_
هر زنی که میبینی
افق دریاهای تمناست
در پس تنگهی مصنوعی
هر زن که میبینی
دهشت طاقتسوز خیالست
در فضای استمنایی دستنایافتنی
پلههای بسیار شکستهست از گودال تن تا آسمانهای نگاه
ستارهی چشمکزن پشت فاصلهست
طیّ خواهدشد سالهای نوری
به شرط سوختن در جرم گرما
طیّ خواهدشد سالهای سیاه نوری
به شرطِفرطِ روشنی
به شرط اغمای کرهی چشم
در بیبصیرتی نگاه
هر زن هر زن که میبینی
غبار آه است
بر دستهای ناتوان از طعم لیمو
بر ضربان تهی خطر
که بیش از حد نابههنگامست
آه تلاطم بادها در برگ
چیزی بگوی
از پیرایههای سکوت
از آرایههای خموشی
از توانِ جنسیِ سنگ چیزی بگوی
که اقتدارش زیبای افسون است و
افسونش مقتدرترین سکون
چیزی بگوی
از قوای لامسهی آب
که جهانِ زیرِ تنش را درک نمیکند
که گذارش از اقصا
مُدْرِک زیستنست
به آنچه فراچنگ میآوری زندهای
و زندگی یعنی
تمام آنچه از دست خواهدرفت
چیزی بگوی
از تلاش ساقهی نور
از افول ضوابط در کیهان
وقت عقیمی رابطه
چیزی بگوی از خروش خاک بشکافته
در حضور نفسهای برآماسیده
و قلب چقدر تنگست
در اسارت دیوارهای انسان
به وقت معاشقه با ریشههای تنهایی
و وقت آغوشهای زمستانی
در کویر اندیشههای ضمخت
چیزی بگوی محال اصوات بیتفاوت شور
ملول حزن سردرگریبانِ ساعدِ ابر
از حلول باران در قطرههای بیخویشی
از وفور تشنگیّآب
از آن افسانهی باکره
از عشق
از تزلزل پایههای زمان
چیزی بگوی
هر زنی که میبینی
یادوارهی خاطرهی زمینست
سنگوارهی محیطِ تبلورِ اسماء
پای درخت عاصی بیزبان
و زیر دامن گلها
شهدی نهفتهست
که هرگز چشیدنی نیست
از برکت خارهای معصومیّت و
از تسلسل قدمهای بیحرمت
بر پوست خاکی ثانیه ۸۷:۴:۱
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#حجت_بداغی #کژیسم