"احساس می کنم یه جایی
از زندگیم راه رو غلط رفته م که دیگه انرژی برای بازگشت ندارم. خواهش می کنم این یادت بمونه مارتین. اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفته ی هیچ وقت برای برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی. نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس
از این که هیچی بدست نیاری."
و این یکی:
"من تمام این سال ها با این که پدرت رو دوست نداشتم بهش وفادار موندم. حالا فهمیده م کار اشتباهی کردم. اجازه نده اخلاق سد راه زندگیت بشه. تری اون آدم ها را کشت چون دوست داشت. اگه دوست داری خیانت کنی، خیانت کن. اگه دوست داری بکشی، بکش."
و این:
"من به خاطر ترس با پدرت ازدواج کردم. به خاطر ترس باش موندم. حکمفرمای زندگی من ترس بوده. من زن شجاعی نیستم. خیلی بد آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست."
هر وقت مادرم این طوری خودش را سبک می کرد نمی دانستم چه باید بگویم. فقط به صورتش که زمانی باغی بود آراسته ، لبخند می زدم و با کمی خجالت روی دست استخوانی اش می زدم، چون خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را مو شکافی می کند و به این نتیجه می رسد تنها چیزی که با خود به گور می برد شرم زندگی نکردن است.
.
.
.
حقایقی حیرت انگیز درباره ی مهمترین زنی که هیچ وقت در زندگی ام حضور نداشت:مادرم.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#جزء_از_کل #استیو_تولتز #پیمان_خاکسار ⤵️⤵️⤵️