📍یادداشت رضاعبدی درباره کتاب
#نجوای_آزادی نوشته مجتبا صدریا
«در اندیشه
#دلوز کسی نمیتواند مرد بشود, زیرا مرد واژهای است که در بطن خود معنای غالب، حاکم، مسلط و اکثریت دارد»
🔻میتوان تصمیم گرفت و زندگی نکرد، ولی اگر تصمیم به زندگیکردن باشد باید پیامد آن را هم پذیرفت.
نجوای آزادی با این جملهها آغاز میشود؛ کتابی درباره بررسی آرای ژیل دلوز درباره نقش و اثر «
آزادی» در زندگی انسان معاصر. از دلوز یا درباره او این سالها کتابهای زیادی به فارسی ترجمه شده است. «
نجوای آزادی» اما از دو وجه اثری متفاوت است: نویسنده سالها در فرانسه زندگی و تحصیل کرده و به دلیل حضور در سمینارهای میشل فوکو از نزدیک با فلسفه معاصر فرانسه آشناست و به عنوان یک مفسر آراء و نظریات دلوز را درباره آنچه او «
آزادی» مینامد تفسیر میکند و شرح میدهد.
🔻نکته ویژهای که از همان اولین صفحههای کتاب مطرح میشود تاکید و اهمیت زیادی است که دلوز به مبارزه علیه فاشیسمی میدهد که در درون هر فرد وجود دارد. بر این اساس پرسشهایی پیش میآید: آیا میتوانیم «زندگی» را انتخاب کنیم و فاشیست نباشیم؟ آیا میتوانیم عاشق شویم اگر آزاد نباشیم؟
آزادی منفی چیست؟ تفاوت خواستها، تفاوت انسانها را شکل میدهد یا تفاوت نیازها؟ انسان هویت است یا خواست؟ قدرت چگونه با چیدمان خواستها و مطلوب نشاندادن یا نامطلوب دانستن آنها
آزادی را برای ما بازتعریف و در نتیجه آنرا محدود میکند؟ صدریا از منظر دلوز پاسخ میدهد.
🔻کتاب به دلیل ضرورتی که متنهای فلسفی در ساختار منظمشان لازم دارند، متن آسان و سادهای ندارد. اما به نظرم رسید با توجه به دوری و فاصلهای که نویسنده با زبان فارسی و معادلهای جاافتاده اصطلاحات فلسفی در آن دارد میبایست ویرایش دقیقتری میداشت.
از متن: «این تحول انسان از بودن به شدن، اساسا شامل
#دیگری - شدن و به عبارت دیگر، دیگری از مردشدن، در تعریف استاندارد آن است. در اندیشه دلوز کسی نمیتواند مرد بشود زیرا مرد واژهای است که در بطن خود معنای غالب، حاکم، مسلط و اکثریت دارد. وقتی راجع به الگو حرف میزنیم باید بدانیم که مردبودن، الگوی مردبودن و یا به عبارتی الگوی مرد سفیدپوست اروپایی بودن، مانع اندیشیدن و تجربهکردن است. در مقابل این الگو، دلوز پیشنهاد زن شدن را مطرح میکند که ارتباطی با جانشینکردن مرد با زن ندارد. در تفکر دلوز، زنشدن به معنی دنیا را بهجای تجربیات غیر شخصی از طریق تجربیات نزدیک و صمیمی درککردن است. زن شدن به معنی فاصلهگیری از نقطهنظر مرکز مبنا و اکثریت است. بنابراین هرگونه تحول انسانی به معنی «شدن» در اندیشه دلوز، نقطه آغازینش از طریق زن - شدن است».
@womenwatcher