاب‌هاوس: بنیاد فرهنگ ایران
#احمدرضا_احمدی ۱
از احمدی تا کودکی و کانون

در این ساعاتی که از درگذشت احمدرضا احمدی شاعر نام‌آشنا گذشت؛ کانال‌ها و صفحات مجازی را که دنبال می‌کردم اشعاری از احمدی منتشر شد که ویژگی‌های مشترک داشتند: رویاهای خاطره‌گونه، سادگی، صمیمیت و معصومیتی از جنس کودکی.

حال و هوای کودکی همیشه در نگرش و افکار او جاری بود و این اتفاقی نیست؛ احمدی بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و همین کار خودش بهترین بیمه برای ادامه حیات حال و هوای کودکی، درون او بود؛ معمولا ما کسانی را که زیادی مثل کودکان باشند آدم‌هایی بی‌خیال می‌دانیم ولی بزرگسالانِ کودک‌مسلک از همه پُرخیال‌ترند و به خیال و رویا آغشته‌ترند؛ مربیان و کارکنان کانون به خوبی این آموزه فروید را فهمیده و چشیده‌اند که کودکی متن است و مراحل بعدی عمر حاشیه‌ای بر این متن؛ بنابراین خودشان بیشتر در کودکان و حال و هوای آنان غرق می‌کنند تا بیشتر درگیر متن شوند و هوشمندانه از حاشیه‌هایی که دیگران متن می‌پندارند دوری می‌کنند.
@aarrf
"احمدرضا احمدی:

چه کسی می‌دانست...
ما بعد از خداحافظی به چه چیز مبتلا می‌شویم؟"


او بعد از هر خداحافظی به کودکی مبتلاتر شد! او پس از خداحافظی از کرمان و آمدن به تهران به خاطر مداوای پدرش، پس از اخراج از بخش تبلیغات شرکت بهشهر( که بعدش دوره انیمیشن را در آمریکا گذراند)، بعد از ازدواج و خداحافظی با تجرد، پس از بازنشستگی از کانون او به یک چیز مشترک مبتلاتر شد و آن کودکی بود؛ نشان به آن نشان که هر چه جلوتر رفت شعرش از پیچیدگی به سادگی گرایید یک سادگی از جنس کودکی.

فروغ در نامه‌ای به احمدرضا او را طوری توصیف می‌کند که زلالی و لطافت کودکانه‌ی ذهن و نگرش او عیان شود:

خیلی خوشحالم که رفته‌ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشنفکری تهران ندارد. برای تو که هوش و ذوق فراوانی داری و همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان، و همچنین ذهنی پاک و تأثرپذیر، یک دوره زندگی مستقل و دور از این جریان‌های مصنوعی و کم عمق، بهترین زمینه و پشتوانۀ تکامل می‌تواند باشد.(مجموعه نوشته‌ها و گفتگوهای فروغ، نشر تنویر)

حتی در شعرهای گنگ یا پیچیده‌ی احمدی هم نشانی از کودکی‌ست که رضا براهنی آن را به نیکی آشکار می‌کند:

"شعر احمدی برخورد صمیمیت با سوءتفاهم است... شعر احمدی مثل قصه‌یی است که بچه پس از شنیدن از مادرش بخواهد با زبان بی‌زبانی قصه را برای مادرش تعریف کند... این قصه‌ها بی‌شباهت به زمزمۀ یک کودکِ خیال‌پرداز در یک اتاق تنها نیست... دنیای احمدی دنیای زیبایی‌های قراردادی با ابعاد قراردادی نیست. اشیای احمدی، به هیئتی قراردادی به چشم نمی‌خورند. و احمدی در مورد شکل اشیاء و برداشت در کلام عیناً مثل آدمی است که روی دست‌هایش راه می‌رود و از پائین که نگاه می‌کند ابعاد آدم‌ها و اشیاء را باژگونه می‌بیند...! احمدی از دو نیمکرۀ مجزا ساخته شده است که یکی روشن و دیگری تاریک است که جفتش هنوز نیامده است، و با این وضع که پیش می‌رود گویا تا قیامت هم نخواهد آمد..."(تاریخ تحلیلی شعر نو، نشر مرکز)‌

سال ۱۳۴۶ گفتگویی بین چند چهره نامدار ادبی در حضور خود احمدی درباره شعرش انجام می‌شود که احمدی به جای جواب‌های دقیق و منطقی، پاسخ‌های کودکانه و سرخوشانه می‌دهد، بلاخره هم به سیم آخر می‌زند و با بی‌قیدی کودکانه می‌گوید:

"ولم کنید آقا! وزن و بافت و انسجام ربطی به شعر من ندارد. شما می‌خواهید فقط از قواعد شما پیروی کنم."(گفتگوهای بازار؛ نشر فرهنگ ایلیا)

راستش آقای احمدی ما شما را ول نمی‌کنیم آقا!

شما برای ما شاعرانگی، زلالی، صمیمیت، آرزو، رویا، حسرت، معصومیت از دست رفته و کودکی را تواَمان زنده می‌کنی!
@aarrf
#علیرضا_سیف
آقای دغدغه
🔶عشق از خودگذشتگی یا خودخواهی!؟

🔷به عشق که فکر می‌کنیم یاد کلیشه‌هایی چون از خودگذشتگی عاشق و حل شدن در معشوق می‌افتیم؛ ولی عشق گاهی باطنی خودخواهانه دارد و فقط روساخت‌ِ آن از خودگذشتگی و فنای عاشق است.

🔷عاشقانه‌های ماندگار را که می‌خوانی و طبق باور و تعریف عمومی، معمولا عشق با یک نگاه آغاز می‌شود، عاشق شدن دست خود آدم نیست ولی به نظرم وقتی عشق ادامه پیدا می‌کند، عاشق اثرات عشق را می‌بیند. او به برکت عشق زوایایی از وجود خودش را کشف می‌‌کند که تا کنون برایش ناشناخته مانده بود و به سطح متعالی‌تری در زندگی می‌رسد؛ بنابراین عاشق از یک‌جایی به بعد دیگر عاشق ماندنش غیرارادی نیست بلکه هوشمندانه و خودخواهانه است چون او می‌خواهد به بهترین نسخه خودش برسد؛ علاوه بر عاشقان، شاعران و عاشقانه‌سرایان هم به این خاصیت عشق یعنی توسعه فردی و رِندی عاشقان پی برده‌اند؛ اما به نوعی این هوشمندی عاشقان را مسکوت گذاشته‌اند یا آن‌طور که شایسته است روی آن تاکید نکرده‌اند و معمولا عاشق مظلوم و قربانی و معشوق (یا کسانی که مانع وصال‌اند) سنگدل و ستم‌پیشه معرفی می‌شوند، می‌دانید چرا؟!
برای اینکه صدایت در میان عُموم جایگاهی داشته باشد باید خودت را به عنوان قربانی عرضه کنی! (اسلاوی ژیژک)

و این جایگاه مظلومیت و قربانی برای عاشق
باعث می‌شود در افکار عمومی حق به او داده شود، جاودانه بماند و کلی مزایای ابدی دیگر...

🔷در عصر ما وصال آسان‌تر است اما انگیزه عاشقان پیچیده‌تر؛ شاید بسیاری از دختران و پسران دیگر مثل گذشته اسیر محدودیت‌ها نیستند و حتی می‌توانند روابط متنوعی داشته باشند و قدرت و دامنه انتخاب وسیعی دارند و دقیقا نکته همین‌جاست؛ حالا با وجود این همه عرضه و اپلیکیشن و لوکیشن، عاشق خودش سناریست و کارگردان است و تقدیرها را خودش رقم می‌زند؛ عاشق خودش انتخاب می‌کند تلاقی نخستین نگاه و اولین تپش‌های عاشقانه قلبش کِی، کجا و چگونه رقم بخورد‌.

🔷حالا به فراخور استعدادها و آرزوهایی که عاشق دارد و زمینه‌ای(هنر، پول و...) که می‌خواهد در آن بهترین نسخه خودش باشد معشوقش را انتخاب می‌کند؛ معشوقی که رسیدن به آن سخت و دارای پیش‌شرط‌ها باشد و ما را وارد یک چالش جدی برای پیشرفت کند و عاشق در این چالش هر چقدر جلوتر می‌رود و موفق‌تر می‌شود، بیشتر از عشق فاصله می‌گیرد و آرزوی وصال نسخه متعالی خود را در سر می‌پرواند و عاقبت هم محو تماشای بهترین نسخه خودش می‌شود. البته همیشه هدف، مقاصد هنری یا مادی نیست ممکن است عاشق دنبال نوع متعالی‌تری از لذت یا رنج یا تلاش باشد و بخواهد ارزشمندتر و متعهدتر باشد حتی با این وجود اگر نیک بنگریم باز هم پای خودخواهی در میان است.

پ‌.ن: شاید این نگرش درباره همه عاشقان صدق نکند...
@aarrf
#علیرضا_سیف
آقای دغدغه
کاش بتوانم کمی پدربزرگم باشم!

پدربزرگم سرِ وقت و راحت می‌خوابید و به این عادت خوبش غبطه‌ می‌خوردم. سحرگاه از خواب برمی‌خاست دست به کار می‌شد و به محض دیدن غروب دست از کار می‌کشید و می‌گفت: حالا وقت خانه و خانواده است.
وعده‌های غذایی‌اش به موقع و مقوی بود انگار یک متخصص تغذیه، طبق اصول صحیح علمی و آناتومی برایش برنامه غذایی چیده بود. جزییات رفتار پدربزرگ بسیار با طبیعت هماهنگ بود.‌ به گمانم اصلی‌ترین دلیلش تربیت روستایی‌اش بود.

غروب امروز محو مطالعه بودم و فراموش کردم چراغی روشن کنم، به خود آمدم دیدم همه جا تاریک است، ناخودآگاه یک بی‌قراری و میل عجیبی درون خودم حس کردم. بی‌قراری از این وضع و میل به تغییر و نظم و به موقع خوابیدن؛ یاد پدربزرگم افتادم و محیطی که در آن بزرگ شده بود در روستا هم مردم میل به نور طبیعی داشتند و شباهنگام فقط به حدی که ببینند روشنایی داشتند اما ما چه؟ خودمان را غرق در نور کرده‌ایم ما به این انفجار نور و اسارت در چنگال نور نیاز نداریم! تاریکی هم لازم و مفید است. همین روشنایی که از حد بگذرد مضر است. خلوت کنیم و بیندیشیم به این که، نور فراوان چه عادت‌‌ها و نیازهای کاذبی را در ما به وجود آورده است؟ شب بیداری، شب‌گردی و میل به خودنمایی؛ ساختمان‌‌ها را ببینید چه مسکونی چه تجاری؛ وارد یک رقابت نوری شده‌اند همه روشنایی وسیع و متنوعی را به کار گرفته‌اند تا بیشتر به چشم بیننده بیایند و اهدافشان هم متفاوت است. عمیق‌تر که فکر کنیم به فراخور فکر و نگاه و تجربه‌های شخصی باز هم از زیانی که نور زیاد می‌زند مصداق‌ها خواهیم یافت.

از بعضی عادت‌هایی که عصر و زیست جدید به من تحمیل کرده متنفرم! از این که رویه و ویژگی‌‌های ناسالم خودم را به گردن عصر جدید بیندازم و به بهانه فراگیری و همرنگی با جماعت آن را نادیده بگیرم‌ هم متنفرم!

چقدر نیاز دارم پدربزرگم باشم!
@aarrf
#علیرضا_سیف
آقای دغدغه
۱۴۰۰/۱۰/۲۹
#طنز و #تلنگر

بعضی از آدم‌ها تظاهر به غفلت‌شون اون‌قدر رندانه و هنرمندانه است که با بُهت و حیرت با خودت میگی:
الله الله (به سبک مستمعانِ قاریانِ مصری!)

@aarrf
#علیرضا_سیف
آقای دغدغه
.
.
گلایه داشتیم، گوش
نظر داشتیم، تریبون
اعتراض داشتیم، خیابان
دادند.
گوش به دروازه
تریبون به زندان
خیابان به قبرستان
ختم شد.
@aarrf
#علیرضا_سیف
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ #علیرضا_سیف

در سوگ استاد نادیده‌ام
@aarrf
استاد همشهری‌ام رضا بابایی را سال ۹۸ از طریق کانال یادداشت‌ها شناختم.
قلمش آنچنان با زبان و دل و زندگی‌ام درآمیخت که انگار آشنای دیرینه است؛
اندیشمندی که راه‌های بسیاری رفته، از تعصبات کور، دل کنده، در مقابل اهل ظاهر نشسته و با اهل نقد برخاسته بود. فلسفه شرق و غرب را عمیقا خوانده و از دالان هزارتوی فقه گذشته و پای صفحات تاریخ این ملت گریسته بود.
هر یادداشت او حکم تشخیص یک طبیب حاذق را داشت. هر چه بیشتر می‌خواندی و می‌اندیشیدی و می‌سنجیدی با خودت می‌گفتی: آخ آخ آخ چقدر راست می‌گوید عین دکتری که درست دست گذاشته باشد روی محل درد.

نقد در اندیشه‌ی او جایگاهی والا داشت. ابایی نداشت از اندیشیدن بی‌مرز و گفتن حقیقت و زیر سوال بردن راه و رسمی و باوری غلط؛ حتی اگر قرن‌ها در آب و خاک و جان ما ریشه داشته باشد. و ذکر خیر از هر فرهنگ و مکتب و شخصیتی که نکته‌ای ارزشمند برای عرضه داشت.
از احادیث گرفته تا ادبیات برداشت‌ها، نقدها، و زاویه دید او بکر بود و خلاق و کارآمد، و البته مستند و متقن.
@aarrf
در این دوسالی که مدام خواندمش بسیار آموختم؛ از نثر عالی و کتاب هایی چون بهتر بنویسیم که چراغ راه نوقلمانی چون من بود.و از تفکرات وسیعش شش نکته بیش از هر چیز نظرم را جلب کرد.گرچه ایمان دارم این بحر عمیق آموختنی بسیار دارد:

یک) انصاف: انصاف هرگز از قلمش نیفتاد حتی در صراحتش هم انصاف جا خوش کرده بود.
انصاف انسانی ترین فضیلت اخلاقی اوست.
« فرق آدم شریف با آدم بی‌شرافت انصاف است و بس.»

دو) تقدس ستیزی: به چالش کشیدن تقدس، مرام او بود چون تقدس رانت می‌آورد. دشمن برهان و پویایی است. یک ملت رود نیل هم باشد تقدس، گندآبش می‌کند.

سه) انسان: سعادت انسان اساسی‌ترین اصل است. دین باید باری از دوش انسان بردارد و مایه دوستی بیشتر آدمیان شود نه مسبب نزاع و دوری. و مولانا در این تفکر جایگاه کلیدی دارد.

چهار) ظلم شناسی: برای مبارزه با ستم باید ظلم شناسی دقیق و هوشیار باشی چون ظلم‌ رنگ عوض می‌کند یکی از عجیب ترین حربه هایش:« بخشی از تاریخ و همه اکنون ما داستان ظلم با طعم مظلومیت است.»

پنج) قانون: قانون باید حاکم باشد و اصلاح و به‌روز شود. قانون آخرین پناه جامعه است و حفظ حرمت آن واجب. حتی قانون ضعیف و نحیف بهتر از بی قانونی است چون در آن کورسوی امیدی هست.
و به نقل از تامس مور می‌گفت: نقض قانون، اگر امروز گرهی بگشاید فردا را پر از گره‌های کور می‌کند.

شش) تاریخ معاصر: شناخت تاریخ معاصر ایران از نان شب هم واجب‌تر است. به خصوص تاریخ مشروطه که عصاره تاریخ ایران است و همه جریان‌های فکری در آن حضور دارند. غفلت از تاریخ معاصر ما را از نقش آفرینی درست در حال و ساختن آینده‌ی خوب محروم می‌کند.
و این یعنی تکرار تلخ‌کامی‌ها.

