انجمن ادبی عارف

#احمدرضا_احمدی
Канал
Образование
Книги
Искусство и дизайн
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала انجمن ادبی عارف
@aarrfПродвигать
212
подписчиков
3,44 тыс.
фото
81
видео
181
ссылка
📚 نشست ادبی ۴۸۴: دوشنبه ۱۹ شهریور، ساعت ۱۷ تا ۱۹ زیباشهر، کتابخانه یادگار، تالار همایش ✏️ نشست برون‌مرزی ۲: جمعه ۲۳ شهریور، ساعت ۲۰:۳۰ کلاب‌هاوس، خانهٔ «بنیاد فرهنگ ایران» ادمین: @iranvijadmin اینستاگرام: @anjomanaref کلاب‌هاوس: بنیاد فرهنگ ایران
#احمدرضا_احمدی ۱
از احمدی تا کودکی و کانون

در این ساعاتی که از درگذشت احمدرضا احمدی شاعر نام‌آشنا گذشت؛ کانال‌ها و صفحات مجازی را که دنبال می‌کردم اشعاری از احمدی منتشر شد که ویژگی‌های مشترک داشتند: رویاهای خاطره‌گونه، سادگی، صمیمیت و معصومیتی از جنس کودکی.

حال و هوای کودکی همیشه در نگرش و افکار او جاری بود و این اتفاقی نیست؛ احمدی بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و همین کار خودش بهترین بیمه برای ادامه حیات حال و هوای کودکی، درون او بود؛ معمولا ما کسانی را که زیادی مثل کودکان باشند آدم‌هایی بی‌خیال می‌دانیم ولی بزرگسالانِ کودک‌مسلک از همه پُرخیال‌ترند و به خیال و رویا آغشته‌ترند؛ مربیان و کارکنان کانون به خوبی این آموزه فروید را فهمیده و چشیده‌اند که کودکی متن است و مراحل بعدی عمر حاشیه‌ای بر این متن؛ بنابراین خودشان بیشتر در کودکان و حال و هوای آنان غرق می‌کنند تا بیشتر درگیر متن شوند و هوشمندانه از حاشیه‌هایی که دیگران متن می‌پندارند دوری می‌کنند.
@aarrf
"احمدرضا احمدی:

چه کسی می‌دانست...
ما بعد از خداحافظی به چه چیز مبتلا می‌شویم؟"


او بعد از هر خداحافظی به کودکی مبتلاتر شد! او پس از خداحافظی از کرمان و آمدن به تهران به خاطر مداوای پدرش، پس از اخراج از بخش تبلیغات شرکت بهشهر( که بعدش دوره انیمیشن را در آمریکا گذراند)، بعد از ازدواج و خداحافظی با تجرد، پس از بازنشستگی از کانون او به یک چیز مشترک مبتلاتر شد و آن کودکی بود؛ نشان به آن نشان که هر چه جلوتر رفت شعرش از پیچیدگی به سادگی گرایید یک سادگی از جنس کودکی.

فروغ در نامه‌ای به احمدرضا او را طوری توصیف می‌کند که زلالی و لطافت کودکانه‌ی ذهن و نگرش او عیان شود:

خیلی خوشحالم که رفته‌ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشنفکری تهران ندارد. برای تو که هوش و ذوق فراوانی داری و همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان، و همچنین ذهنی پاک و تأثرپذیر، یک دوره زندگی مستقل و دور از این جریان‌های مصنوعی و کم عمق، بهترین زمینه و پشتوانۀ تکامل می‌تواند باشد.(مجموعه نوشته‌ها و گفتگوهای فروغ، نشر تنویر)

حتی در شعرهای گنگ یا پیچیده‌ی احمدی هم نشانی از کودکی‌ست که رضا براهنی آن را به نیکی آشکار می‌کند:

"شعر احمدی برخورد صمیمیت با سوءتفاهم است... شعر احمدی مثل قصه‌یی است که بچه پس از شنیدن از مادرش بخواهد با زبان بی‌زبانی قصه را برای مادرش تعریف کند... این قصه‌ها بی‌شباهت به زمزمۀ یک کودکِ خیال‌پرداز در یک اتاق تنها نیست... دنیای احمدی دنیای زیبایی‌های قراردادی با ابعاد قراردادی نیست. اشیای احمدی، به هیئتی قراردادی به چشم نمی‌خورند. و احمدی در مورد شکل اشیاء و برداشت در کلام عیناً مثل آدمی است که روی دست‌هایش راه می‌رود و از پائین که نگاه می‌کند ابعاد آدم‌ها و اشیاء را باژگونه می‌بیند...! احمدی از دو نیمکرۀ مجزا ساخته شده است که یکی روشن و دیگری تاریک است که جفتش هنوز نیامده است، و با این وضع که پیش می‌رود گویا تا قیامت هم نخواهد آمد..."(تاریخ تحلیلی شعر نو، نشر مرکز)‌

