•|غُلامِحُسَـــــین|•

#خاطره
Канал
Логотип телеграм канала •|غُلامِحُسَـــــین|•
@Shahid_saberiПродвигать
136
подписчиков
6,39 тыс.
фото
1,16 тыс.
видео
1,81 тыс.
ссылок
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین" فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین @Seyed_meisam76 | @karbala19427
#خاطره‌_شهید | #شهیدعلی‌خلیلی

🍃دغدغه این رو داشت که این جوون ها و بچه هایی که تو خیابون هستن، این بچه ها رو #آشنا کنه و #مانوس کنه با امام‌ رضا "علیه السلام" و می دوید دنبال این، پول خرج میکرد... زندگی میگذاشت، نفس میزد، چقدر زحمت میکشید بخاطر همین...

🍃وقتی بچه ها با علی میگشتند و میرفتند حرم و می آمدند، واقعا تاثیر میگرفتند حتی خود بنده وقتی با علی میگشتم، میرفتیم حرم... میگفت بریم جلو ضریح #زیارت‌عاشورا بخونیم.

🍃دیگه السلام علیک... شروع میشد، #گریه علی هم شروع میشد؛ واقعا سفر دلچسپی بود و بچه ها دوست داشتند کنار #علی‌آقا باشند.

🥀•|@shahid_saberi
#خاطره | #قواعدجنگ‌مردانه

🔹️یکی از بچه ها تعریف میکرد و میگفت: با حمله به #تکفیری ها و عقب راندن آنان یکی از اعضای جبهه کفر را در حالی که جنایت های مختلفی کرده بود و آثار #شکنجه مردم بی گناه توسط آنها در همه جا نمیان بود به اسارت در آوردیم

🔸️من که از #کشتار فجیع مردم و بریدن سر های زنان و #کودکان به ستوه آمده بودم از کوره در رفتم و یک کتری آب را روی آتش گذاشتم بعد از جوش امدن کتری، خطاب به آن جانور وحشی گفتم: الان غیظ و غضب #مختار را به تو میچشانم تا بفهمی #شکنجه کردن و قتل عام مردم چه طعمی دارد

🔹️همین که کتری را از روی اجاق برداشتم تا به طرف آن ملعون بروم دیدم شهید مهدی صابری مچ دستم را گرفت و گفت: چه میکنی؟ میخواهی #امام‌زمان "عج" از دست ما ناراحت بشه؟

🔸️راست هم میگفت آن جانور هر چند جنایت کرده بود اما باز یک #اسیر محسوب میشد و این اوج معرفت و قلب رئوف و مهربان #مهدی را میرساند که هیچ گاه از قواعد جنگ مردانه خارج نمیشد و همیشه خود را از نگاه امام عصر "عج" بیرون نمیدید.

🌺•| @shahid_saberi
#خاطره_از_خواهر_شهید_میرزا_مهدی_صابری_از_فرماندهان_لشکر_فاطمیون

دوبار اعزام شد.
دفعه اول 23 شهریور رفت آموزشی بعد از اتمام دوره آموزشی مثل اربابمون روز عرفه راهی کربلای خودش شدو حدودا 3ماه حلب بود .
دفعه دوم یک ماه مرخصی بود و اصلا تو خونه بند نمیشد، نه اینکه بره بیرون از منزل،بلکه تو ایران احساس غریبگی میکرد ومیخواست زودتر بره به وظایفش برسه.
مدام باهاش تماس میگرفتن و ازش میخاستن زودتر بیاد.
تا اینکه اوایل بهمن ماه دوباره اعزام شدو تقریبا یک ماه بعد پیکرش اومد پیشمون.قول داده بود ایام فاطمیه برگرده ایران تا هم به مامان کمک کنه برا روضه ها و هم برا حدیث غربت مشغول مسئولیتش بشه،که به قولش وفا کرد و پیکرش ایام فاطمیه مهمان ماشد

#شهید_مهدی_صابری
#علی‌اکبر‌فاطمیون

@shahid_saberi
#خاطره_از_خواهر_شهید

🔹از همون دوران پایه ابتدایی مهدی عضو هیات ام ابیهای محله مون بود.

🔹این درحالی بود ک مهدی از طریق بزرگترا یا به خاطر بابا وارد این فضا نشده بود.

🔹پدرم طلبه هستن و اون زمان هم تبلیغ میرفتن و ایام عزاداری مثل محرم و صفر شهرهای دیگه بودن و این خود مهدی بود که وارد هیات شده بود و بچگیشو تو هیات گذروند.