هجدهم فروردین ۱۴۰۰ اولین سالگرد درگذشت رضا بابایی است. و من یک سال در سوگ استاد نادیده‌ام نشستم که حضوری پررنگ در قلب و ذهنم داشت. متفکری که گرچه میراث نوشتاری ارزشمندی بر جای گذاشت ولی اندیشه‌ی ژرف و شجاع او می‌توانست شکوفایی وسیع‌تری را تجربه کند. نگاه‌های نویی را خلق کند و دریچه‌های جدیدی بگشاید.
و با اتکا به کلام نافذ و قلم توانایش سبب بالندگی بسیاری شود. کما اینکه وقتی از دنیا رفت از نویسندگان و پژوهشگران و ویراستاران و روشنفکران گرفته تا حوزویان و دانشگاهیان معتبر هرکس به نحوی از تاثیرپذیری و نسبت خودش با رضا بابایی سخن گفت که الحق و انصاف با توجه به کیفیت آثار استاد همه آنها درست می‌گفتند. افسوس بر حال این وطن که بدون رضا بابایی‌ها ناخوش‌تر است.

رضا بابایی( اندیشمند، مولوی‌شناس، نویسنده و ویراستار)
۱ خرداد ۱۳۴۲ قزوین
۱۸ خرداد ۱۳۹۹ قطعه مشاهیر آرامستان بهشت فاطمه قزوین
@aarrf
یادداشت #علیرضا_سیف

با یک‌ شعر تمام ولنتاین‌ها را پیچاندم!

عشق در تمام ادوار برای عاشق گران تمام شده است ولی در دوره ی ما گران‌تر!
آنقدر گران که می‌خواستم کادوی ولنتاین را بپیچانم حتی به سرم زد مشکل را ریشه‌ای حل کنم یعنی معشوق را بپیچانم ولی نمی‌شد چون آن وقت نسخه ی دل خودم پیچیده می‌شد‌.
در اوج استیصال بودم که دست غیب یک پس گردنی از جنس بشیرا و نذیرا حواله‌ام کرد. یادم افتاد که معشوق جان شعر سرش می‌شود.(خدا به داد عاشقانی برسد که معشوقشان چیزی جز پول سرشان نمی‌شود)
البته از بس دست به دامن شعر شده بودم شعر هم کشف حجاب کرده بود؛ امان از بی‌پولی!
لختیِ شعر جای نگرانی نداشت چون ما سال‌هاست که عریانیم. پس بدون خجالت همه جا را دنبال شعری که کادوپیچ باشد گشتم و پس از تکاپوی زیاد شعری یافتم و تقدیم کردم به معشوق‌جان
آنقدر که خوشش آمد گفت:
از این به بعد تنها هدیه‌ای که از تو می‌خواهم شعر است.
و اما شعری که من را از شر کادو برای مناسبت‌ها و ولنتاین‌های آتی ایمن کرد و این ایمنی مثل بی‌پولی من مادام العمر است، را با هم بخوانیم:

