‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#شهید_محمد_پورهنگ
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
#خاطرات_شهید

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•

#خاطرات_شهید 🌹

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#خاطرات_شهید

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊🌺🌺🌺🌺 🕊

🖋 #سیره_شهدا

مستشار نظامی بود اما با توجه به روحیه ای که داشت کار فرهنگی هم انجام می داد. می گفت: دوست دارم یه کار مثل کار شهیدچمران انجام بدم. فکرهای نو در کنار اخلاص باعث گل کردن کارهایش می شد. چند مدرسه را به صورت آزمایشی انتخاب کرده بود و به وضعیت آموزشی و بهداشتی دانش آموزان رسیدگی می کرد.

لوازم التحریر و محصولات بهداشتی و ورزشی برایشان تدارک دید. از چند دندانپزشک قول گرفته بود که اوضاع دهان و دندان بچه ها را سر و سامان دهند. خانواده های بی سرپرست و فقیر را شناسایی کرده بود و از طریق دوستان عرب ماهانه کمکشان می کرد تا هم احتیاجاتشان رفع شود و هم عزتشان حفظ شود.

#شهید_محمد_پورهنگ
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ

#سالروز_ولادت........🕊🕊🌸

#خاطرات_شهید 🌹

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌺🌸🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ڪلیپ

● خواستم ارادشو ببینم تنها شرط #ازدواج ترک سیگار بود رک و راست گفتم اگر این اراده رو نداری جواب من منفی هستش. پایان ده سال کشیدن سیگار

همسرشهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#شهید_امام_رضایی

●خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ میشد که هنوز عرق سفرش خشک نشده، دوباره راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع)
خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم...

●" هميشه باب الجواد را برای ورود انتخاب میکرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد.

●سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر
بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد...

#شهید_محمد_پورهنگ 🌷
🕊🌺🌺🌺🌺 🕊

🖋 #سیره_شهدا

مستشار نظامی بود اما با توجه به روحیه ای که داشت کار فرهنگی هم انجام می داد. می گفت: دوست دارم یه کار مثل کار شهیدچمران انجام بدم. فکرهای نو در کنار اخلاص باعث گل کردن کارهایش می شد. چند مدرسه را به صورت آزمایشی انتخاب کرده بود و به وضعیت آموزشی و بهداشتی دانش آموزان رسیدگی می کرد.

لوازم التحریر و محصولات بهداشتی و ورزشی برایشان تدارک دید. از چند دندانپزشک قول گرفته بود که اوضاع دهان و دندان بچه ها را سر و سامان دهند. خانواده های بی سرپرست و فقیر را شناسایی کرده بود و از طریق دوستان عرب ماهانه کمکشان می کرد تا هم احتیاجاتشان رفع شود و هم عزتشان حفظ شود.

#شهید_محمد_پورهنگ
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ

#سالروز_شهادت........🕊🕊🌸
#نازدانه_های_شهیدپورهنگ

گفتم: امشب که شب حضرت رقیه اس، وایسید کنارپرچم امام حسین (ع) که به دیوار خونه زدیم تا ازتون عکس بگیرم.
نمیخواستم نیش هاشون باز باشه.
گفتم: میدونید این روزها بابای حضرت رقیه رو شهید کردن؟
گفتن: مثل بابای ما؟!

راست میگفتن، اینکه باباشون پیش بابای حضرت رقیه اس ناراحتی نداره..

📎پ ن: پست اینستاگرام همسرشهید محمدپورهنگ

#السلام_علیک_یابنت_الحسین
#شهید_محمد_پورهنگ 🌷
#خاطرات_شهید

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
#خاطرات_شهید

●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید

#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر

🕊🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چهار ماه از شهادتت
گذشت فرمانده😔😔😔


چه قدر زود گذشت از آن روزی که مادر در گوشی برایت میخواند

مادر لالا لالا بکن خوابی
مادر همه خوابن تو بیداری

و اما الان چه میشنونم
اِسمَع اِفهَم.... اما گویا تو سمیع ترین و فهیم ترین شخص در جلسه بودی

گویا اسمع افهم را تو برای ما میخواندی...به نظرم باز هم باید برایت همان لالایی را میخواندیم (همه خوابن تو بیداری)

آری همه در خواب غفلت هستیم و تو بیداری

خب بسم الله
نظری کن اقای اصغر

نظری کن تا ماهم دگرگون شویم
نظری کن تا ماهم از سیم خاردار نفس عبور کنیم

اخر بد معبریست
هر چه دست و پا میزنیم بیشتر گیر میکنیم
در سر هوای شهادت داریم
اما نکند شهادت طلبیمان هم شبیه فضای مجازی ، مجازی باشد
و خود نفهمیده باشیم

اقای اصغر (پاشاپور) ، اقای محمد (پورهنگ) ، اقای علی (امرایی) به رفاقت خود ادامه بدهید
از خدا بخواهید لقائش و فنائش را نصیب ما هم بکند
تا باهم در کنار حضرت باشیم

و منهم من ینتظر...


#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_علی_امرایی
نه طبق مــُد دوستتان دارم!!
نه به حڪمِ سُنت!

همه چیز بنا بــر فطرت است ..

خــوب‌ ها دوست ‌داشتنے ‌اند
مثـل شما .....


#شهید_حاج‌قاسم_سلیمانی
#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#صبحتون_شهدایی🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚘﷽⚘

نبودنهایےهست
که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند
نمیدانم
چطور
چرا
چگونه
دوست داشتنت درمن جوانه زد
نمیدانم از کِے
دلتنگ و بےتابت شدم
اما این را خوب میدانم
که خیلے وقت است
که نیستے که ندارمت
کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد
و خدا نام‌تو را در فالِ حافظ من قرار میداد
دلم سرزده آمدنت را میخواهد
که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے
برود و دست از سرِ من بردارد
بوےِ عطرت بپیچد
دوباره پُر شوم از هواےِ تو
ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم
مثلِ همان روز
که چشم در چشم قاب عکست شدم
و با نم نم شبنم چشمانم
چشم در چشم تو
گل لبخند بر لبانم نشست....

#شهید_اصغر_پاشاپور🌷
#شهید_اصغر_ذاکر
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_علی_امرایی


🕊🕊
🔹پست اینستاگرامی #زینب_پاشاپور همسر شهید مدافع حرم #محمد_پورهنگ و خواهر شهید مدافع حرم #اصغر_پاشاپور

روزی که آمد خواستگاری، رو کرد به مادر و گفت:
_من مادر ندارم، میشه شما مادرم بشید؟
مادرش شد و مثل پسر خودش دوستش داشت.
بعد از شهادتش همه او را با مادر شهید اشتباه می‌گرفتند.
آن‌قدر مادر شهید صدایش زدند که بالاخره یک روز خودش هم شد مادرِ شهید...

📎 پ.ن:
قرار و آرامش دل مادران شهدا صلوات🌷

#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#آقای_اصغر
#اصغر_حاج_قاسم

🕊🕊
‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
🎥 ببینید | #شهید_حاج‌_اصغر_پاشاپور همان کسی بود که از حاج‌ قاسم خواهش می‌کرد در جبهه پیشروی نکند چون ممکن است جان حاجی به خطر بیافتد...و دقیقا یک ماه پس‌ از شهادت حاج‌قاسم سلیمانی به سیدالشهدای مقاومت پیوست. #هنیئا_لڪ_فی_الشهادة
آه از غمی که تازه شود با غم دگر...

هنوز یک ماه از آسمانی شدن فرمانده
نگذشته که خبر پروازت از راه رسیده
خانطومان باز هم شهید می‌طلبد.
برادرم!
خوب می‌دانم مزد همه این همه سال‌
دوری و دویدن و نخوابیدن و دربدری
و خانه‌به‌دوشی جز شهادت نیست اما
کاش فکری هم برای دل ما می‌کردی...
یک دل سیر ندیدیمت
و دیدارمان افتاد به قیامت ...
رفیق شفیقت_محمد_ را که دیدی
سلام مرا هم برسان.
سه‌سالی میشود که منتظر رسیدنت مانده...
#شهادتت_مبارک_برادر_عزیزم
#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#حلب_خانطومان
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده‌اند
#لبیک_یا_زینب

پی نوشت :
پست اینستاگرام خواهر شهید اصغر پاشاپور
و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
(شهید پاشاپور برادر همسر شهیدپورهنگ بودند)
آه از غمی که تازه شود با غم دگر...

هنوز یک ماه از آسمانی شدن فرمانده
نگذشته که خبر پروازت از راه رسیده
خانطومان باز هم شهید می‌طلبد.
برادرم!
خوب می‌دانم مزد همه این همه سال‌
دوری و دویدن و نخوابیدن و دربدری
و خانه‌به‌دوشی جز شهادت نیست اما
کاش فکری هم برای دل ما می‌کردی...
یک دل سیر ندیدیمت
و دیدارمان افتاد به قیامت ...
رفیق شفیقت_محمد_ را که دیدی
سلام مرا هم برسان.
سه‌سالی میشود که منتظر رسیدنت مانده...
#شهادتت_مبارک_برادر_عزیزم
#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#حلب_خانطومان
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده‌اند
#لبیک_یا_زینب

پی نوشت :
پست اینستاگرام خواهر شهید اصغر پاشاپور
و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
(شهید پاشاپور برادر همسر شهیدپورهنگ بودند)
هوایی باز را از دست دادم
بهشتی ناز را از دست دادم
#شهیدان دست هایم را بگیرید
که من #پرواز را از دست دادم...


دوستان این پست👆 از بانو #شهیده_اسکندری هستش که #مدیر_کانال شهید مدافع حرم #شهید_محمد_پورهنگ🌷
بودن و در انفجار حله عراق در
#اربعین سال 95 به فیض شهادت نائل شدن...😔😔😔

📎 رفیق یا برادر شهید،
شهیدت میکنه، اگر بخواهی...
#شهادتمون رو از #شهدا بگیریم😔

#شهیده_توران_اسکندری
#یادش_باصلوات

شهادت زیباست🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃

#خاطرات_شهید

جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.
حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

راوی: دوست شهید
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#ولادت_عید_غدیر
#شهادت_عید_غدیر
#شهید_غدیری

🕊🕊