در دنیا فقط یک موجود دروغین وجود دارد و آن انسان است. هر موجود دیگری واقعی و ناب است، چون در آنچه هست صادق و روراست است، و همانگونه که حس میکند خودش را بیان میکند. بیان سمبولیکتر یا تمثیلیتر این تمایز بنیادین این است که تمام حیوانات در شکل طبیعی خودشان با محیط مراوده دارند، چیزی که هنگام نگاه کردن به آنها احساس شادیآوریِ بسیاری در آدم به وجود میآورد، _ مخصوصاً منی که هنگام مواجهه با حیواناتِ آزاد و رها، دلم باز میشود _ در حالی که انسان با پوشاندن لباس به خود، شبیه درندهای و هیولایی شده است که نگاه کردن به ریختش حال آدم را به هم میزند، و فقط رنگ سفید خلاف طبیعت وی از او محافظت میکند، با تمام پیامدهای مشمئزکنندهی گوشتخواری، نوشیدنیهای نشاطآور، تنباکو، بدقوارگیها و بیماریها. او همچون لکهی ننگی بر دامن طبیعت، خودنمایی میکند. #هنر_رنجاندن / آرتورشوپنهاور
جماعتی از خارپشتان در یک روز سرد زمستانی دور هم جمع شدند، سرهای خود را نزدیک هم آوردند تا بلکه از گرمای تن همدیگر بهرمند شوند و از شر سرمای زمستانی در امان بمانند. ولی خیلی زود دریافتند که از خارهای طرف مقابل زخم میبینند. این بود که دوباره از هم دور شدند. ولی هرگاه نیاز مبرم به گرما دوباره آنها را به هم نزدیکتر میکرد، بدبختی دوم دوباره تکرار میشد. چنان که میان دو درد (درد سرما و درد خارهای همدیگر) به این سو و آن سو در نوسان بودند، تا اینکه فاصلهی مشخصی از همدیگر یافتند که در آن به بهترین وجه میتوانستند وضعیت خود را تحمل کنند. بر همین منوال، نیازمندی جامعه، آدمها را از خلاء و کسالت درونشان به سوی همدیگر میراند. اما بسیاری از خصلتهای متضاد و کاستیهای غیرقابل تحملشان دوباره آنها را از همدیگر دور میکند. فاصلهی میانهای که عاقبت پیدایش میکنند، و در آن امکان با هم بودن وجود دارد همان آداب و شعائر ظریف است. در خطاب به کسی که حد نگه نمیدارد و فاصله را حفظ نمیکند، در انگلستان میگویند «کیپ یور دیستانس» [فاصلهات را حفظ کن] ممکن است نیاز به گرمای متقابل، در آن فرد به طور کامل ارضا نشده باشد، ولی در عوض گزش خارها را هم احساس نمیکند. در هر حال، کسی که گرمای درونی بسیاری در خود دارد، بهتر است از جامعه دور باشد، تا نه به کسی دردی و زخمی برساند و نه از دیگری درد و زخمی ببیند. #هنر_رنجاندن / شوپنهاور