📖 #معرفی_کتاب ✍ شخصیت اصلی داستان، جوانی تحصیل کرده به نامِ «آزاد» است که مانند تمام جوانان تحصیل کردۀ کشورمان بعد از تحصیل دچار چالش، سرخوردگی اجتماعی و هرج و مرج روزانۀ جامعۀ پُرتلاطم و سیاست زده می شود.
🔷 داستان از روز سیزده فروردین آغاز میشود. روزی که همه جا تعطیل است و شهر غریب. روزی که کار برای کارگران سخت و طاقتفرسا است. آزاد، از سحر سرکار میآید و شب به خانه برمیگردد. انگار به اجبار با خورشید غریبه شده است. خورشیدش میشود چراغ گازی بزرگ وسط سوله. کار … کار … کار. مثل یک ربات.
🔶 آزاد در جریان تجمعات دانشجویی به اصرار همکلاسیاش، «هستی» شرکت میکند. همین حضور آزاد در تجمعات دانشجویی باعث میشود مثل آب خوردن، پروندهاش به دادگاه انقلاب برود و اسمش در لیست دانشجویان ستارهدار قرار بگیرد. مدرک دانشجویی او معلق میماند و تکلیفش نامشخص.
📖 «نسلِ من، نسلِ آرزوهای بزرگ و قهرمان پروری بود…. طول کشید تا بفهمم حرفهای گنده تو متن سخنرانیها بزرگاند و قهرمانان ممکنه کیسۀ آب گرمشون رو بیشتر از متن سخنرانیشون دوست داشته باشند» (صفحه ۱۹۸
کتاب).
🔷 داستان «جان غریب» داستان دو نسل است. دو نسلی که با هم غریبهاند. نسل شجاع، مبارز و آرمانگرایی که برای احقاق حقشان به دنبال پیشوا بودند و نسل بعدی که دنباله روی نسلِ آرمانگرا هستند اما سرکوب شدهاند و دلسرد و شجاعت نسل قبلی را ندارند.
🔶 نویسنده به دو نسل بعد از انقلاب نگاهی میاندازد؛ نگاهی سطحی و شتابزده. تنها تصویر به مخاطب نشان میدهد؛ و خواننده را وارد فضای آن دوران نمیکند. کلمات نمیتواند با خواننده ارتباط برقرار کند؛ و خیلی سریع، داستان به پایان میرسد. بدون آنکه بدانیم چرا پدر مُرد؟ راز گذشته چه بود؟ سرنوشت آزاد و کلنجار رفتن با درون و گذشتۀ خود چه شد؟ چرا آدمها با هم غریبه بودند؟ و غیره. در پایان داستان، همۀ سوالها بی پاسخ میماند!
🖇 #ملاحت_نیکی متولد سال ۱۳۵۳ است. «جانِ غریب» سومین
کتابِ اوست که تابستان ۱۴۰۰ توسط نشر
#بان منتشر شد و زمستان همان سال به چاپ دوم رسید.
✍ #مصطفی_بیان / ۱۲ دی ۱۴٠۱
https://www.instagram.com/p/Cm8KcxWuxk3/?igshid=MDJmNzVkMjY=@Simurgh_Dastan