سزايم بود اگر از دست دادم آسمانم را
که من با دستهای خود شکستم نردبانم را
دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی
نمیدانم بگویم یا نگویم داستانم را
پريدم بى هوا روزى براى دانه اى گندم
ولی افسوس گم کردم مسیر آشیانم را
شكست آخر پر و بالم، پریشان است احوالم
بُریده درد جانسوز پشيمانی امانم را
پشیمانم، پریشانم، به قلب خسته برگردان
الهی بالحسینِ بالحسین «آرام جانم» را
بهشتم را كليدى بود و گم شد، يافتم وقتى
به روى طاقچه ديدم مفاتیح الجنانم را
اگرچه بالهایم را گرفته آتش عصيان
ولی هرگز نخواهم برد از یاد آسمانم را
نوازشهاى خود را برمدار از من، بزرگى كن
خراشيدم اگر چه گاه دست باغبانم را
هلال ماه دعوت نامه عشق است میدانم
چرا که میشناسم دست خط ميزبانم را
رسول باد را بفرست سمت ساحل بخشش
در اين دريا ببين دست دعايم، بادبانم را
#محمدرضا_حسین_زاده_بازرگانی#دوره_دوم_آفتابگردانها#ما_همه_آفتابگردانیم@aftab_gardanha