🔻نیویورک درون نیویورک
(شعری از
#احمد_میراحسان)
▪️«نیویورک درون نیویورک (۱)
شاعر!
درویش!
شعرت را میخوانی برایم
شعرم را میخوانم برایت
تو در دنیای پیشاکرونا مردهای
من در دنیا پساکرونا نیویورک را برمیگردانم
به زبان جهانی که تو در آن مأوا داری
کلماتت را بیادآور:
اما به هشدار سرخپوستان گوش فراده:
نه به اسبت دل ببند
نه به مدرنیته
زیرا هیچ قربانی از جلادش نمیپرسد: آیا من تو هستم؟
اما تو هم آیا مثل ادوارد سعید دوستت
دو زبان دو نام داری
همچون همه مردانی که ترک دیار کردهاند
زبانی با واژگانی دیگر برای ترک گذشته
ترک اندوه و پیامبران
برای ترک رؤیا،
ترک خاطرات ازل
ترک فرشتگان، مادر، شعر
زبانی برای مدرن بودن
بودن
دلخواه دنیا
در دنیا شنا کردن، غرق شدن
پول در آوردن، سخنرانی کردن
نوشتن
مشهور شدن
و مردن
و زبانی دیگر
که آسمان و بیتالمقدس و شاعر درآن گفتگو میکنند
زبانی دیگر، به آهنگی ماه
نقرهفام
تابستان مهتاب
که در آستان خدا میتوانی با کلماتش
از خود بپرسی
آیا من چندگانه بودم هنوز
درونم با بیرونم در تشتت است هنوز؟
از نیویورک بگریز شاعر!
چنانکه مردی از کرونا
بیا گل سرخی را بسرا
که گل تو بود از شمشیر برّاتر
گلی، پنجرهای رو به سوی جبرائیل
و کربلا
رو به سوی همۀ کشتگان مشرف به خدا
بیا و قدم در راه دیگر بگذار شاعر!
از خود سئوال کن
تردید کن
خلاف جریان آب شنا کن
بازگرد از نیویورک
بازگرد از بوی خون پنهان در بنشهر در هوای شهر، در جان شهر
خون قارهها
خون زمین
خون جاری در جنگهای سرزمینهای غریب
در کودتاها
خون مس
خون سیاه
خون نفت
خون طلا
خون انسان بیپناه
بیا و بازگرد از شبنشینی جهنم
از همنشینی جنایت
از وانمودهها
بازگرد از نیویورک متلاشی
نه به سوی بربریت
با بالهای باد راه برو
بر بالهای باد راه برو
همانگون که گونهبهگونه کلمات سرایی
باد که
به سوی غریب میوزد
به سوی مظلوم
به سوی خون
خون خدا
▪️نیویورک درون نیویورک (۲)
دوست مرده من درویش!
شعرت را میخوانی شعرت را گوش میدهم
در میآمیزد کلماتم با کلماتت
اندوهم با اندوهت
بارانم با بارانت
چه روزگاری، چه دنیایی
شاعر اما پس از تمام صداهات
تمام قصیدهات
همچنان
نوامبر و تمام ماهها
نیویورک نیویورک است
کانسپچوالآرت سرمایهسالاری جهانی
درندگی سود و کائوس
بانقاب آفرینش و الوهیت
بت و ربالارباب مدرنیته متأخر
زهدان واشنگتندیسی...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab