شرزین: عبارتی را برای شما میخوانم از «شروح الظفر». معنی اش را نمیفهمم «- و آن معاندان نابکار خونخوار را به قعر اسفل درکات دوزخ فرستادند».
استاد: منظور کیست؟
شرزین: ما! – این کتاب میگوید تازیان در نهایت نیک خواهی به ما حمله کردند و ما در کمال ناسپاسی از خود دفاع کردیم. آنها با خوش قلبی تمام شهرهای ما را ویران کردند، و ما از شدت بددلی تسلیم نشدیم. آنها در کمال دلرحمی ما را قتل عام کردند، و ما در نهایت سنگدلی سر زیر تیغ نگذاشتیم و دست به دفاع برداشتیم. تا آنجا که میگوید «- و آن معاندان نابکار خونخوار را به قعر اسفل درکات دوزخ فرستادند». یعنی ما!
استاد: هوم!
شرزین: کتابی است سراسر ناسزا به رگ و پی و ریشه و تبار من. آمیخته به انواع دروغ و بهتان!
استاد: اگر من فقط ناظر سلطان بودم این سخنان بهای زندگیت بود، ولی در این لحظه من معلمم و نه ناظر- پس این نکته را بیاموز که ترا به خاطر خط نگه داشته اند نه اندیشه.
شرزین: روز اول قلم را در مرکب فرو بردم و بر کاغذ آوردم از آن خون بر صفحه جاری شد. پوست کاغذ شکافت؛ خون هزار کس در هر سطر میجوشید.
استاد: آه!
شرزین: هزاران کس میدانستند جنگ بر سر عقیده نیست، بر سر زور و زن و زر است!
استاد: ... مگر حکمت خاموشی را در نیافتهای مرد؟ خداوند ترا به دنیا میآورد ولی خاموشی است که زنده نگه میدارد. آنچه گفتی به طبع من خوش میآید شرزین، میفهمی؟ ولی خلاف رأی دارالخلافه است.
شرزین: خیال میکردم برای خود ملتی هستیم- چه کنم تا معافم کنند؟
استاد: همیشه سرزنشم کردهاید که با این رتبه از دانش چرا به شخص ایشان نزدیکم. جوابش حالاست؛ شاید بتوانم برای تو کاری بکنم. بله، ما برای خود ملتی نیستیم؛ و من فقط بلاگردانم! من به جلادان میآموزم که گردن ما را با احترام بیشتری بزنند، و پیش از فرو کردن آهن سرخ در چشمان ما نام خدا را بر زبان بیاورند! و حالا تو میخواهی معافت کنند.
@sazochameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂(فیلمنامه طومار شیخ شرزین فیلمنامه| نوشته :
#بهرام_بیضائی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)