🔹و بعد ازاون هم به طور مستمر تو هیات های مختلف که نزدیک محل زندگیمون بود(مستاجر بودیم و هرچندسال جابجا میشدیم) شرکت داشت.

🔹تو یادواره حدیث غربت که هرساله در ایام فاطمیه در قم برپا میشه حضور فعال داشت و هرسال ایام فاطمیه تمام وقتش رو برای این برنامه قرار میداد.

🔹ایام اعتکاف ماه رجب هم در ستاد مرکزی اعتکاف مشغول بود.


کانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
@Shahid_saberi
#خاطره_از_خواهر_شهید

🔹تو دوران نوجوانی مثل همه ی پسرایی که تو این سن هستن پرجنب و جوش بود.

🔸تو مدرسه شوخ بود اما خراب کار و تخس نبود.

🔹مامان هر دفعه برای بررسی وضع درسی مهدی به مدرسه ش میرفت با احترام خاصی با ایشون برخورد میکردن و مهدی رو به اسم قاری میشناختن و همیشه از مهدی تعریف و تمجید میکردن با وجود آتیش سوزوندناش.

🔸از لحاظ درسی هم هوشش خیلی بالا بود و همیشه نمراتش خوب بود.

🔹و دانشگاه هم رشته ی زمین شناسی کاربردی میخوند و اخرای درسش بود ک عزم سفر کرد.


کانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
@Shahid_saberi
#خاطره_از_خواهر_شهید

شغل ثابتی نداشتن
ایامی که درس نداشت بنا به موقعیت مشغول کاری میشد
از کارساختمونی گرفته تا مسئول اجرایی تو شرکت آسانسور و پله برقی

یه زمانی #ماه_رمضان بود و مهدی میرفت بنایی
ظهر که از کار برمیگشت انقدر تشنه و بی جون بود که خواهر کوچیکم رو صدا میزد و ازش میخواست تا با شلنگ روش آب سرد بگیره
یه چند دقیقه ای اینطور میگذروند و بعد میومد داخل خونه.


کانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
@Shahid_saberi
Forwarded from اتچ بات
#خاطره_از_شهید_میرزا_مهدی_صابری_از_فرماندهان_لشکر_فاطمیون

🔹خاطره ای از شهید "مهدی صابری" به روایت "خواهر" بزرگوار شهید🔻

سلام

🔹"مهدی" خیلی دل رحم بود🔹

🔸سال قبل یه جا مراسم ختم بود و نهار داده بودن،طبق معمول هم غذای زیادی اسراف شده بود🔸

🔹"مهدی" ته مانده های غذاها و استخوان ها رو توی کیسه ی پلاستیکی بزرگی ریخته بود و آورده بود تو حیاط🔹

🔸به "مامان" گفت:مامان بیا یه سر بریم تا تهران "باغ بهمن"(پسر عمه ما داخل اون باغ کار میکرد)🔸

🔹سگ نگهبان باغ تازه زایمان کرده بود و 8 توله داشت و خیلی ضعیف و لاغر شده بود،غذاها رو بردن برای اون سگ🔹

🔸پسر عمه م که از وضع سگ خبر داشت،از گرسنگیش گفت:مهدی بهشت رو برا خودت خریدی🔸

🔹بارها شده بود جایی رفته بودیم که "مهدی" میدونست اطراف سگی هست که بچه داره سر سفره غذای خودشو نمیخورد و باهاش بازی میکرد تا بقیه هم غذاشون رو بخورن و اضافات اونا رو با اصل غذای خودش ببره برای حیوون زبون بسته🔹

@shahid_saberi
Forwarded from عکس نگار
#خاطره_دوستان_شهید_مصطفی_صدرزاده

مصطفی میگفت:حوزه مثل اعتکافه،من نماز خوندنا و شوخی کردنای مصطفی رو تو اعتکاف دیدم.
خیلی مراقب مردم بود،کسی اذیت میکرد میگفت اذیت نکنید
#سلب_توفیق میشید.

گفتم مصطفی چرا به این چیزی نمیگی؟گفت اگه لیاقت نداشته باشه میذارتش کنار و همینم شد...

مصطفی یه خاصیتی که داشت خیلی خوب میتونست به مردم روحیه بده،بمب روحیه بود.

@Shahid_saberi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خاطره گویی شهید‌ #محمد_اکرم_ابراهیمی[رئوف] "جانشین تیپ امام رضا(ع) لشکر‌فاطمیون" از همرزم شهیدش #سید_حکیم

مراسم وداع باشهید چهارشنبه29آذر ساعت۱۵در #معراج_شهدا

غلامحسین

@shahid_saberi
#خاطره_محرم

من خودم درک کردم که شور و حالی که ایام محرم و #صفر هست تو روزای دیگه سال نیست و #مھدی خیلی مشتاقانه لحظه شماری میکرد برا رسیدن #محرم ارباب

همه جوره آمادگی میگرفت برا نوکری؛چند روز قبل از شروع ماه #محرم طبق سنت دیرینه ای که هست با بچه های هیات #مسجد رو سیاهپوش می کردن و #مھدی چون تو کادر آشپزخونه بود تو آماده کردن #آشپزخونه تو شست و شو و احیانا تعمیرات و تھیه ی کم و کسری ها فعالیت میکرد

با شروع ماه محرم هم تایم کمی #مھدی رو تو خونه میدیدیم

بیشتر تایمش رو تو آشپزخونه #هیئت مشغول بود و حین مراسم عزا هم برا #روضه و گاها #سینه_زنی وارد مسجد میشد و باز برمیگشت سر وظیفه ی خودش تو آشپزخونه

موقع سینه زنی صدای #مھدی به وضوح از بین صدای ده ها نفر به گوش میرسید و روحمون شاد می شد؛واقعا لذت بخش بود...

راوی:
خواهر #شھید

تصویری منتشر نشده از فرمانده شھید《مھدی صابری》در دسته عزاداری ابی عبدالله الحسین(ع)در لینک زیر:





ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
#خاطره ای از شهید "مهدی صابری" به روایت #خواهر کوچک "شهید"

وقتی اومده بود مرخصی رسیده بود خونه من خواب بودم

صداشو شنیدم فک میکردم دارم خواب میبینم،بهش گفتم مثلا الان اومدی خونه؟گفت:آره

گفتم:پس تفنگت کو؟؟گفت:تفنگ رو که نمیدن بیارم

پرسیدم:عربی بلدی حرف بزنی؟ گفت:چه جورم!

گفتم:بگو اون گلدون چند تا گل داره به عربی گفت:25 تا

گفتم من چندسالمه و خلاصه چندتا سوال کردم ازش تا فهمیدم خواب نیستم و تو بیداری داداش اومده

آخرش بلند شدم و بغلش کردم و بوسیدمش،یه کلمه ای هم ازش پرسیدم چی میشه به عربی گفت:بمون تو خماریش،ولی یادم نمیاد چه کلمه ای بود

پ.ن

امام "علي" عليه السلام در ضرورت گشاده رويي مي‌فرمايد
«بُشْرُ المُؤمِنِ في وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ في قَلبِهِ؛ شادي و گشادگي مؤمن در چهره او [آشكار] و غمش در دل او [مخفي] است»

"غررالحكم و درر الكلم حديث 4460"

بدين معنا كه فرد مؤمن همواره غم خويش را براي خود نگه مي‌دارد ولي در برخوردهاي اجتماعي، ديگران را با گشاده رويي در شادي خود سهيم مي‌نمايد

اين نه تنها گفتار اهل بيت عليهم السلام است بلكه در رفتار آن بزرگواران نيز به گونه روشن و عيني به چشم مي‌خورد

بر خلاف آنچه در برخي اذهان جا افتاده است پيشوايان معصوم عليهم السلام، نه تنها اهل شاد كردن و مزاح پسنديده با ديگران بودند بلكه به ديگران نيز آن را توصيه مي‌نمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاك كردن غبار غم از چهره او را - اگر چه به اندازه يك شوخي ساده - سجيه‌اي اخلاقي مي‌دانستند

در این خاطره خواندیم که حقیقتا شهید "صابری" شوخ طبعی نیکی در وجودشان بوده است

#خاطره
#شهید
#میرزا_مهدی
#صابری

کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
•|غُلامِحُسَـــــین|•
کسی که مقصدش دریا و طوفان است مقصودش به ‌دل هرگز نگیرد طعنه‌های رهگذرها را چه پنهان تازگی‌ها خواب اقیانوس می‌بینم قفس تنگ است ای صیّاد واکن بال و پرها را... غلامحسین @Shahid_saberi
#خاطره ارسالی یکی از کاربران گرامی از زیارت #بھشت_معصومہ_علیهاسلام

ســـــلام

دیروز بالاخره به یکی از آرزوهام رسیدم دیروز قسمت شد وروزیمون بود که بیایم قم اونم روز تولد امام کاظم علیه السلام و زیارت کردیم وتوی مسیر برگشت برای اولین بار رفتیم بهشت حضرت معصومه(سلام الله علیھا)
و رفتیم سمت مزار بچه های #فاطمیون البته یه کم اولش گم شدیم ولی بالاخره پیدا کردیم برام باور کردنی نبود که به مزار این عزیزان اومدم

عزیزانی که فقط وصف رشادت هاشون رو شنیده بودم خداروشکر که روزیمان کرد دوست دارم یه بار پنج شنبه بیام تا خانوادهاشون رو هم ببینم

انشاالله شهدا بطلبند با همسرم قرار گذاشتیم بعد از ده محرم که رفتیم مشهد انشاالله گلزار شهدای فاطمیون #مشهد هم بریم فقط خواستم پیام بدم که خیلی خوشحالم از این زیارت

راستی من نمیدونستم که شهید مصطفی کریمی هم قم هستن و اینکه این قدر هم #شهید_پاکستانی هست بازم ببخشید فقط خواستم دوباره سلام من وهمسرم رو به #خانواده‌های #شهیدان_فاطمیون برسونید

این عکسار و خودم گرفتم از همه بیشتر خوشحال شدم که سر مزار شهید موسوی رفتم خداروشکر
یاعلی خداحافظ

پ.ن

‍ برسر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود...

#التماس_دعا_فرج
یا علی ڪربلا...

کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
از پنجره #خاطره ها

#فاصله_از_زمین_تا_آسمان
#راوی_همسایه_قدیمی
#شهیدمدافع_حریم
#میرزا_مهدی_صابری
#لشکر_فاطمیون

طلبه ای ۱۴ ساله بودم و مهدي هم ۱۷ الی ۱۸ سالشون بود ؛ از كنار ساختمان نيمه كاره ای عبور مي كردم "میرزامهدی" را ديدم كه سر ساختمان سخت مشغول كار بود ؛ روزها و سالهای زيادی از اونروز مي گذشت كه دوباره به اون محله اومدم و برای نماز وارد مسجد شدم اين بار عكسی از "میرزامهدی" ديدم كه زير نويس شده بود"شهيد ميرزا مهدی صابری" ؛ چه كم بود فاصله مان در زمين و حال چه فاصله ای آسمان تا زمين
خدا گلچين تمام لحظه های سبز زمين است .

(تقديم به ياس سرخ خدا میرزامهدی صابری)

کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
goo.gl/QQEm97

#خاطره ای از شهید"مهدی صابری"
به روایت #داماد خانواده شهید که پسرعمه شهید نیز میباشند

با هم سرکار بنایی میرفتیم...

تایم استراحت تو یه سوله ی خیلی بزرگ بودیم

چراغ های سالن خیلی بزرگ و بالا بود با بچه ها مسابقه گذاشتیم که لامپ رو با سنگ بزنیم هرکی سنگ خودشو زد که شهید"مهدی" سنگ زد و #لامپ شکست

فرداش صاحب اون سالن رو دیدیم مهدی جلو رفت و قضیه رو تعریف کرد و از اون آقا خواست قیمت لامپ رو بگه تا پرداخت کنه

این کار شهید"مهدی" درحالی بود که اگه "مهدی" نمی گفت هیچ کسی نمیفهمید اصلا لامپی شکسته چه برسه دنبال مقصر بگرده

پ.ن:اين كار میرزا"مهدي" درسي بود از كلاس رفتارهاي معنا دار این شهید بزرگوار

بله حق الناس, برایش #حق_الناس بود و ضايع كردن اون سنگي بود براي نرسيدن و شهید "مهدی صابری" رسيد

کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
goo.gl/c7QQb3
#خاطره ای
از شهید میرزا" #مهدی" به روایت " #مادر" شهید

یه روز من و میرزا"مهدی" تو محله کنار یه جوب بزرگ که آب زیادی هم داشت منتظر بابای میرزا"مهدی" ایستاده بودیم

یه لحظه حس کردم صدای شالپ شولوپ آب میاد نگاه کردم دیدم مهدی باکله و دستاش رفته تو آب پاهاش لبه‌ی جوبه آوردمش بیرون

پرسیدم: چرا اوینجوری شدی؟گفت:مامان یه توله سگ خیلی کوچولو رو داشت اب میبرد خواستم نجاتش بدم،غافل از اینکه مرده بوده

شهید میرزا"مهدی" وقتی فهمید حیوون زبون بسته مرده خیلی ناراحت شد،گریه میکرد میگفت:مامانش کجا بوده که بچه ش مرده افتاده تو آب

این قضیه مربوط به ۴ سالگی میرزا"مهدی" هستش

کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
بسْمِ رَبِّ شُـهَداٰ و الصِّدّيقين...

السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،یا بِنْتَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ

📝 #خاطره ای از شھید #مھدےصابرے به روایت یکی از دوستان شھید

حالم گرفته بود،آخه اون سال اولین سالی بود که من کارت شناسایی مجموعه رو نداشتم،نه اینکه خود کارت واسم مهم بود،نه مساله چیز دیگه ای بود

نصب کارت خادمی روی سینه یه جورایی مثه نصب مدال،افتخار بوده برام،مدالی که واسه خدمتگذاری تو مجموعه منتسب به بی بی به آدم میدن بگذریم

اون سال من کمی دیر رسیدم و تو موعد مقرر عکس پرسنلی رو واسه صدور کارت نرسونده بودم

وقتی می دیدم همه کارتاشون رو به سینه زدن یه جوری میشدم،یه چیزی شبیه حسودی

روز دوم برگزاری سوگواره بود،آروم و بی هدف داشتم تو راهرو پشت فضای اصلی قدم میزدم که یهو یکی صدام زد

برگشتم دیدم آقا مهدی هستش،سلام و علیک بی حالی کردم و خواستم ازش جدا بشم که دستشو آروم زد رو شونم

"آقا مگه امانتیت رو نمیخوای" ؟؟؟

با تعجب پرسیدم: امانتی؟خیره،چی هست؟خندید و گفت:داشتم کارت رفقا رو طراحی میکردم،دیدم عکس شما نیست

رفتم سراغ آرشیو پارسال اونجا بود،کارت شما رو هم زدم،اینم کارتتون

مجددا باهاش دست دادم،اما این بار محکم تر و پر حرارت تر از قبل،نمیدونم چقدر،اما خیلی خوشحال بودم،مهدی عزیز حواسش به همه جا بود،به همه جا...

بعد از گذشت 5 سال اون کارت رو هنوز لای کارتام دارم،اما چیزی که،اون رو از بقیه محبوب تر و موندنی تر کرده ،داستانی بود که گفتم،داستان محبت و صفای عزیزی که هوای همه رو داشت

روحش شاد...

پ.ن
ثواب کسى که مؤمنى را شادمان کند

«عن أبی حمزة قال قال أبو عبد الله ع من سر امرأ مؤمنا سره الله یوم القیامة و قیل له تمن على ربک ما أحببت فقد کنت تحب أن تسر أولیاءه فی دار الدنیا فیعطى ما تمنى و یزیده الله من عنده ما لم یخطر على قلبه من نعیم الجنة؛

ابوحمزه از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: کسى که مؤمنى را شادمان کند، خداوند او را در روز قیامت شادمان مى سازد، و به او خطاب مى شود که: هر چه دوست دارى از خداوند بخواه! زیرا که تو دوست داشتى دوستان خدا را در دنیا مسرور کنى، پس هر آنچه از خدا بخواهد، به او کرامت کند، و خداوند بیشتر از آنچه درخواست کرده است به او مى دهد به حدى که هرگز تصور آن را هم نمى کرده است»

محاسن و مکارم اخلاقی به شدت در ظاهر و باطن اعمال و رفتار این شهید بزرگوار در برخورد با سایرین دیده می شده...

مسولیت پذیری و پیگیری مضاعف در امور مربوط به انسان، در هر فردی وجود ندارد اما خواندیم که شهید "صابری" نه تنها مسئولیت خود بلکه فراتر از آن را پیگیری نموده و به سرانجام رسانده اند.

باشد که در سایه سار معارف اهل بیت(ع) و قرآن کریم، در کسب محاسن و مکارم اخلاقی کوشا باشیم...

اَللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ بِحَقْ زِيْنَبْ كُبْــــريٰ (سلام الله علیها)


کانال رسمی شهید مدافع حرم «مهدی‌صابری»
t.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
https://goo.gl/rsR9SP

#خاطره
از کودکی شهید میرزا #مهدی_صابری

مهدی کلاس دوم، سوم دبستان بود که مدرسشون بهش یک جفت کفش کتونی جایزه داده بود...
توی یکی از زنگ تفریح ها بدو بدو اومده بود خونه جایزرو به من داد و دوید و دوباره رفت مدرسه سر کلاس..

از مدرسه تا خونه هم سه چهار تا کوچه راه بود...
به روایت #مادر_شهید

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
#خاطره ی یکی ازبچه های هیئت حضرت علی اڪبر ع با شهید

https://goo.gl/50Su46


وقتی بار اول برگشت بهش گفتم آدم خوبه یه عمری خدمت #اهل_بیت علیهم السلام کنه و بعد اخرش شهید بشه.

گفت شهادت تو جوونی لذت داره...رفت و...

علے اڪبر #فاطمیون
#غلامحسین

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
•|غُلامِحُسَـــــین|•
#چرا_برای_پسرم_قرآن_نمیخونی شـ‌هید سید علی اصغر حسینی از شب اول تولدش ؛خیلی گریہ پی در پی داشت تا مدت چند روز فقط گریہ میڪرد . شبی از #مـ‌هدی_فاطمہ ڪمڪ گرفتم . گفتم یا حضرت مـ‌هدی عج ، خودت ی راهی برام نشون بده بچم داره از گریہ تلف میشہ شب #خواب_دیدم یه…
#خاطره

سید علی اصغر خیلی قلب مهربونی داشت. نمیتونست ببینہ ڪسی ناراحتہ ، از همون سن ڪودڪی در حد توان ازڪمڪ بہ مردم دریغ نمیڪرد .

یہ شب ایام محرم ڪفشی ڪہ تازه براش خریده بودیم رو ، برای مسجد پاش ڪرد رفت.

برگشتنی پابرهنہ اومد ، گفتم علی ڪو کفشت !!!!!

گفت مامان یہ پسره ڪفشش گم شده بود رو پله ها نشسته بود گریه میڪرد .
میگفت بابام بفهمہ منو تو خونہ راه نمیده .
اخہ ڪشفو تازه خریده بودم.
منم دیدم ڪفشم اندازه پاشہ بهش دادم .

گفتم همین ڪفشای ڪهنہ فعلا بسمه. من مونده بودم علی اصغر بااین سن ڪم چطور تونستہ از تعلقات بگذره.

به نقل از مادر بزرگوار #شـ‌هید_سید_علی_اصغر_حسینی

https://goo.gl/b1iakD


ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
#خاطره ای زیبا از شهید"مهدی صابری"به روایت دوست "شهید"

یه سال شبهای #قدر بود با "مهدی" و یکی از رفقا رفته بودیم " #جمکران"

دوستمون با خانمش خیلی مشکل داشت به حدی که می خواستند #طلاق بگیرند

اون شب مهدی خیلی باهاش حرف زد،حتی به دعا و مناجات هم نتوانست برسه

بعد از مراسم "احیا" اون دوستمون به خانمش ‌زنگ زدند و آشتی کردند

الان هم که ۸ سال از اون موقع میگذره الحمدا... #زندگی خیلی خوبی دارند

اون موقع "مهدی" ۱۸سال بیشتر نداشت ولی باحرفاش توانست یه مرد #متاهل رو سرعقل بیاره و از یک بحران نجاتش بده

پ.ن

#امام_علی_علیه_السلام
فِي الضَّيقِ يَتَبَيَّنُ حُسنُ مُواساةِ الرَّفِيق
خوب يارى رساندن به دوست، در تنگنا آشكار مى ‏شود

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص424 ، ح9732

شهید "صابری" چه خوب در تنگناهای زندگی راهنمای دوستانش بود
و اینجاست که می فهمیم ایشان در سن کم چقدر با سیره " #اهل_بیت(ع)" مانوس بودند.

زیرا که #رسول_گرامی_اسلام(ص) می فرمایند
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از خانه ای که به ازدواج، آباد شده باشد نیست و هیچ چیز، در پیشگاه خدا منفورتر از خانه ای که در اسلام، به جدایی (طلاق) ویران شود، نیست
وسائل الشیعه، ج 16، ص 266

این "شهید" آگاهانه از پاشیده شدن کانون یک خانواده جلوگیری کرد...

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
Ещё