•|غُلامِحُسَـــــین|•

#پادگان
Канал
Логотип телеграм канала •|غُلامِحُسَـــــین|•
@Shahid_saberiПродвигать
136
подписчиков
6,39 тыс.
фото
1,16 тыс.
видео
1,81 тыс.
ссылок
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین" فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین @Seyed_meisam76 | @karbala19427
خاطره ای از شھید«مھدی صابری»



روز اول تو #پادگان وقتی دیدمش یه حسی منو به سمتش برد

ازش خوشم اومد یه #اخلاق و یه قیافه خاصی داشت

از قضا با هم تو یه #گروهان افتادیم ؛روز اول خیلی خوش حال بودیم همه
#مھدی خیلی جوون مرد بود

باهم تو #یگان تخریب افتادیم عشقش حضرت #علی_اڪبر(ع) بود

روی جلیقش با یه خط قشنگ نوشته بود یا حضرت #علی_اڪبر(ع) ارادت خاصی داشت

روز آخر من به دلایلی ترڪ از دوره خوردم

یڪی از همرزماش میگفت:
تو #عملیات؛اول ترڪش #خمپاره گرفت به پاش

پاشو با دستمال بست #فرمانده بهش گفت:
#مھدی برگرد عقب #زخمی شدی

گفت:
حاجی نامردیه بچه هارو تنھا بذارم

#دشمن میخواست بچه هارو دور بزنه قیچی ڪنه

#مھدی فھمید با یڪی دیگه از بچه ها رفتن جلوشونو بگیرن

#علی_اڪبر وار رفت و زد به دل #دشمن و به آرزوش رسید

پ.ن:
#مھدی_داداش شب جمعه ڪه دور #اباعبدالله(ع) جمع شدین
خدایی به #آقا بگو یه سری از بچه ها خیلی شوق #شھادت دارن
شفیعمون شو
والله خیلی دلم واست تنگ شده...

تصویری از شھید«مھدی صابری» در ڪنار همرزمانش با پرچم افـغـانـستـان

http://s3.img7.ir/OqXG5.jpg



ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
خاطره ای از شھید«مھدی صابری»



روز اول تو #پادگان وقتی دیدمش یه حسی منو به سمتش برد

ازش خوشم اومد یه #اخلاق و یه قیافه خاصی داشت

از قضا با هم تو یه #گروهان افتادیم ؛روز اول خیلی خوش حال بودیم همه
#مھدی خیلی جوون مرد بود

باهم تو #یگان تخریب افتادیم عشقش حضرت #علی_اڪبر(ع) بود

روی جلیقش با یه خط قشنگ نوشته بود یا حضرت #علی_اڪبر(ع) ارادت خاصی داشت

روز آخر من به دلایلی ترڪ از دوره خوردم

یڪی از همرزماش میگفت:
تو #عملیات؛اول ترڪش #خمپاره گرفت به پاش

پاشو با دستمال بست #فرمانده بهش گفت:
#مھدی برگرد عقب #زخمی شدی

گفت:
حاجی نامردیه بچه هارو تنھا بذارم

#دشمن میخواست بچه هارو دور بزنه قیچی ڪنه

#مھدی فھمید با یڪی دیگه از بچه ها رفتن جلوشونو بگیرن

#علی_اڪبر وار رفت و زد به دل #دشمن و به آرزوش رسید

پ.ن:
#مھدی_داداش شب جمعه ڪه دور #اباعبدالله(ع) جمع شدین
خدایی به #آقا بگو یه سری از بچه ها خیلی شوق #شھادت دارن
شفیعمون شو
والله خیلی دلم واست تنگ شده...

تصویری از شھید«مھدی صابری» در ڪنار همرزمانش با پرچم افغانستان در لینڪ زیر برای اولین بار قابل مشاهده میباشد:
https://goo.gl/QaqhoZ



ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
خاطراتی از شــ‌هید« #سید_مصطفی_موسوی»به روایت همرزم #شــ‌هید



هم گروهی بودیم،پسری خوب با #ایمان و شوخ و پر انرژی، با همه شوخی میکرد و خوش خنده بود

توی #پادگان بهش میگفتیم #مصطفی_کامپیوتر، آخه یکبار استاد تاکتیک یک کامپیوتر آورد ميخواست برامون فیلم آموزشی بذاره

دستگاه خراب بود #مصطفی درستش کرد از اون موقع به بعد همه بهش میگفتن مصطفی کامپیوتر

بار اول که دیدمش با خودم گفتم خدایا این بچه اینجا چیکار میکنه مگه ميتونه #جنگ کنه

وقتی که باهم دوست شدیم بهش گفتم واسه چی میخوای بری #سوریه، باخنده گفت: تو واسه چی میری، گفت واسه زیارت دیگه

گذشت توی مدت دوران #آموزشی باهم بیشتر آشنا شدیم، همه تمرینات روهم بخوبی انجام میداد

همه بچه ها با خودشون گوشی داشتن #مصطفی هم بعضی وقت ها گوشیش رو در مياورد از همه مون #عکس_یادگاری میگرفت

آموزشی خلاص شد راهی سوریه شدیم، #ظهر_اربعین بود،که رسیدیم سوری

همه خوشحال بودند دم غروب بود که #شهید_فاتح اومد دنبالمون، ما رو بردند #زینبیه_زیارت،چه شب قشنگی بود چشم همه گریان بود

پایان قسمت اول...



─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
بِــــسْمِــ. رَبِّــــ. شُـهَــداٰ و الصِّـدّيقين...

من لیاقت «شهادت» در راه حضرت #زینب(س) رو ندارم


«علی» دفعه آخری که آمده بود ماه #صفر بود مجروح شده بود و از ناحیه آرنج دست چپ #تیر خورده بود

ما بهش اسرار میکردیم که دیگه برنگرده #سوریه؛ ولی اصلا گوش نمیداد،همیشه #بیمارستان پیش دوستانی که با او برگشته و بیمارستان #بستری بودند میرفت و کمکشون میکرد

حتی مرخصی #مجروحیتش رو نموند،انگار زمین زیر پاش داغ شده بود و همیشه میگفت:میرم و اسرا بازگشت به #سوریه رو داشت و آخرشم رفت

از #پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اسرار کردم #داداش نرو بمون همین قدر هم که رفتی #خدا قبول کنه کافیه

گفتم: #داداش «شهید» میشی خندید و گفت: #آبجی من لیاقت «شهادت» در راه حضرت #زینب(س) رو ندارم

خاطره ای به روایت خواهر شهید«علی یعقوبی»



─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw