کانون ادبی هنری سها

#قسمت_سوم
Канал
Логотип телеграм канала کانون ادبی هنری سها
@Soha_javanehПродвигать
628
подписчиков
543
фото
38
видео
91
ссылка
کانون ادبی هنری سها جایی برای دور هم جمع شدن، جشن گرفتن، خواندن، نوشتن و یاد گرفتن! 🌙🌱 جهاد دانشگاه علوم پزشکی تهران ارتباط با ما : @z_mahramian آدرس اینستاگرام : @Soha_javaneh
📚 قصه های بی‌صدا - قسمت سوم

تو در همه جا هستی و نیستی
بخش دوم


عکست که روی طاقچه هست نمیخندد، تازه نواری سیاه هم دارد، این تو هستی؟ ، اینطور فکر نمیکنم! تو در همه چیز و همه کسی، در آفتاب اعصاب خورد کن تابستان و باد خنک بهار، بارون تیز پاییز و سُر خوردن های زمستان.
چشم هایت در چشم جهان است و صدایت در زمزمه های باد میان همان چادر کوچک پاره پاره ای که به درخت فندق بستی؛ تو در خطوط رنگی تلویزیون و کبریت های سوخته کنار گاز هستی، در قبض های خانه و نوک مداد های گیر کرده لای تراش قدیمی، چسبناکی عطر های تاریخ گذشته و باطری های از کار افتاده ساعت های بی خط خوردگیت.
تو در همه جا هستی و نیستی.
کجایی.

همراه کن دلم را تا هر کجا که خواهی
زیرا دگر ندارم، جز قلب تو پناهی

هر صبح امید دارم دیدار روی ماهت
هر شب کشانده پیشم اندوه تو سپاهی

هرگه که لب گشودی، از نیکی و ملاحت
افتاد از سر عقل اندر پی‌ت کلاهی

بسیار جهد کردم در آمدن به کویت
تا عاقبت ربودم از چشم تو نگاهی

تابی دگر نمانده در قلب من ز هجرت
آه از خیال وصلت! آه این امید واهی!

هرچند پیش چشمت عاصی و روسیاهم
جز مهر تو ندارم در نامه ام گناهی

دانم نظر نمایی بر حال من ولیکن
روزی که رسته باشد از گور من گیاهی

نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران

شاعر: #مریم‌سادات_پوراحمدی
دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی یزد

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #قصه_های_بیصدا #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Audio
📣 رادیو یلدا

من که با برگ های زرد خزان، لحظه لحظه به خاک افتادم
من که با قطره قطره باران، در بر جوی پاک افتادم...

🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹به مناسبت ویژه شب یلدا ١۴٠٢ - شعر برنده این دوره مسابقه چله نشینی تا خورشید 🏆🏆🥇🥇

▫️گوینده: محمدپارسا مظاهری
▫️شاعر: نیکو رحیم زاده

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #یلدا #رادیو_یلدا #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums🌱
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره سوم

“تقدیم به تمام کسانی که هر روز میبینمشان ولی آن‌ها «او» نیستند”

نمیدانم کجایی، دقیقا چه میکنی؟!
چه چیزی تو را آزرده است و یا چقدر دلواپسی! شاید هم خوشحالی ‌و همه چیز بر وفق مراد توست.  من اما، در گوشه‌ای از این شهر ریشه‌هایم را میسوزانم، همه چی در حال سوختن است و پوستم ملتهب تر از گونه سرخ تو، به هنگام شرمساریست.

عمیقا، میخواهم با تو صحبت کنم حتی برای چند لحظه‌ای، هر چه بگویم برای تو کلماتی بیش نیست؛ من با احساسات با تو سخن میگویم و تو با کلمات به من پاسخ می‌دهی!

گاهی به دست انسان‌ها خیره می‌شوم و چشم‌هایشان را نگاه می‌کنم، چگونه توانستند از پس این زندگی بر بیایند؟! احساس می‌کنم بی‌تو قدرت رد شدن از جریان زندگی را ندارم؛ هرچند، دیوانگی به نظر برسد اما تو قدرتی ناب به من می‌بخشی. من چه چیزی می‌توانم به تو هدیه کنم هنگامی که دیگر نفسی در سینه ندارم و تو کاملا خوب هستی؟ شاید دارم آرام آرام می‌شکنم و باز تکه‌های شکسته شده را با دست‌های خونی جمع می‌کنم و به امید هدیه کردن به تو آن ها را از نو کنار هم می‌چینم.

نمی‌دانم چه اتفاقی دارد می‌افتد، دیگر حال دوستانمان خوب نیست! روزی، دوستی میگفت نمی‌دانم چگونه مظلومانه داری درد می‌کشی؟ سخت نیست؟ چرا آن چیزی را که باید به دست نمی‌آوری؟
گاهی آنقدر نمی‌شود به دست آورد که پاپیچ زندگی می‌شویم. قدرش را می‌دانی و زیباییش را تحسین می‌کنی،فارغ از اینکه چیزی در باطن قلبت را فشرده می‌کند.
دیگر از لحظات شادی و لذت‌بخش می‌ترسم، در عمق خنده‌هایم خنجری تیز به جانم فرو می‌رود. چرا؟
میدانی،
آدم‌هایی مثل تو از درخشش ستاره در یک شب تار لذت می‌برند، از یک دوستی بی‌معنی ولی ساده خوشحال می‌شوند، سرشار از لحظات کوچک اما قدرتمند زندگی‌اند. ای کاش می‌توانستم آدم‌هایی مثل تو را پیدا کنم تا با رقص زمان‌، می‌رقصیدیم و با ناز کردن فصل‌های سال، ما نیز پژمرده و زنده می‌شدیم؛ کاش بادها و موج‌ها به فرمان ما بودند و ساعت‌ها در آن ها می‌لرزیدیم و می‌رفتیم.
ای کاش ما با جریان زندگی، زندگی می‌کردیم. ای کاش آن را سخت‌تر از آنچه که هست نمی‌پنداشتیم و هنگامی که جهان به ساز ما می‌رقصید به یکدیگر می‌گفتیم:
"هر اتفاقی می‌خواهد رخ دهد،
تو
قدرتمند هستی!"

پی نوشت:
آن روز داشتم وسایل را مرتب می‌کردم اما نمی‌دانم چرا بوی تو لابه‌لای آن‌‌ها پنهان شده بود؛ تا آخر روز بویت را همراهم داشتم و این نزدیک‌ترین تجربه من بود، به شنیدنِ این جمله معروف “همه جا بوی توست”
بدون اغراق!


مو به مو خود را جدا از لای آن مو می‌کنم
بازی خون است و دستم را چنین رو می‌کنم؟!

بودنش را خواستم، او بوی خود را هدیه داد
خانه را با هدیه‌اش گه‌گاه خوشبو میکنم

من دهان‌های پر از قند و نبات و شهد را
کی برابر با لبی از بوسه‌ی او می‌کنم؟!

جز کلامی سرد هرگز پاسخی با خود نداشت
این نیایش‌ها که با آن چشم و ابرو می‌کنم

تکه‌هایم را برایش باز چسباندم به هم
رستمی هستم که فکر نوشدارو می‌کنم

نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران
شاعر: #امین_طالبی
دانشجوی دندانپزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران


#کافه_هنر #چای_ادبی #نوشتم_و_نخواندی #جوانه #سها #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
نوشتم و نخواندی- ۳
کانون ادبی‌هنری سها
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره سوم

 “تقدیم به تمام کسانی که هر روز میبینمشان ولی آن ها «او» نیستند”

نمیدانم کجایی، دقیقا چه میکنی؟ چه چیزی تو را آزرده است و یا چقدر دلواپسی!

نویسنده: ستاره آزاد
شاعر: امین طالبی
گویندگان: نیلوفر خیرخواه و محمدپارسا مظاهری

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ صدای درمان ٣ - روزبه‌نامه

یکم: ۱- اورژانس روزبه، اوایل تحویل کشیک سایت صبح،
صدای فریاد و ناله بیماری توجه همه رو به خودش جلب میکنه؛

+ تو رو خدا کمکم کنید، دارم از درد می میرم
کل استخوونام درد میکنه
سرم درد میکنه
شکمم درد میکنه
اگه خوب نمیشم حداقل بکشین و راحتم کنین

۲- درمانگاه روانپزشکی، فردای همون روز اواخر ساعت کاری؛

+ گلاب به روتون، دختر من نمیتونه دستشویی بره، میره‌ها ولی خیلی کم، مثانه اش در حد ترکیدن پر میشه اما نمیتونه خالیش کنه
کلی اینور و اونور کردیم، آخرشم هیچکس نفهمید مرضش چیه

مشکل مشترکی که هردوی این شکایات به ظاهر بی‌ربط رو به روزبه کشونده این بود که تو آزمایشات،تصویربرداری و معاینات مختلف هیچ اثری از یک مشکل پزشکی پیدا نشده بود.
دردها و رنج‌هایی در بدن که ردپایی از آسیب فیزیکی به همراه ندارن.

