جلو مسجد موسیقی قدغن!
#کتاب_امروز:
📙فقط یک مشت استخوان
✍️کلبهکتابکلیدر: یازده داستان برگزیده از ادبیات پاکستان با ترجمه «علی ملایجردی» در کتاب «فقط یک مشت استخوان» گرد آمده است. در پشت جلد کتاب میخوانیم: «داستانها به لحاظ موضوعی متنوع هستند، ولی بیشتر بر تنهایی انسان و ازخودبیگانگی فرد و تاثیر آن بر روان انسان تمرکز دارند. در تمامی این داستانها آوارگی و سرگردانی روح، نابهسامانی و فقر، و آنچه که محرومیت بر سر آدمی میآورد، با حساسیت تمام به تصویر کشیده شده است.»
به جز «انتظار حسین» که به عنوان مشهورترین نویسنده پاکستان، در این کتاب، دو داستان از او انتخاب شده، از این نویسندگان هر کدام یک داستان آمده است: عبدالله حسین، زبون نسا حمداللـه، سعادت حسن منتو، احمد نادم قاسمی، ممتاز مفتی، جیلانی بانو، سرندرا پرکاش، رشید امجد، سلطان جمیل نسیم.
◀️ #چند_سطر_کتاباذان به پایان رسید. یک یا دو ثانیه سکوت کامل برقرار شد و بعد ناگهان صدای نی یک بار دیگر بلند شد. حالا صدا بلندتر و خوشآهنگتر میآمد. با به گوش رسیدن صدای نی دل همه هری پایین ریخت، چون آنها میدانستند که در تمام روستا تنها علی بلد بود نی بزند –همانطور که الان نواخته میشد.
پیرزن پچپچ کرد: «خدا خودت رحم کن.» درحالیکه چهرهاش پر از نگرانی بود بر زبان آورد که: «این دفعه دیگه باباش نمیبخشه.»
دل نازوی کوچک با نگاه کردن بر چهرۀ زن که نزدیک بود اشکهایش سرازیر شود در درون تکان خورد. پیر زن حالا داشت اشک میریخت و در میان اشک میگفت: «من بهش گفتم. من بارها و بارها بهش گفتهام وقتش را با این نی تلف نکند.» و ضجه زد: «من اونو قدغن کردم که موقع نماز نی بزنه. باز هم... خدا منو ببخش.» و ناله کرد: «خدا منو به خاطر زاییدن پسری که کاراش مثل کافرهاست ببخش.» ص48
▫️از داستان: «جلو مسجد موسیقی قدغن» نوشتهی «زبون نسا حمداللـه»
🔸فقط یک مشت استخوان، برگزیده داستانهای کوتاه از زبان اردو،
#نشر_خردگان، مترجم:
#علی_ملایجردی، 122صفحه، رقعی، چاپ اول1399، قیمت: 38000تومان
▫️ t.center/klidarNews ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir