#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی#دانشگاه_فردوسی#سقای_آب_و_ادب📚#برشی_از_کتاب#قسمت_چهارم📖...
گویی که دلهای نازک همه کودکان، به ضریح دستهای ابوالفضل، گره خورده است.
عباس اکنون فقط یک عمو نیست، یک سوار با مشک آب نیست، تنها امید زندگی است، تنها روزنه حیات و تنها بهانه زیستن است.
امیدی است که محقق خواهد شد، روزنه ای که گشوده خواهد ماند، و بهانه ای است که به دست خواهد آمد.
عباس با سرعت نگاهی به پشت سر می اندازد؛ انبوه متراکم سپاه دشمن است. انگار که ناگهان از زمین روئیده اند. همان ها که در پشت و پناه نخلها در کمین بوده اند، پس از عبور عباس، از پناهگاه درآمده اند تا حلقه محاصره او را کامل کنند.
اما پیش رو هیچکس نیست. سکوت و خلوت و خالی است.
عباس،مشک را از بیم تیرهای پشت سر، از دوش برمی دارد، به دست چپ می سپارد و با دست راست، شمشیر را در هوا می چرخاند، به مقصد نگاه سکینه پیش می تازدو با خود زمزمه می کند:
مرا از مرگ باک نیست، اگر که چهره بنماید.
می ایستم تا آن دم که پیکرم در کنار سلحشوران دیگر بر خون و خاک بنشیند.
من عباسم. عباسی که سقای تشنه لبان است.
و در ملاقات با مرگ، آب در دلش تکان نمی خورد.
لا رهب الموت اذا الموت زقا
حتی اواری فی المصالیت لقی
انّی انا العباس أغدوا بالسقا
و لا اهاب الموت یوم الملتقی
نویسنده: سید
#مهدی_شجاعی🎯 با توجه به برگزاری
#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی در
#دانشگاه_فردوسی این اثر در فروشگاه
#کتاب_دانشکده_مهندسی عرضه می شود.
آدرس کانال جهت اطلاع رسانی مسابقه و بریده هایی از کتاب:
@yaaranekhorasaniارتباط با ادمین:
@MJZareeiجهت ثبت نام در مسابقه:
@VANIFA