#سالروز_شهادت_سرداردر دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت:این سرباز تازه از مرخصی برگشته و دوباره تقاضای مرخصی داره!
فرمانده گفت:خب!پسرجان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری!
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار فرمانده کرد!
در کمال تعجب دیدم
محمد خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:دست سنگینی داری پسر!
یکی هم این طرف بزن تا میزون بشه!
بعد هم او را برد داخل اتاق.صورتش را بوسید و گفت:ببخشید!نمی دانستم این قدر ضروری است،میگم سه روز برات مرخصی بنویسند.
سرباز خشکش زده بود!
وقتی مسئول دفتر خواست مرخصی اش را با کارگزینی هماهنگ کند،گوشی را از دستش گرفت و گفت:برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟
برای من؟
نمی خواد!
بعد هم با گریه بیرون رفت
بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظِ
شهید بروجردی شده!
یازده ماه بعد هم به شهادت رسید!
آخرش هم به مرخصی نرفت!
#شهید_سردار_محمد_بروجردی#شهید_مسیح_کردستان#خاطره🥀#کانون_شهدا 🕊#پلاک┅═
🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums