‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری

#رفیق‌آسمونـےمن
Канал
Логотип телеграм канала ‌شهید‌مهندس‌‌حسین‌حریری
@ShahidEngineerhosseinhaririПродвигать
100
подписчиков
45,5 тыс.
фото
3,52 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
کانال رسمی مهندس شهید حسین حریری(تحت نظارت خانواده شهید) 🔰فرازے از وصیتنامه 🥀من حاضرم مثل علے اڪبر امام حسین(ع) #ارباً_اربا بشم... ولے #حجاب ناموس اسلام #حفظ بشه ... #شهیـدمدافع‌حرم‌حسیـن‌حریرے
" شـــــهادت " ، نوعے ‌" مدیریت " است
آدمهاے معمولے
خیلے هم ڪه  موفق  باشند ،
زندگے خود را مدیریت مے ڪنند !

اما " شـــهـــــدا " ،
مـــــرگـــــ  خود را نیز ، مدیریت میڪنند ...
" شـــــهـــــادت " ، یعنے:
زندگے مان  را ڪجا ، خرج ڪنیم
ڪه زندگے دیگران معــنـے پیدا
ڪند !

#شهید_حسین‌حریری
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
یک ‌بار به اخوی گفتم این بار که برمی‌گردی برایم از آنجا سوغاتی بیاور....

سوغاتی‌اش یک #پرچم_کوچک_قرمز رنگ بود که رویش نوشته بود: #کلنا_عباسک_یا_بطلة_کربلا
#لبیک_یا_زینب که آن را بعد از رفتنش روی دیوار نصب کردم و الان یادگاری ست که از او باقی مانده و حرف‌های زیادی با من می‌زند....😔

غیر از این یعنی #فدا_شدن_در_راه_اهل_بیت علیهم السلام انگار چیزی در دل یا ذهنشان خطور نمی‌کرده است و به چیز دیگری فکر نمی‌کرده‌اند.

عنوان این شهدا که مشهور شده #مدافع_حرم است. این عنوان خیلی معنادار است...

محمودرضا می‌گفت این‌ها می‌خواهند در منطقه #مقاومت_شیعی را با #مقاومت_سلفی جایگزین کنند. می‌گفت حقیقت داستان سوریه همین است، باقی را رها کن....

گفتم خب اگر جمع‌اش کردند بعدش چه؟ می‌خواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسند؟

گفت در این گام می‌خواهند که مقاومت باشد اما مقاومت شیعی دیگر باقی نماند....

راوی : برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃🌸محمودرضا شکسته بود ‌به راحتی می‌شکست خودش رو ‌در این خصوصیت اخلاقی ‌در اوج بود ‌افتاده و متواضع و بی ادعا ‌آن قدر تمرین کرده بود ‌که خودشکنی‌ برایش آسان شده بود ؛ ‌وقتی که بعد از بیست سال ‌‌اولین بار مربی کاراته اش را دید ‌‌خم شد و دست ایشان را بوسید. ‌اوایل دوره پاسداری اش ‌‌در تهران از این جور برخورد هایش ‌با مردم زیاد تعریف میکرد ؛ ‌‌برخورد هایی که موجب ‌‌علاقه مندی مردم به محمود رضا میشد.

#شهیدمحمودرضابیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن ♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#شھیــــــــدانــــــــہ

یــادت باشــد ️
♢ شهیــد #اسـم نیســت،
رســـم است!!!
♢شهیــد #عکس نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃
فراموش بشـــود!!!💔

#شهید مسیــر است،
زندگیـست،راه است،
مــرام است! ️
شهید #امتحـان پس داده است..
شهیــد راهیست بـه سوے خــدا!!!》🕊

#شهدا۰۱۲۰
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#نقل_از_دوست_شهید :

محمودرضا خیلی به خانواده شهدا احترام می گذاشت ، به شهید حسن باقری ارادت خاصی داشت و می گفت : امام زمان(عج) امروز سرباز باهوش و پای کار می خواهند ؛ آدمی که شجاع و مرد میدان باشد .
می گفت : بأبي انت و امي الان برای امام زمان(عج) لازم است . الان باید نسبت به امام مان این جمله را بگوییم و اینگونه باشیم برای حضرت (عج)👌

#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن ♥️

📎 انتشار با #ذکر_منبع
به زبان عربی مسلط بود و به دو لهجه عراقی و سوری آشنایی داشت....

یک بار با جمع بسیجی‌های اسلامشهری در کلاسش حاضر شده بودم. اسلحه m16 را تدریس می‌کرد. بعد از کلاس از من پرسید تدریسم چطور بود؟! گفتم خیلی تپق زدی؛ روان نبود. گفت من تا حالا به فارسی تدریس نکرده بودم، خیلی سخت بود!

با بسیجی‌های نهضت جهانی اسلام مدتی طولانی کار کرده بود و نه تنها اصطلاحات نظامی را به عربی می‌دانست بلکه عربی محاوره ای را به خوبی صحبت می کرد و می فهمید....

تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسی‌شان در یکی از مناطق در سوریه براحتی گذشته است!

مدتی را که در سوریه بود تسلطش به زبان عربی خیلی به کار او آمده بود. یکی از همرزم هایش برایم تعریف می کرد که محمودرضا بخاطر ارتباط گیری خوبش با مردم سوریه، اهل سنت را هم در یکی از مناطقی که کار می‌کرد به خدمت گرفته بود و در شناسایی استفاده می کرد.

راوی : برادر شهید
#شهید_محمودرضابیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن

📎 انتشار با #ذکر_منبع

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
" شـــــهادت " ، نوعے ‌" مدیریت " است
آدمهاے معمولے
خیلے هم ڪه  موفق  باشند ،
زندگے خود را مدیریت مے ڪنند !

اما " شـــهـــــدا " ،
مـــــرگـــــ  خود را نیز ، مدیریت میڪنند ...
" شـــــهـــــادت " ، یعنے:
زندگے مان  را ڪجا ، خرج ڪنیم
ڪه زندگے دیگران معــنـے پیدا
ڪند !

#شهید_حسین‌حریری
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃🍃🍃

🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.

🌷خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...

🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.

#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#خاطرات_شهدا🕊

🍃يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت:
ماه رمضان بود،رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم.مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد.

🍃نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام روزه نبودند و آب مى خوردند...

🍃محمودرضا ميگفت:من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از شهادت نبود...

#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
یک ‌بار به اخوی گفتم این بار که برمی‌گردی برایم از آنجا سوغاتی بیاور....

سوغاتی‌اش یک #پرچم_کوچک_قرمز رنگ بود که رویش نوشته بود: #کلنا_عباسک_یا_بطلة_کربلا
#لبیک_یا_زینب که آن را بعد از رفتنش روی دیوار نصب کردم و الان یادگاری ست که از او باقی مانده و حرف‌های زیادی با من می‌زند....😔

غیر از این یعنی #فدا_شدن_در_راه_اهل_بیت علیهم السلام انگار چیزی در دل یا ذهنشان خطور نمی‌کرده است و به چیز دیگری فکر نمی‌کرده‌اند.

عنوان این شهدا که مشهور شده #مدافع_حرم است. این عنوان خیلی معنادار است...

محمودرضا می‌گفت این‌ها می‌خواهند در منطقه #مقاومت_شیعی را با #مقاومت_سلفی جایگزین کنند. می‌گفت حقیقت داستان سوریه همین است، باقی را رها کن....

گفتم خب اگر جمع‌اش کردند بعدش چه؟ می‌خواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسند؟

گفت در این گام می‌خواهند که مقاومت باشد اما مقاومت شیعی دیگر باقی نماند....

راوی : برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
دوست دارم با خود آمریکایی‌ها بجنگم....

یک بار پرسیدم چه کسی این جریان‌های تکفیری را حمایت می‌کند؟

گفت: از جیب جنازه‌هایشان، از پول سعودی و امارات بگیر تا پول قطر و ترکیه و افغانستان و پاکستان و تا یورو و دلار آمریکا و کانادا، همه چیز در آورده‌ام!

ترکیه را دست خائن در قضیه ی سوریه می‌دانست و یک بار عکسی توی لپ تاپش نشانم داد که در یکی از مقرهای القاعده گرفته بود و تکفیری‌ها پرچم ترکیه را آنجا نصب کرده بودند.

ولی با وجود دو سال حضور در جبهه سوریه، جریان‌های تکفیری‌ها را عددی به حساب نمی‌آورد.

می‌گفت: خیلی دوست دارم مستقیما با خود آمریکایی‌ها بجنگم.


راوی : برادر شهید
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#شهیدانھ🪴

گاهـے‌از‌خیـالِ‌من‌گذر‌میکنـے...
بعد‌اشڪ‌میشوۍ..
رد‌پاهایت‌خط‌مـےشود‌
روی‌گونـھ‌ی‌‌‌مَن… !
- چقدر‌خوبـھ‌ڪ‌عطرِحضورت‌
همیشـھ‌بامنـھ‌رفیقِ‌روزای‌تنھایـے :)💓

#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
" شـــــهادت " ، نوعے ‌" مدیریت " است
آدمهاے معمولے
خیلے هم ڪه  موفق  باشند ،
زندگے خود را مدیریت مے ڪنند !

اما " شـــهـــــدا " ،
مـــــرگـــــ  خود را نیز ، مدیریت میڪنند ...
" شـــــهـــــادت " ، یعنے:
زندگے مان  را ڪجا ، خرج ڪنیم
ڪه زندگے دیگران معــنـے پیدا
ڪند !

#شهید_حسین‌حریری
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
چند بار پیش آمد وقتی عکس‌های سوریه‌اش را در لپ تاپش نشان می‌داد، از او خواستم یکی دو تا عکس به من بدهد اما هیچ وقت نداد! نمی‌خواست عکسی از او یا بچه‌هایی که آنجا هستند جایی منتشر بشود.

یکی از عکس‌هایش که خیلی اصرار کردم برای داشتنش، عکسی بود که بعد از عملیات آزادسازی «حُجیرة» و ورود به حرم از این منطقه، با لباس نظامی در صحن حرم مطهر حضرت زینب (س) گرفته بود.

به شدت به این عکس افتخار می‌کرد. می‌گفت خیلی دوست داشت که هر جور شده در حرم حضرت زینب (س) یک عکس با لباس نظامی بگیرد و بالاخره با تمام محدودیت‌ها برای ورود به حرم با این لباس، به عشق خانم زینب (س) دل را زده بود به دریا و چند نفری با لباس رفته بودند داخل.

بعد از شهادتش نگاه به این عکس‌ کوهی از حسرت روی دوشم می‌گذارد....

یک عمر زیارت عاشورا را لقلقه ی زبان کردیم و در پیشگاه امام حسین (ع) و اولاد و اصحابش ادعا کردیم که «یا لیتنا کنا معکم» و به زبان گفتیم «لبیک یا حسین» و این اواخر باز هم با ادعا گفتیم «کلنا عباسک یا زینب» و در گفتن‌مان ماندیم که ماندیم….

راوی : برادر شهید
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔴اهل مطالعه سیاسی بود....

خوب هم می‌خواند. در سه – چهار سال آخر هر وقت فرصتی می‌کرد می‌رفت کتابفروشی‌های انقلاب، بخصوص فروشگاه انتشارات کیهان را گز می‌کرد و با یک بغل کتاب جدید بر می‌گشت....

محمودرضا پای مرا هم به این فروشگاه باز کرد. اخیرا مطالعاتش را روی بیداری اسلامی متمرکز کرده بود. اکثر وقتهایی که دو تایی توی ماشینش از تهران بسمت اسلامشهر می‌رفتیم، من سر بحث را باز می‌کردم تا حرف بزند و مثل همیشه، حرفها می‌رفت سمت بیداری اسلامی و تحولات کشورهای منطقه، بخصوص سوریه....

اما اظهار نظرهای سیاسی‌اش مثل تحلیل‌های ژورنالیستی یا تلویزیونی یا حرف های کلیشه‌ای اهالی سیاست نبود. اعتقادی به بحث‌های تلویزیون هم در مورد سوریه نداشت و می‌گفت این ها حرف‌های رسانه‌ای هستند و واقعیتی که در آنجا می‌گذرد غیر از این حرف‌هاست.

هر چند تحلیل‌های مطبوعاتی را می‌خواند و به من هم خواندن تحلیل‌های سعد الله زارعی، مهدی محمدی – و چند تای دیگر را که الان یادم نیست – توصیه می‌کرد ولی بیشترین استناد را به #سخنرانی‌های_آقا می‌کرد و در آخر هم نظر خودش را می‌گفت.

#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن❤️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#دکتر_احمد_رضا_بیضائی:

🛑چقدر غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود از اينكه پاسدار شده بود.
بارها پيش آمد كه به او گفتم:

"توى اين لباس از ما به شهادت نزديكترى؛ خوش به حالت".
وقتى اين را مى گفتم مى خنديد.

🔺وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ آرزويى در اين دنيا ندارد.
محمودرضا لباس پاسدارى را با عشق پوشيد.
گاهى كه افتخار مى دهد و به خوابم مى آيد توى همين لباس مى بينمش.
آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است!

#روز_پاسدار
#شهید_محمودرضابیضائی💞
#رفیق‌آسمونـےمن♥️
#روزت_مبارک🥳

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
⭕️به زبان عربی مسلط بود و به دو لهجه عراقی و سوری آشنایی داشت....

