هیچکس نمیداند
ساعتها خیره شدن به آسمانی
که پشت میلههای پنجره محبوس مانده،
چه حسی دارد
و ساعتها خیره شدن به پرندههایی
که در قفسی بزرگتر پرواز میکنند
هیچکس نمیداند چقدر سخت است
وقتی پردهها از بوی دستهایت خسته میشوند
و آسمان هرچه فکر میکند
بوی بالهایت را به خاطر نمیآورد
هیچکس نمیداند
.
و تمام روز،
آینهها را دنبال لبان کودکیات میگردی
و زل میزنی به چروک تازهای
که زاویۀ تازهای از صورتت را کشف کرده است
زل میزنی
ساعتها و ساعتها
.
آی ساعتها
ساعتها
چگونه چمدانِ کهولتم را به فردا خواهید رساند؟
با عقربههایی که همیشه روی حالا ایستادهاند
و چگونه با لبان کودکیام نخندم
در آینههایی که یقین دارند
عقربهها
تمام عمر، برعکس چرخیدهاند.
....
#لیلا_کردبچهاز مجموعه ی صدایم را از پرندههای مرده پس بگیر
@Sherane_poem