🍀 شعرانه 🍀

#لیلا_کردبچه
Канал
Логотип телеграм канала 🍀 شعرانه 🍀
@Sherane_poemПродвигать
318
подписчиков
3,54 тыс.
фото
128
видео
5
ссылок
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
مرگ گفت
اجازه می‌دهد تو را برای آخرین بار ببوسم،
و اجازه داد
خودم حدس بزنم آخرین بار کدام است

کاش می‌شد لحظهٔ بوسیدگی را قاب می‌گرفتم
با خودم می‌بردم و
به دیوارهٔ قبرم می‌آویختم

کاش می‌شد بمیرم
پیش از آن‌که زمان فرصت کند
دست در جیبِ زندگی‌ام ببَرد
و تکه های این‌گونه دیوانه وار خواستنت را
به مرور بردارد از قلبم

من از مرگ نمی‌ترسم
من از مرگ
در جهانی که تو در طالعم نبودی، نمی‌ترسم
اما دلم می‌گیرد اگر بعدها
استخوان‌هایم را دوست بداری
و بگویی: «حیف!
آن زن
برای بر دوش کشیدنِ بارِ عشق
چه شانه های نحیفی داشت!»

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
از من در مقابل شب شفاعت کن؛
از من در مقابل دلتنگی،
از من در مقابل بی‌خبری،
از من در مقابل فکر کردن به این که حالا
درست در همین لحظه داری چه‌کار می‌کنی؟
از من در مقابل فکر کردن شفاعت کن!

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
من از خودم می‌ترسم
که این‌همه دوستت دارم
من از تو می‌ترسم
که این‌همه دوستت دارم
و از مردم این شهر
که تحمل استعاره‌ی یک رنگ را
در حاشیه‌ی میدانی شلوغ ندارند

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
گفتی می آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران های بی هنگام را می بَرد

گفتی می آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
حافظه ام را به چند روایت از دست داده ام
و خنده های دختری که با من
سیبی را از وسط به دو نیم کرده است
چیزی به یادم نمی آورد

ورق می زنی و دختری لبانش را
به اندازه ی یک عمر خندیدن سرخ کرده است
ورق می زنی و صدای هلهله می آید
و جیغ جیغ بچه هایی که نقل و سکه جمع می کنند
که تاج و تور سپید دوست دارند
که پیراهن بلند سپید
و کفش های تق تقی سپید دوست دارند

ورق می زنی
انگشت های تو معجزه می کنند
و به هر لبخندی اشاره کنی بغض می شود

نسبتم را
با تمام عکس های این خانه دور بریز
آنچه فراموش کرده ام را فراموش کن
و دنبال خاطره ای بگرد
بامزه تر از سیبی که این‌همه آدم را خندانده است

بگذار کمی بخندم
پیش از آنکه یادم بیاید
لب هایم را نیز فراموش کرده ام .

#لیلا_کردبچه
📚 حرفی بزرگتر از دهان پنجره
@Sherane_poem
هیچ‌کس نمی‌داند
ساعت‌ها خیره شدن به آسمانی
که پشت میله‌های پنجره محبوس مانده،
چه حسی دارد
و ساعت‌ها خیره شدن به پرنده‌هایی
که در قفسی بزرگ‌تر پرواز می‌کنند

هیچ‌کس نمی‌داند چقدر سخت است
وقتی پرده‌ها از بوی دست‌هایت خسته می‌شوند
و آسمان هرچه فکر می‌کند
بوی بال‌هایت را به خاطر نمی‌آورد

هیچ‌کس نمی‌داند
.
و تمام روز،
آینه‌ها را دنبال لبان کودکی‌ات می‌گردی
و زل می‌زنی به چروک تازه‌ای
که زاویۀ تازه‌ای از صورتت را کشف کرده است
زل می‌زنی
ساعت‌ها و ساعت‌ها
.
آی ساعت‌ها
ساعت‌ها
چگونه چمدانِ کهولتم را به فردا خواهید رساند؟
با عقربه‌هایی که همیشه روی حالا ایستاده‌اند
و چگونه با لبان کودکی‌ام نخندم
در آینه‌هایی که یقین دارند
عقربه‌ها
تمام عمر، برعکس چرخیده‌اند.
....
#لیلا_کردبچه
از مجموعه ی صدایم را از پرنده‌های مرده پس بگیر
@Sherane_poem
راه دوری برای رفتن ندارم
جای نزدیکی برای ماندن ؛

و بلا تکلیفیِ پاهایم
راه به هر جا می برند ...

تنهایی ام چمدانم را
برمی دارد و دنبالم می آید...

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
خودم را
دمِ در گذاشتم و برگشتم
باید سبک می‌شدم
کم می‌شدم
و در چمدانِ کوچک‌تری جا می‌گرفتم

چیزی به رفتن نمانده بود
و پیریِ دست‌هایم
توانِ حمل بارِ اضافه را نداشت.


#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرنده ای که نمی داند آزادی چیست
از بازماندن درِ قفسش سرما می خورد
و پرنده ای که بر برجی بلند می نشیند
هرچه روشن تر فکر می کند
تاریک تر آواز می خواند
وقتی می داند
تنها پنج حرف ساده است
که گاهی
فقط گاهی
از دهان آسمان می پرد .

#لیلا_کردبچه
از مجموعه ی حرفی بزرگتر از دهان پنجره

@Sherane_poem
هربار پنهان می‌شوم
همبازی‌ام بزرگ می‌شود
و یادش می‌رود قرار بود کسی را پیدا کند
آن‌وقت
پای درد را وسط می‌کشم؛
دردهای من آن‌قدر بزرگند
که پشت هیچ‌پرده‌ای پنهان نمی‌شوند،
و چشم‌هایم را
می‌گذارم و گریه می‌کنم

این‌روزها
با هر دوست تازه، تنهایی‌ام را دوباره پیدا می‌کنم
و هر دستی به شانه‌ام می‌خورَد، شماره‌ای‌ست
که از گوشی همراهم پاک خواهد شد


این‌روزها به‌جای نفس درد می‌کشم
این‌روزها به‌جای نفس درد می‌کشم.

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
هرروز می‌گفت می‌رود
و از شمعدانیِ بی‌نظیرِ پشت پنجره‌اش پیدا بود
جایی برای رفتن ندارد
زنی
با کفش‌های نو
و یک شال آبیِ از مد افتاده
که بر چوب‌رختی مندرس ‌شده بود

می‌گفت می‌رود
پرنده‌ای که سال‌ها با سر
به شیشۀ پنجره می‌خورد
و همین‌که شیشه را شکست
با سر
میان کوچه سقوط کرد.

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
بارها گفته‌ام این‌شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهارنارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبه‌ای باز نشود.

#لیلا_کردبچه
#يك_شب_پرنده_ای
عکاس: #حاتم_حسن_زاده
@Sherane_poem
من
به تو مربوطم
طوری که اندوه به شب
طوری که صدای بنان به حاشیه ی غروب
طوری که آن قناری زرد غمگین به شاملو
بی آنکه هیچ‌کدام...
دلیل قانع‌کننده‌ای داشته باشیم!

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
برقص پیش از آنکه پروانه‌ها
خاطرۀ گل‌های پیراهنت را
برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند
و حریر نازکِ دامنت را
دست‌های زبرِ زندگی نخ‌کش‌کند

#لیلا_کردبچه
#برقص
@Sherane_poem
و کسی که تو را
دیده باشد
پاییز های سختی خواهد داشت

#لیلا_کردبچه
#اینجا_ایران_است
جاده اسالم به خلخال
#پاییز
@Sherane_poem
خسته ام
و نشانی تازه اى از تو ندارم
و قرار تازه اى با تو ندارم
و ناله های شومِ جغدی كور
لاى شاخه هاى درختان شهر
گير كرده است...

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
آلبوم

حافظه ام را به چند روایت از دست داده ام
و خنده های دختری که با من
سیبی را از وسط به دو نیم کرده است
چیزی به یادم نمی آورد

ورق می زنی و دختری لبانش را
به اندازه ی یک عمر خندیدن سرخ کرده است
ورق می زنی و صدای هلهله می آید
و جیغ جیغ بچه هایی که نقل و سکه جمع می کنند
که تاج و تور سپید دوست دارند
که پیراهن بلند سپید
و کفش های تق تقی سپید دوست دارند

ورق می زنی
انگشت های تو معجزه می کنند
و به هر لبخندی اشاره کنی
بغض می شود

نسبتم را
با تمام عکس های این خانه دور بریز
آنچه فراموش کرده ام را فراموش کن
و دنبال خاطره ای بگرد
بامزه تر از سیبی که این همه آدم را خندانده است

بگذار کمی بخندم
پیش از آنکه یادم بیاید
لب هایم را نیز فراموش کرده ام .

#لیلا_کردبچه
📚 حرفی بزرگتر از دهان پنجره
@Sherane_poem
هنوز قهوه‌های کافه نادری خوب‌اند
هنوز بدیع‌زاده خوب می‌خوانَد
هنوز سعدی خوب می‌نویسد
و هنوز دلتنگِ تو بودن خوب است

خوب است که هیچ‌کس اینجا نمی‌پرسد:
چرا دوتا قهوه؟
خوب است که هیچ‌کس اینجا نمی‌فهمد
چرا دوتا قهوه
خوب است که صدا به صدا نمی‌رسد اینجا
وقتی داد می‌زنم: آقا! دوتا قهوه

آقا! صدای خزان را پایین بیاور
دیگر به تنم جان نمانده است
و اینکه در رفتنِ جان از بدن
مردم حرف‌های زیادی می‌زنند،
حرفِ زیادی می‌زنند

اینجا هنوز کسی‌ست
که به‌اندازه ی هزاران نفر نیست
و جایش روی تمام صندلی‌ها خالی‌ست
کسی‌که هر پاییز
پای تمام درختان شهر
شد خزانِ تازه‌ای خواهد کاشت

و کسی که تو را دیده باشد
پاییزهای سختی خواهد داشت .

#لیلا_کردبچه
@Sherane_poem
گفتی دوستم داری
و معلوم بود آن‌روز از آن روزهاست
که خورشید ده‌بار غروب می‌کند
و آن پاییز از آن پاییزها
که درخت‎ها مجبورند
چندبار برگ‌هایشان را بریزند

#لیلا_کردبچه
#پاییز
#غروب
@Sherane_poem
صبح است...
صبح خیلی زود.
و بیدار شده‌ام
تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم...

#لیلا_کردبچه
#بامدادتان_عاشقانه
@Sherane_poem
Ещё