بهار که سر برسد،
اگر مرده باشم من،
گلها مثل قبل گل خواهند داد
و چیزی
از سبزی درخت کم نخواهد شد
نسبت به بهار قبل.
واقعیت به من احتیاج ندارد.
شدیدا شادم می کند این فکر
که مرگ من چیز مهمی نخواهد بود.
اگر می دانستم که فردا می میرم
و بهار پس فردا بود،
باز هم شاد می مردم، چراکه بهار پس فردا بود.
اگر وقت مرگم رسیده باشد،
دیگر چرا باید وقت دیگری سر برسد؟
من دلم میخواهد که همه چیز واقعی و سر جای خودش باشد،
و همانطور که هست دوستش دارم
چراکه اگر من دوست نداشته باشم هم
باز همان طور خواهد بود
و به همین خاطر، اگر همین حالا بمیرم، شاد می میرم،
چراکه همه چیز واقعی و همه چیز سر جایش است.
می توانی بالای سر تابوتم دعاهای لاتین بخوانی،
اگر خوش داری.
اگر خوش داری،می توانی گرد حلقه ای دور تابوتم بزنی زیر آواز و رقص.
ترجیح خاصی ندارم من/وقتی که دیگر ترجیحی نمی توانم داشت.
آنچه که خواهد بود، وقتش که برسد،
همان چیزی است که خواهد بود،وقتش که برسد.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#فرناندو_په_سوا #کمی_بزرگتر_از_تمام_کائنات #مترجم_احسان_مهتدی #نشر_دیبایه