می‌خواهم به تو
تاجی آذین‌بسته
از ستاره‌های درخشان همه‌ی آسمان‌ها را هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
آوازی از پرندگان همه‌ی سرزمین‌ها را هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
سکوتِ زمستان
لبخندِ بهار
زلالیِ تابستان
و شعله‌های پاییز را
هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
هر آن‌چه که نمی‌توانم
و نمی‌دانم را
هدیه بدهم
زندگی‌ام را
ابدیت‌مان را می‌خواهم به تو هدیه بدهم
@aarrf
شاعر #فیلیپ_سوپو
مترجم #مریم_قربانی
از خوب‌های مجازی
@aarrf
میان بازار شامی به نام فضای مجازی وسط این همه آدم و صفحاتِ رومخی، بچه‌هایی هم پیدا می‌شوند که از نیک‌های روزگارند.
یکی از این نیکان، سایت وینش است. یک سایت درست و درمان با کلی آدم حسابی! آدم‌هایی که در حوزه خودشان خیلی چیزها سرشان می‌شود و روی همین حساب طی گزارش‌هایی مختصر و مفید، کتاب‌ معرفی می‌کنند.
بله!
وینش یک سایت معرفی کتاب است؛ ولی فقط اسم مولف و مترجم و ناشر و تعداد صفحات کتاب را نمی‌آورد بلکه همان‌طور که از اسمش پیداست می‌خواهد چشم و چال مخاطب را باز کند. بنابراین پای کتاب را خیلی هنرمندانه می‌کشاند وسط و اول به به و چه چه‌اش می‌کند و باریکلااااایی می‌گوید و چه کتابی و چه رنگ و لعابی و چه فضایی و چه محتوایی و... خلاصه نوازشش می‌کند اما به محض اینکه کتاب گرم شد ناغافل یک پس‌گردنی حواله اش می‌کند و می‌پرسد اینجای کتاب با آن‌جای کتاب چرا اینطور است!؟ کتاب هم می‌بیند حرف حساب جواب ندارد از طرفی گفتنی‌هایش را قبلا گفته، با بی‌زبانی و با مظلومیت فقط گردنش را می‌مالد. ولی معمولا در پایان گزارش، نویسنده با جمع و تفریق حسن‌ها و عیب‌ها خواننده را به خرید کتاب متقاعد می‌کند.
البته در میان مقالات طغیان علیه شهرت کاذب برخی کتاب‌ها را هم می‌بینیم و هدف وصل مخاطب به یک کتاب خوب و آبرومند و تشکیل زوجی آگاه است. خدا خیرشان بدهد بابت این وصال‌ها.
وینش سعی می‌کند به درد سلیقه‌ها و هنرها بخورد اگر صبر کنیم در تامین تنوعات موفق‌تر هم می‌شود؛ شعر، داستان، طنز، نقاشی، شاید بگردید چیزهای دیگری هم پیدا کنید!
و حتی راهنمایی‌هایی برای مبتدیان هر عرصه!
این سایت را شدیدا و عمیقا توصیه می‌کنم که خیر دنیای همه‌ی ما در خواندنِ کتاب است.
مطمئنم یکی از شما همین الان پرسید:
پس آخرتمون چی!؟
در جوابش می‌گویم: دنیایی که با کتاب ساخته شود آخرتش هم بخیر است.
@aarrf
سایت وینش مخصوص گوگل‌کارها (آنانی که همه نیازشان را گوگل برطرف می‌کند):

www.vinesh.ir

کانال تلگرامی مخصوص تلگرام پلاس‌ها (آنانی که بیشتر وسط تلگرام پلاسند مثل خودم):

@vinesh_ir

صفحه اینستاگرام مخصوص اینستاگردها (آنانی که زندگی رو بدون اینستاگرام یه لحظه هم نمی‌خوان):

vinesh.ir
#علیرضا_سیف
همه را به کیشِ خود فرا می‌خواندم اگر مالکِ جزیره‌ی کیش بودم

#علیرضا_سیف
🍁📗 🍁📘 🍁

با کمال مسرت به اطلاع اعضای فرهیخته‌ی انجمن ادبی عارف می‌رسانیم:

دو جلد مجموعه کاریکلماتورهای #کیشخند و #سر_به_هوا_کله_پاست تالیف نویسنده‌ی طناز انجمن ادبی عارف آقای #علیرضا_سیف و توسط انتشارات اردیبهشت به چاپ رسید

ضمن عرض تبریک خدمت ایشان، روزهای درخشانی را برای این نویسنده خوش ذوق آرزومندیم


از طرف هیات مدیره و اعضای انجمن ادبی عارف
@aarrf
#کاریکلماتور

همه را به کیشِ خود فرا می‌خواندم اگر مالکِ جزیره‌ی کیش بودم
@aarrf
#علیرضا_سیف
💢 #نگاهی_به_سریال_نون_خ

ساخت سریال با محوریت قومیت ها در ایران مثل راه رفتن روی لبه تیغ است.برای درک این مطلب کافیست،حواشی مربوط به سریال وارش و سریال سرزمین کهن را به یاد بیاوریم.
تازه ترین سریال از این وادی،مجوعه «نون خ» است که سری دوم آن از شبکه یک در حال پخش است.
سری اول آن پربیننده ترین مجموعه نوروز ۹۸ بود و سری دوم تا اینجای کار پرمخاطب ترین سریال تلویزیونی از آب درآمده است.
نون خ گرچه خالی از اشکال نیست اما تا کنون لغزشی جدی نداشته و موفق عمل کرده است.
راز این موفقیت طراح و کارگردان این سریال سعید آقاخانی است.وی متولد شهر بیجار استان کردستان است و به خوبی با زبان ،اقلیم ، فرهنگ و رسوم کردهای عزیز آشناست و این را در جای جای سریال به خوبی نشان می دهد. پهنه اصلی زندگی کردها شامل استان های کردستان،کرمانشاه،ایلام و آذربایجان غربی است.آقاخانی هوشمندانه از سمبل های فرهنگی مشترک کردها استفاده کرده تا نون خ به محبوبیتی خاص برسد گرچه این سریال به زبان فارسی ساخته شده و بازیگرانش فقط لهجه کردی دارند و گاهی دست و پاشکسته چند کلمه ای کردی به کار می برند اما آوازه این سریال به گوش مردم کردستان عراق هم رسیده است.
@aarrf
این سریال در استان کرمانشاه فیلمبرداری شده است
در فصل اول آن به تخمه اشاره می شود که یکی ازمحصولات بکر مناطقی از کرمانشاه و کردستان است.محصولی که اگر بیش از پیش حمایت شود نامش را فقط در این سریال نخواهیم شنید.
در فصل دوم نورالدین خانزاده پس از ورشکستگی در تخمه،به تولید و تجارت انار روی آورده و در بخش کوتاهی از سریال آیین جشن انار هورامان را ولو اندک به تصویر می‌کشد و ایرانی و خارجی هر که که این فستیوال ریشه دار،رنگی و باشکوه را دیده غرق لذت شده و دوباره بودنش را در این جشن آرزو کرده است.

در هیاهوی بلایا و غفلت رسانه ها نون خ دوباره یادآوری کرد که زلزله زدگان کرمانشاه هنوز سروسامان نگرفته اند،تاخیر در ارسال کانکس و چادر و نورالدین که برای آوردن نان به آشنایان تهرانی اش متوسل می شود،اهالی روستا تصمیم می گیرند برای جلب توجه مسئولین به وضعیت خود یکی را به قید قرعه برای خودکشی انتخاب کنندو در طنزی تلخ وقتی مسئول به میان آنها می رود،خلیل از مسئول اسلحه میخواهد تا به زندگی خود پایان دهد.خودکشی های تلخ اخیر در ایلام به دلیل فقر شدید متذکر می شود که مناطق کردنشین بدون زلزله هم نیازمند توجهی ویژه اند اما آنچه عایدشان می شود حضور نمایشی مسئولان است.

آقاخانی از تئاتری های استخوان دار ایلام و کرمانشاه بهره برده و در سری اول از صدای #حسن_زیرک اسطوره موسیقی کردستان که نوایش برای تمام کردهای ایران زمین خاطره انگیز است و از کردهای آذربایجان غربی است استفاده کرده است.
در فصل دوم نیز ترانه های شیرین‌، #مظهر_خالقی هنرمند نامدار کردستانی پخش شد تا دل کردها را بیش از پیش به دست آورد.
@aarrf
زندگی کردی در این سریال به خوبی لمس می‌شود از روستایی که قصه در آن اتفاق می افتد تا لباس محلی و چشم اندازهای زیبا.....
تا حضور اهالی روستا در متن زندگی یکدیگر و مهربانی فوق العاده آن ها با همدیگر حتی اگر نسبتی نداشته باشند هر کس حتی یک نیمروز را هم میان کردها بوده باشد میداند آنها بسیار مهربان تر هم هستند.

اشاره به حیات وحش منطقه وقتی در سکانسی گراز را نشان می دهد و در سکانسی دیگر که قصد شکار آهو دارند شکارهایی که نسل برخی گونه ها را در خطر انقراض قرار داده و دیالوگ های دقیقی که رد و بدل می شود که باز هم نشان از اشراف کامل آقاخانی دارد.

