#نقد_عکساثر:
#کاوه_گلستان / از: مجموعه
روسپی عکس روایتگر یک اتاق باریک به اندازه یک تخت با سه طاقچه عمیق، یک چراغ نفت سوز کوچک برطاقچه ته اتاق و یک پنکه بر طاقچه جانبی، دیوار پوشیده شده با طرح کاغذ دیواری گل سنتی و یک تخت با روتختی تیره با گل های تکرار شونده است. روشنایی حقیر که از مهتابی دیوار سمت راست می ریزد؛ اینها اسباب و اثاثیه ساکن در اتاقی هستند که تنها یک کارایی دارد. موجود زنده این فضای تنگ، زنی است که روی تخت نشسته با موهای پرپشت مشکی، زانوهای خم شده و دستهایی که روی آنها گذاشته ، انگشتان دست، انگشتان پا را لمس کرده اند. به دوربین خیره شده است. بازوان زن لختند و در دست راستش چند حلقه النگو دیده می شود. اتاق گویی بر اندام زن به لحاظ حجم و وسعت، سلطه دارد. صورتش غمگین، تاریک و خشن و چشمانش خالیست. او یک
#روسپی است و این اتاق محل کار او در
#شهرنو است . جهت خطوط تصویر، نگاه را به سمت او می کشاند. با این که همه چیز بافت دار است اما سیاهی های لباس و موی زن آن قدرغلیظ است که بافت ها، نگاهمان را نمی دزدند. پرسپکتیو تصویر، القای فشردگی و فضایی تنگ می کند و طاقچه ترسناک هلالی خالی که تا کمر از تخت خواب پوشیده از آرزوهایی خفه، پر شده است (اتاقی که به اندازه یک تنهایی ست... به زوال زیبای گلها در گلدان.. سهم من این است...) این یک تصویر دلگیر است. ما بعد از چهل سال، فشردگی قلب این زن را حس می کنیم. عکاس موفق شده حساسیت بیننده را برانگیزاند خواه سوژه زنده باشد یا مرده.
عکاس، "کاوه گلستان" (1382-1329) است، عکاسی بی آرام و قرار. وی اصرار داشت در هزاره آریایی به خیابان برود و چهره مردم عادی، مردم ندیده شده را به گالری های هنری به روزنامه ها و به روشنفکران و دیگر افراد جامعه در حال تحول نشان دهد. کاوه اعتقاد داشت عکس باید کاری کند. کاری فراتر از بستن یک فریم زیبا و فراتر از نمایش یک زیبایی کشف شده یا نشده و بر اساس همین روحیه، برای ثبت درد افرادی که در جامعه جایگاهی نداشتند، تلاش می کرد: روسپیان شهر نو. شاید حتی امروز هم با وجود گستردگی رسانه، هنوز هم کسی موفق به ثبت مجموعه ای گیراتر در این زمینه نشده است. وجدان اجتماعی و میل به ثبت حقیقت، عکاس را وادار کرد بارها به این مکان رفت و آمد کند و اگر گلستان نبود آیا این عکس ها به همین شدت از وجود حقیقی این زنان پر می شد؟ اکثر زنان این مجموعه به دوربین خیره شده اند، چهره نپوشانده اند و عده ای، حتی در حال خود هستند که در چنین موقعیتی بسیار نادر است. این شرح یک عکس نیست چند عکس دیگر از این مجموعه نیز با همین تجهیزات و همین بافتها و همین پنکه و همین چراغ نفتی ناامید و چندین اتاق دیگر به ضمیمه زنان چشم و مو مشکی نیز به همین شیوه وجود داشت.(رفتم، رفتم تا زن ، تا چراغ لذت) و تمام اینها قبل از آن بود که تقدیر سیاهتری بر سرشان نازل شود...
چه تعداد کلماتی می شود به کار برد بهتر و گویا تر از این تصاویر؟
«هیچ کس نمی تواند جلوی حقیقت را بگیرد به شرط این که یک نفر بخواهد حقیقت دیده شود و یک نفر بخواهد حقیقت را ببیند یا بشنود.»
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