سال ۱۳۴۶ گفتگویی بین چند چهره نامدار ادبی در حضور خود احمدی درباره شعرش انجام می‌شود که احمدی به جای جواب‌های دقیق و منطقی، پاسخ‌های کودکانه و سرخوشانه می‌دهد، بلاخره هم به سیم آخر می‌زند و با بی‌قیدی کودکانه می‌گوید:

"ولم کنید آقا! وزن و بافت و انسجام ربطی به شعر من ندارد. شما می‌خواهید فقط از قواعد شما پیروی کنم."(گفتگوهای بازار؛ نشر فرهنگ ایلیا)

راستش آقای احمدی ما شما را ول نمی‌کنیم آقا!

شما برای ما شاعرانگی، زلالی، صمیمیت، آرزو، رویا، حسرت، معصومیت از دست رفته و کودکی را تواَمان زنده می‌کنی!
@aarrf
#علیرضا_سیف
آقای دغدغه
کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم
من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما میبرند

از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده‌اند
شاعران نشانه باد را گم کرده‌اند
زنبوران، عسل را فراموش کرده‌اند

افق بی روشنایی در دستان تو نازنین جان می‌بازند
من گل سرخ بودم
که سراسر مهتاب را شکستم..
@aarrf
#احمدرضا_احمدی به ابدیت پیوست🖤
تسلیت به کلمه
شعر
و عطر شمعدانی‌ها
بوسیدمش. 
دیگر هراس نداشتم. جهان پایان یابد. من از جهان سهمم را گرفته بودم.
#احمدرضا_احمدی
@aarrf
هقتاد و ششمین زادروز شاعر مهربانی ها؛ #احمدرضا_احمدی
(۳۰اردیبهشت۱۳۱۹کرمان)
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران؛
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می‌خواستم

#احمدرضا_احمدی

#زادروز_احمدرضا_احمدی❤️
@aarrf
.
سالی که بر من و تو گذشت
فقط سیصد و شصت و پنج روز نبود!
#جمعه_ها را باید,
دو روز حساب کرد...!

#احمدرضا_احمدی
@aarrf
@aarrf

حجم غصه ها
انتظارهای ما
دلتنگی های ما
از حجم شعرها بیشتر است . . .

#احمدرضا_احمدی
@aarrf
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این #باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم

#احمدرضا_احمدی
@aarrf
بوسیدمش !
دیگر هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم !

#احمدرضا_احمدی

30 اردیبهشت زاد روز
#احمدرضا_احمدی گرامی باد🌹
@aarrf
@aarrf

توقع سلام ندارم،
فقط کنار من بنشین
تا این لحظه ای که عمر نام دارد
پایان یابد...

#احمدرضا_احمدی

@aarrf
ما نه آواره بودیم
نه غریب
اما این بعدازظهر های جمعه
پایان و تمامی نداشت ...

#احمدرضا_احمدی
@aarrf
@aarrf



در فرهنگ ِ لغت به دنبال کلمه ی بهار هستم
در غیبت ِ بهار همه ی کلمات ِ فرهنگ بی معنی و پوچ است
در غیبت ِ بهار ، رنج ، هراس ، بیم ، تردید ، حـِرمان ، وحشت را از یاد نبرده ام

به دنبال ِ تسلی هستم
چه کسی باید در غیبت ِ بهار مرا تسلی دهد؟

می خواهم بخوابم
پرنده ای به پنجره ی من نوک می زند
از پنجره با حرمان جهان را نگاه می کنم
جهان ناگهان غرق در شکوفه ها ، گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز می گذارم

باران می بارد
در باران می گویم
بهار را یافتم
بهار آمد ...


#احمدرضا_احمدی


@aarrf
@aarrf




من
انبوهی از اين بعدازظهرهای جمعه را
به ياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان از تنهايی گريستيم
ما نه آواره بوديم ، نه غريب
اما ...
اين بعدازظهر های جمعه پايان و تمامی نداشت
می گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
اين بعدازظهرهای جمعه باز می گشتند !

#احمدرضا_احمدی




@aarrf