سعید آقاخانی به سبب همجواری زادگاهش با استان زنجان با ترکی هم آشناست.
و در بخش هایی از سریال هم با تسلط به ترکی سخن می گوید و با اضافه کردن یک کارکتر ترک زبان بر جذب مخاطب سریال افزوده است.
آقاخانی پیشتر در کسوت بازیگر در سریال «من یک مستاجرم» با تسلطش بر کردی و ترکی،با نقش ناصر بسیار محبوب شد نقشی که دوران طلایی در بازی را برای او رقم زد.
@aarrf
در سرزمینی که مسئولانش غافلند و رسانه هایش عامدانه در هپروت،خلق چنین مجموعه هایی علاوه بر اینکه گوشه ای از مشکلات مردم را نشان می دهد زیبایی ها و پتانسیل های یک قوم و فرهنگ را هم به نمایش می گذارد اگه هنرمند ظریف و دقیق عمل کند و قومیت های ایرانی هم جنبه خود را بالا ببرند اتفاقات مبارکی رقم خواهد خورد.
در پایان در برابر مردم شریف،نجیب و خویشتندار مازندران سر تعظیم فرود می آورم که در مواجهه با سریال پایتخت صبر و ادب به خرج دادند و نخبگانش متین و اصولی نقد کردند تا درسی بزرگ به تمام قومیت های ایرانی بیاموزند.

پ.ن:حسن زیرک ماندگارترین و محبوب ترین صدای موسیقی کردستان.
مظهر خالقی:از نامداران موسیقی و مشاهیر کردستان،رئیس رادیو و تلویزیون کرمانشاه پیش از انقلاب،مدیر فعلی «انستتیو فرهنگ کرد» کردستان عراق
@aarrf
#علیرضا_سیف
#سریال_نون_خ
🔸🔹🔸#یادداشت_روز
«سطل آشغال»

از سطل آشغال‌های سر کوچه و خیابانتان به سادگی عبور نکنید.
آن‌ها بخش مهمی از زندگی خیلی از آدم‌ها هستند.
سطل آشغال‌ها نمودی از عمق فاجعه در جامعه را نشان می‌دهند.
در کلان شهرها می‌توانند شاخصی کوچک باشند و در شهرستان‌ها معیاری تمام عیارند برای سنجش فقر اعتیاد اشتغال وضعیت اقتصادی و حتی سلامت اجتماعی و...
این پدیده جان می‌دهد برای سوژه شدن سوژه خبری، فیلمنامه، مستند، پژوهش و تحلیل‌های جامعه شناختی.
حالا پژوهش کردن پیشکش، فقط در هر ساعت از شبانه روز که از کنارشان رد می‌شویم دقیق نگاه کنیم. ببینید ضایعات جمع کن‌ها وانتی‌اند یا چهار چرخی یا سه چرخی یا گونی به پشت، به سن و سال و چهره و جنسیتشان دقت کنید.

تا درگیر زندگی تعداد زیادی از آدم‌ها از طیف‌های وسیع شویم. باکمی دقت به خیلی‌ها می‌رسیم:
ضایعاتی‌های حرفه‌ای که پولی به هم زده‌اند (مردم به آن‌ها آشغالی می‌گویند حتی اگر مولتی میلیاردر شوند این پسوند را یدک می‌کشند)، به جوان‌هایی که از بیکاری به این کار روی آورده‌اند، معتادهایی که به اندازه مصرف روزانه کار می‌کنند، زنانی که برای تن ندادن به تن فروشی و به جای لباس جذب و آرایش غلیظ به این بوی گند راضی شده‌اند، پدرهایی که برای تهیه مخارج جهیزیه دخترشان با روی بسته و ترس از شناخته شدن سر در زباله فرو می‌کنند.
سطل آشغالی‌ها دنیایی کوچک ولی شگفت‌انگیز و شاید هم وحشتناک اما چند بعدی‌اند.
باید این دنیا رو کشف کرد برای درک و لمس بیش از پیش دردهای جامعه؛ کشف دلمشغولی‌های افرادی با جامعه آماری بالا که هر روز به تعدادشان افزوده می‌شود...
تا یادم نرفته بگویم به آنها نگاه از بالا به پایین نداشته باشیم آنها فقط شامل کارتن خواب‌ها و معتادان نیستند،
گاهی میان آنها کسی را میابی که سواد و شخصیتش از هفتاد درصد مردم شهر بیشتر است..!

#ضایعات #طلای_کثیف #درد #سطل_آشغال #جامعه_آماری
#آشغالی
@aarrf
✍️ #علیرضا_سیف
🔆 کانال نویسندگان آماتور