قاسم هاشمینژاد و شعر
#قاسم_هاشمینژاد (زاده ۱۳۱۹ در آمل – درگذشته ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ در تهران) - نویسنده، شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی، ویراستار، مصحح و عرفانپژوه ...
با او در سال ۱۳۸۱ آشنا شدم و بهترین خاطرات من از او هم برمیگردد بهسفری که با هم داشتیم و یک ماهی را باایشان گذراندم. از همان بدو آشنایی جذبش شدم. بااجازهاش عمو صدایش میکردم: عمو قاسم! او بسیار متین، آرام، باسواد، زیباکلام، شوخ و ... با کمالات فراوان بود. سعی کردم از او فقط یاد بگیرم. در آن سفر زندگینامهاش را برایم بازگو کرد. سخن دربارهاش زیاد است و فقط بسنده میکنم به مقولهی اشعارش. چرا که مقولههای عرفان، ترجمه و نقدهایش هر کدام دنیایی است.
هاشمینژاد در کتاب راه ننوشته که مجموعهای از گفتوگوهایش با علیاکبر شیروانی در رابطه با آثارش است، میگوید: «گرایش من به شعر، گرایش طبیعی بود. بهدلیل اینکه تاثیر زبان در من خیلی شدید بود، تاثیر شعر هم در من زیاد بود. در دوره جوانی مثل اغلب ایرانیهای باسواد اهل قلم، شعر مینوشتم. حتی در سنین بالاتر هم همینطور. اما آنها را میریختم دور!» وی در ادامه میآورد که در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ دست بهخلوتی در قریهای بهنام لهر میزند و در آن خلوت و تنهایی مطلق، اولین دفتر شعرش، بهنام پریخوانی را میآفریند. «در این دوره اتفاقی که افتاد این بود که زندگی عاطفی من دستخوش یک تغییر عمیق شد. برای اولین بار عشق را شناختم. عشق زمینی بود که من را وادار کرد چیزهایی بنویسم که امروزه شما آنها را در پریخوانی پیدا میکنید. شعرهایی که به موسیقی پایبندست و کیفیت غنایی دارد. دلم میخواست، یعنی پسند روحیهام در آن زمان وادارم میکرد که این شعرها، شعرهایی باشد مبتنی بر موسیقی کلام و زنگ زبان که جبرانکننده حتی مفاهیم و معانی باشد.»
یکسال پس از پریخوانی، یعنی در سال ۱۳۵۹، هاشمینژاد دفتر بعدیاش را منتشر کرد که تک چهره در دو قابش نامید. «بعد از اینکه پریخوانی را چاپ کردم هنوز شعر مینوشتم. هنوز بقایای عواطف شاعرانه، مثل جنین کوچکی که در رحم لگد میزند، لگدهایی میزد. این لگدها میشود شعرهای بعد از پریخوانی.» وی درباره نام این کتاب، تکچهره در دو قاب و نقش بیژن الهی در آن میگوید: «شعرهایی که داشتم یک روزی بردم پیش آقای الهی با هم نشستیم نگاه کردیم. شعرها را در دو فصل دستهبندی کردیم. یک دور شعرها را با هم مرور کردیم و برخی پیشنهادات آقای الهی با سلیقه من منطبق بود، با جانودل پذیرفتم. عنوان تکچهره در دو قاب هم پیشنهاد ایشان است. ردپایی گذاشتند روی کتاب. در این کار ذوق بیمانندی داشت این عزیز، و چی نداشت.»
هاشمینژاد درباره سومین و آخرین تجربهاش در دنیای شعر، یعنی گواهی عاشق اگر بپذیرند، به این مساله اشاره میکند که اشعار این دفتر نوعی روایت از تاریخ و فرهنگ این سرزمین و اشخاص آنست که در قالب شعر تجلی یافتهاند. رضا حیرانی همه اشعار او را در کتابی بهنام بازخرید دیاران گمشده جمعآوری کرد.
نشر بوتیمار، در سال ۱۳۹۵ همه اشعار هاشمینژاد را در یک مجلد بهنام بازخرید دیاران گمشده منتشر کرد.
نگاه دیگران به هاشمینژاد:
رضا زاهد: او مردی بود که تعصب نورزید، بیهودگی شخصی را شکست و برای جامعه ادبیات ایران تا جاییکه میتوانست ارزشآفرینی کرد.
احمدرضا احمدی: هر کس یکبار میدیدش شیفتهاش میشد.
ابراهیم گلستان: من دو نفر را میشناختم که درباره ادبیات معاصر ما درست میتوانستند حرف بزنند. یکی از آنها آقای هاشمینژاد بود و همین کافیست. چه میتوانم بگویم دیگر؟! آدمی که میفهمید این بود. آقای هاشمینژاد یک آدم منحصربهفرد بود و یک نفر دیگر هم بود که خیلی پیشتر متاسفانه فوت کرد. تا آنجایی که من میفهمم و بهقدری که من میتوانم بفهمم، این بود که درباره فهم ادبیات معاصر همین دو نفر بودند و بقیه هر چه میگفتند، مردم را گمراه میکردند. او مرد بسیار بسیار فروتنی بود.
جعفر مدرس صادقی: قاسم هاشمینژاد هم پدرم، هم پیر و استادم بود و هم پاره تنم بود و جان و جانانم بود.
و برای من همیشه عمو قاسم بود. عمو قاسم انسانی عادی نبود که به آسایش بیاندیشد بلکه والا بود و به کمالات میاندیشید. از او کتابهای زیادی به یادگار مانده است. از او بیشتر بخوانید. رواناش آرام و یادش هماره ماناست.
#مازیار_اعتمادی@sazochakameoketab🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