تعریف بیماریهای روان تنی کار ساده ای نیست.
جویس مک‌دوگال تو مقدمه کتاب تئاتر‌بدن می‌نویسه:
« بیماری‌های روان تنی میتوانند حاصل از آن باشند که بدن به یک تهدید روانشناختی واکنش نشان میدهد، گویی که آن تهدید از جنس فیزیولوژیک است و بین روان و تن شکافی شدید کشیده میشود.در شرایطی که هیچ صدایی به گوش شنونده بیرونی نمی رسد همچنان یک درام در این تئاتر مخفی اجرا می شود که زندگی صاحب نمایش را به خطر می اندازد.»

بیمار رایج و به اصطلاح تیپیک روان‌تنی خانم میانسال خونه‌داریه که خودشو وقف کرده از بچه‌ها و عزیزانش مراقبت کنه و با مشکلات و کم‌وزیاد زندگی بسازه و دم نزنه که مبادا چیزی به هم بریزه و کسی زخم زبون بزنه، حالا با شکایت از دردهای مزمن و پراکنده‌‌ای
[به درمانگاه غیر روانپزشکی] مراجعه کرده که ظاهراً علت مشخصی ندارن.

همونطور هم که تو مصاحبه و شرح‌حال بیشتر از خانمِ اورژانس متوجه شدیم که چند سوگ پیاپی نزدیکانش رو تو سالهای اخیر تجربه کرده و این علائم شدید بعد از فوت اخیر پدرش ایجاد شده. و یا دخترِ درمانگاهی که تحت سلطه و کنترل شدید خانواده بود و سایه ترس و تهدید راهی برای بیان اعتراض به شرایط باقی نگذاشته بود.

نه همیشه، اما تو خیلی از موارد در واقع علائم سایکوسوماتیک به نظر راهی میرسن که بدن بتونه از اون طریق فریاد رنج خودش رو بیان کنه.انگار که وقتی عواطف سرکوب شده به کلام تبدیل نمیشن، میگردن و مسیرهای دیگه ای رو برای ابراز وجود پیدا میکنن.

ناخوداگاه به یاد شاملو می‌افتم که می‌گفت: «من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی بهم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
ای کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
ای کاش می توانستم یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست و باورم کنند
ای کاش می توانستم»

دوم:

تو یکی از نقاط اوج کتاب و فیلم وقتی نیچه گریست که با چرخشی درمانگر کامل و کم‌نقص داستان در جایگاهی آسیب پذیر و درمانخواه حاضر میشه. نیچه برای ترغیب بروئر به بازنگری زندگیش در وصف شرایطش میگه:

[ unlived life would remain inside you.

Unlived for eternity]

فکرمیکنم اگه حداقل برای لحظه‌ای دسته بندی رایج شکایات،علائم و اختلالات روانپزشکی رو کنار بگذاریم، شاید این جمله کتاب از رایجترین مشکلاتی باشه که لابه‌لای شرح‌حال مراجعین روانپزشکی باهاش مواجه میشیم

+ اگه دست خودم بود اصلا این رشته و دانشگاه رو انتخاب نمی‌کردم، می‌رفتم شهرستان پرستاری میخوندم ولی نذاشتن

+ از وقتی یادمه گفتن شوهرداری یعنی این، منم هرچی گفتن گفتم چشم تا رسیدم به اینجا

+ برم خونه؟ نه دکتر، خونه جهنمه. سر نفس کشیدنت هم باید طومار طومار توضیح بدی

+از آدمی که از بچگی به بهزیستی گره خورده چه انتظاری میشه داشت؟ آخرشم جام یا همینجا میبود یا زندان

+ تازه الان که یه‌کم چشم وگوشم بازشده فهمیدم میشد جور دیگه‌ای بود، ولی واسه من خیلی دیره

تعارض جالبیه.
با اینکه به دست گرفتن کنترل زندگی از عوامل اصلی اضطراب‌های بنیادینه و بشر تو طول تاریخ به هر باوری چنگ زده تا کمی از نقش خودش تو وقایع زندگی سلب مسئولیت کنه.اما همین از دست دادن کنترل هم میتونه زمینه ساز خیلی از آسیب‌ها باشه.
بار زندگی اجباری زیسته و خیال و حسرت زندگی موازی نزیسته ای که فرد همیشه با خودش حمل میکنه.
که اگه صفحه جور دیگه‌ای ورق می‌خورد....

#پوریا_بحیرایی
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران

#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_سوم #سها #جوانه

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ صدای درمان - قسمت سوم

روزبه‌نامه
نویسنده: #پوریا_بحیرایی
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران

پیش نوشت: نوشته پیش‌رو در واقع حاصل چند یادداشت پراکنده از مواجهات روزمره نگارنده است.
اسامی و جزییات روایات به شیوه‌ای تغییر یافته که هویت افراد قابل شناسایی نباشد.
همچنین عمیقا تلاش شده تا نقل روایات عاری از قضاوت فردی و با در نظر گرفتن اهداف آموزشی صورت گیرد.

#کافه_هنر #صدای_درمان #پزشکی_روایی #قسمت_سوم #سها #جوانه

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🍰 کیک سینما - ٣
فیلم "EO"

"فیلمی جنون‌آمیز، خاص و تا حد زیادی جسور! فیلمی که نقش اول آن یک الاغ است!"

الاغی (به اسم EO) که تا به حال همراه یک زن در نمایش‌های سیرک بازی می کرده، به واسطه‌ی اعتراضات مردم نسبت به خشونت علیه حیوانات در سیرک، حالا باید از آن جدا شده و مسیر خود را در پیش بگیرد. اما این وابستگی و دلبستگی او به زن اینقدر زیاد است، که در طول فیلم هرگز او را رها نمی‌کند. گویی که EO همواره در طلب بازگشت به آن سیرک می‌باشد.
این الاغ در طول سفر در سراسر قاره‌ی اروپا، با آدم‌های مختلفی روبرو شده و سختی‌ها و ناملایمتی‌های زیادی از بعضی از آنها می‌بیند که فیلمساز به زیبایی این ناملایمتی‌ها به نمایش گذاشته و مخاطب را از آنها آگاه می‌کند.
نکته‌ی جالب راجع به فیلم، بدون داستان بودن آن است. فیلمساز، ما را با یک الاغ همراه کرده و جهان را از دید او به نمایش می‌گذارد که اگر از انصاف نگذریم، در این کار موفق هم بوده است.
استفاده‌ی بجا از نور و موسیقی برای فیلم کار کرده و آنرا به مراتب معنادارتر و به لحاظ سمعی بصری زیباتر می‌کند.
فیلمساز، با کلوزآپ‌های به موقع، از الاغ بازی می‌گیرد! و به او شخصیت می‌بخشد به طوری که او را قادر به ایجاد ارتباط حسی با مخاطب می‌گرداند. همین که الاغ را «او» خطاب می‌کنم، خود حاکی از آن است که فیلمساز کار خود را کرده!
به هر حال، فیلم EO، فیلمی خاص است که مخاطب خاص خود را می‌طلبد. اگر دنبال فیلمی می‌گردید که بدون ادعا، شما را با خود همراه کرده و جهان را از نگاهی دیگر نشانتان دهد، این فیلم انتخاب خوبی خواهد بود...!

#امین_طالبی
دانشجوی دندانپزشکی ورودی 1401 دانشگاه علوم پزشکی تهران


#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_سوم #سها #جوانه

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Audio
📣 یاد یلدا - رادیو سها

از صبح سرش درد می‌کرد. همین سردرد بود که طاقت نداشته‌اش را طاق کرده بود...

🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹به مناسبت ویژه شب یلدا ١۴٠١

▫️گویندگان: محمدرضا خان محمدی، سیاوش کیانپور، زهرا دوستی

▫️نویسندگان و شاعران: محمدپارسا مظاهری، امین طالبی، عاطفه مرادی نژاد

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #یلدا #رادیو_یلدا #یاد_یلدا #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums🌱
Audio
📣 رادیو سها

بحر طویل 📜
سیزده به در
قسمت سوم

سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرح زا که بود سیزده عید... 🪴🪵

▫️گوینده: زهرا دوستی

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums
📣 رادیو سها

بحر طویل 📜
سیزده به در
قسمت سوم

🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹بحرطویل های هدهد میرزا - ابوالقاسم حالت

▫️گوینده: زهرا دوستی

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums
رادیو یلدا- قسمت سوم
Radio Yalda
❄️صدای پای زمستان

#رادیو‌_یلدا
قسمت سوم

ویژه برنامه کانون ادبی و هنری سها به مناسبت شب یلدا

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #یلدا #قسمت_سوم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums