رفت از دل طاقت و صبر و قرارم بر نخیزی؟ خون چکد از قامت تار و سه تارم بر نخیزی؟
دام ها لب تشنه مردند، گشت خوزستان جهنم تشنگان را سر بریدند این مریدان جهنم
شهر آکنده بخون و مادران غرق جنون و کی شود یکه و تنها بشکنم شیخان دون و جامه خون و خانه خون و دلبر دردانه خون و کوچه و کاشانه خون و با زبان جان بگویم ای برارم برنخیزی؟!!