یک بار با جمع بسیجی‌های اسلامشهری در کلاسش حاضر شده بودم. اسلحه m16 را تدریس می‌کرد. بعد از کلاس از من پرسید تدریسم چطور بود؟! گفتم خیلی تپق زدی؛ روان نبود. گفت من تا حالا به فارسی تدریس نکرده بودم، خیلی سخت بود!

با بسیجی‌های نهضت جهانی اسلام مدتی طولانی کار کرده بود و نه تنها اصطلاحات نظامی را به عربی می‌دانست بلکه عربی محاوره ای را به خوبی صحبت می کرد و می فهمید....

تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسی‌شان در یکی از مناطق در سوریه براحتی گذشته است!

مدتی را که در سوریه بود تسلطش به زبان عربی خیلی به کار او آمده بود. یکی از همرزم هایش برایم تعریف می کرد که محمودرضا بخاطر ارتباط گیری خوبش با مردم سوریه، اهل سنت را هم در یکی از مناطقی که کار می‌کرد به خدمت گرفته بود و در شناسایی استفاده می کرد.

راوی : برادر شهید
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن ❤️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
تۅحݪب‌برای‌نشانہ‌گیری‌از
گۅگل‌ارث‌استفاده‌میڪرد📱
اماخمپاره‌هابہ‌هدف‌نمیخۅࢪد
ۅفہمیده‌بۅدڪہ‌این‌نرم‌افزار
درسوریہ‌خطاداردۅ"عمدی"
‌هم‌هست..
مقدارخطارادرآورده‌بۅدۅدر
نشانہ‌گیری‌خطاراهم‌محاسبہ
‌میڪردۅدرست‌هدف‌رامیزد.

بارزیادی‌جابہ‌جاڪردۅڪمردرد
گرفت‌بہ‌حدی‌ڪہ‌نمیتۅنست
رانندگےڪنہ‌ۅهیچ‌دارۅیۍ
هم‌اثرنمیڪردبراهمین‌تۅ
ماموریت‌آخرجلیقہ‌نپۅشید
ۅمۅج‌انفجارمحمۅدرضارۅ
بہ‌دیۅارڪاناݪ‌ڪۅبیده‌بۅد :)

#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
حواسش جمع بود....

آمده بود تبریز ، خانه ی ما. داشتم سریال آمریکایی فرار از زندان (Prison Break) را می‌دیدم.

آمد نشست کنار لپ تاپم و بی‌مقدمه گفت: می‌بینی چطور دارد آمریکا را تبلیغ می‌کند؟!

معلوم شد سریال را قبلا دیده. من آن موقع چون روی دیالوگ‌های سریال به زبان اصلی کار می‌کردم، بار سومی بود که داشتم آنرا می‌دیدم اما همیشه این سریال را بخاطر این که تاریکترین زوایای سیاست داخلی آمریکا را به تصویر کشیده بود تحسین کرده بودم.

و این نظر خودم هم نبود!
جمله‌ای بود که در تیزر این سریال، گوینده ی شبکه ی تلویزیونی فاکس آمریکا آنرا می‌گوید.

بخاطر همین، از جمله‌ای که محمودرضا در مورد سریال گفت تعجب کردم!

کمی بحث کردیم. دیدم سریال را خوب دیده و فریبی که در پس سیاست آمریکایی هست را بخوبی تشریح می‌کند.

حواسش جمع بود!

راوی : برادر شهید
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن♥️

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
به یاد همرزم و رفیق محمودرضا
شهید مرتضی مسیب زاده

#حاج_مرتضی بعد از شهادت محمودرضا آمد تبریز . آمد سر خاک محمودرضا نشست و بلند بلند گریه کرد....

بعد بلند شد آمد کنار . حاج بهزاد اصرار می کرد یکی از بچه‌ها حرف بزند. هیچکس حاضر نشد حرف بزند....

کنار مرتضی ایستاده بودم. اصرار کردم حرف بزند. قبول نکرد....

گفت: میشه کوثرو بگیری بیاری؟ گفتم: بله. رفتم کوثر را از مادر معززش گرفتم و آوردم دادم بغل مرتضی....

یکی دو دقیقه کوثر را به حرف گرفت بعد دادش به من و شروع کرد مثل آدمهای حیران دور خودش چرخیدن و با گریه حرف زدن. گفت: خدا... داغ جدایی رو تحمل کنم یا داغ موندنو؟ 😔
گفتم کوثرو بغل کنم شاید آروم شم اما نشدم....😔

و های های گریه کرد.....😭😭😭

راوی : برادر شهید
#شهید_محمودرضابیضائی
#رفیق‌آسمونـےمن

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
Ещё