وزیر اعظمی این حاج ابراهیم کلانتر پس از خواجه تاجدار به #فتحعلیشاه رسید و چون تمامی مشاغل دولتی را دربین خانواده و نزدیکانش تقسیم کرده بود و از طرفی سر خانواده دور و دراز #قاجار_ها بی کلاه مانده بود، طی توطئه ای #صدر_اعظم نگون بخت بهمراه تمامی اعضای خانواده اش در یک روز معین قتل عام شدند و از برادران و برادرزادگان و کل فامیل بزرگ هاشمیه تنها دو پسر خردسال حاجی ابراهیم کلانتر باقی ماند که یکی بنام #علیرضا همان موقع #مقطوع_النسل شد و تا پایان عمر #معتمد_حرمسرا_ی_فتحعلیشاه گردید و دگری بنام #علی_اکبر که چون به مرض آبله دچار بود و مردنی به نظر میرسید، به امان خدا رهایش کردند که تقدیر چنین بود آن طفل مردنی زنده بماند و چراغ خانواده هاشمی و قوام را که میرفت به خاموشی گراید روشن نگهدارد و از سر نو، نطفه یکی از بزرگترین فامیل های اشرافی ایران بسته شود. لازم بذکر است که تمامی افراد این خانواده که دستی در سیاست داشته اند، همگی از #سر_سپردگان#انگلیس بوده و چه بسا #خیانت های بسیاری به این آب و خاک روا داشته اند!
#سر_سپردگی آنان بقدری روشن بود که حتی #سر_دنیس_رایت می گوید: #قوام_الملک در ۱۹۱۱ که پناه به #کنسولی_انگلیس در شیراز آورده بود، به همان اندازه طرفدار #بریتانیا بود که دشمنان خونی اش #قشقایی_ها طرفدار #آلمان بودند و پس از مرگ قوام، پسرش لقب پدر را به ارث گرفت و ضمن حمایت از #انگلستان در #جنگ_اول_جهانی ، #مقرری_سالیانه ای از انگلیسیها دریافت میداشت.... همچنین #اشرف_پهلوی که بنا به دستور #رضا_شاه#همسر#علی_قوام شده بود، در کتاب چهره هایی در آینه میگوید: ... در روز دوم #حمله#متفقین به ایران که #تهران را #بمباران کردند، من که وحشت کرده بودم پسر کوچکم را بغل کرده و بسوی زیرزمین رفتم که دراین هنگام شوهرم (فرزند قوام الملک شیرازی) جلوی مرا گرفت و گفت بچه را بده تا او را به #سفارت_انگلستان ببرم!! خانواده او روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت.....
ــــــــــــــــــــــــ با سپـــــاس ــــــــــــــــــــــ علی سجادی ـــــــــــــــــــــــ بن مایه: هزار فامیل. علی شعبانی، ص ۲۳ الی ۲۶
پس از قتل #نادرشاه افشار که با توطئه برادر زاده اش صورت گرفت، او خود را پادشاه ایران خوانده و لقب عادلشاه را به خویش مرحمت کردند! و آغاز به مصادره اموال اشراف و خوانین نمود که موجب کدورت آنها از عادلشاه و سپس ابراهیم شاه گردید و در نهایت به سرکردگی #امیر_علم_خان_خزیمه که فرزند #امیر_اساعیل_خان_خزیمه (سردار نادرشاه) شورشی برپا شد و شاهرخ میرزا که فرزند رضاقلی بود (همان فرزندی که نادرشاه کور کرد) را به پادشاهی برداشتند و به آلتی بی اراده در دست #اعراب_خزیمه بدل شد! البته عمر حکومت امیرخان عرب دوامی نداشت و چندی بعد در جنگ با #احمد_شاه_ابدال_افغانی کشته شد اما این سردار افغانستانی باوفا، به احترام خوردن نان و نمک فرمانده پیشینش یعنی نادرشاه، همچنان شاهرخ را بر مسند نگه داشت و به اصطلاح تاج بخشی کرد.
حال پرسش اینجاست که این امیر علم خان عرب که بود و چطور در آن هرج و مرج پس از دوران نادری، سر و کله اش پیدا شد؟! پس از کشته شدن ناجوانمردانه #ابومسلم_خراسانی توسط #خلیفه_غدّار_عباسی ، #جنبش_های_ملی و #ضد_عربی بسیاری در #خراسان صورت گرفت و #اعراب_خزیمه طایفه ای بودند که به دستور #منصور_دوانیقی (خلیفه عباسی) بهمراه #شیبانی_ها از #عربستان به ایران اعزام و در #نواحی_جنوبی_خراسان (از حمله بیرجند) ساکن شدند و آغاز به زاد و ولد نمودند. #امیر_شوکت_الملک_علم و پسرش #امیر_اسد_الله_علم ، از رجال معروف دوره #پهلوی ، از #اعقاب همان اعراب هستند که به گواه تاریخ، اسدالله علم از معدود رجال و اطرافیان #محمد_رضا_شاه بود که بطور حقیقی خیر و صلاح وی و ایران را میخواست و به ظن پاره ای از محققان، اگر اسدالله علم زنده بود! هیچگاه شاه به سرنوشتی اینچنین دچار نمیشد.
شایان نگرش است که سکونت ۱۳۰۰ ساله اعراب خزیمه در خراسان موجب شده است که این مردم سخت کوش و در عین حال زیرک و بسیار مذهبی! #ایرانی_تر از بسیاری ایرانیان پر مدعای دیگر باشند و درحال حاضر از #میهن_پرست_ترینِ ایرانیان هستند و تنها قومی هستند که هنوز در دامِ #قومگرایان و #تفرقه_افکنان نیافتاده اند. و مصداق کامل عبارت زیر هستند: //فارق از هر مرده بادو زنده باد // سر به راه مملکت باید بداد بنابراین درود میفرستم بر این هموطنان ........ درود ......
(گناه پدر را بر فرزندانش نمی نویسند) از بررسی زندگی پرماجرای #نادرشاه چنین برمیاید که علیرغم اینکه میگویند بچه یتیم بزرگ میشود اما چیزی نمیشود! او به همه جا رسید، از قهرمان ملی تا بلای آسمانی.! وی در جوانی برای امرار معاش پوستین دوزی میکرد و زندگی او پس از اسارت نادر و مادرش بدست ازبکها دگرگون شد و سبب شد پس از فرار از چنگ ازبکها به سلک سپاهیان درآید و به خدمت باباعلی کوسه حاکم ابیورد پذیرفته شود. درآنجا نادر خوش درخشید و با رشادتی که در جنگ با ازبک ها بروز داد، هوش از باباعلی و دل از دخترش ربود! داماد خان ابیورد شد و سپس جانشین و حاکم ابیورد...
موقعیکه برای دفع افاغنه از ایران، نادر قلی به طهماسب میرزا پیوست، دربین اطرافیان شاهزاده صفوی، رقابت ترک و فارس مغلوبه شده بود و رهبری ترکها با فتحعلی خان قاجار و رهبری فارس ها با حسینعلی بیک بسطامی بود. این حسینعلی بیک بسطامی از نوادر روزگار بود! تا میانسالی به شغل قفل و کلیدسازی اشتغال داشت و برای جلب مشتری دوره گردی میکرد. یک روز که شاهزاده معتاد صفوی یعنی طهماسب میرزا که خمار شده بود و از بد حادثه کلید انفیه دان آهنی و مرصع وی گم شده بود و شاهزاده جوان برای تارومار مهاجمان غلزایی سخت بدان نیاز داشت!! دست تقدیر چلینگر بسطامی را در سر راه شاهزاده قرار داد و مشکل وطن و شاهزاده خمارِ وطن خواه را حل کرده و از ملتزمین رکاب شد و در اندک زمانی در سایه زرنگی و فرصت طلبی، نرم نرمک بالا و بالاتر رفت و لقب معیّرالممالک گرفت و پس از وصلت با بزرگان، خانواده اشرافی "معی٘ری" و "والی" و "معیّر" را بنیاد نهاد و جزئی از تاریخ شد.
پیربازن، پزشک مخصوص نادرشاه درخصوص وی میگوید: ...... این مردک مُزوّر و نیرنگ باز، پی در پی در زمان سه پادشاه در مسند وزارت بماند، و هر سه بار در سایه خیانت به ولی نعمت خود، مقامش را حفظ کرد.... معیّرخان سیاستش بر آن بود که با همه مربوط بماند و منتظر فرصت باشد تا اگر فرصتی پیش آمد، دست بالا را داشته باشد.
باسپــــــاس ـــــــــــــــــــــ علــــی سجـــــادی بن مایه و اقتباس : هزار فامیل، علی شعبانی