ستاره دیده فروبست و آرمید، بیا
شراب نور به رگهای شب دوید، بیا
ز بس به دامن شب اشکِ انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید، بیا
شهاب یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همهسو خطّ زر کشید، بیا
ز بس نشستم و با شب حدیثِ غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید، بیا
به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
بههوش باش که هنگامِ آن رسید، بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید، بیا
نیامدی که فلک خوشهخوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانهدانه چید، بیا
امید خاطر
سیمینِ دلشکسته تویی
مرا مخواه ازین بیش ناامید، بیا
@aarrf#سیمین_بهبهانی