🔮 تمامِ روز به خشم فکر کردم. به بیزاری و دلزدگی. به تمام آنهایی که باید میبودند، به آنهایی که نباید و بودند. به انواع احتمالیِ زیست در نوبتهای بعدیام فکر کردم؛
فکر کردم پرنده شوم یا شمعدانی؟
بهتر است مرز شوم میان شمال و جنوبِ اقیانوسی گمنام در قرنهای بعد یا سنجاقک کوچکی روی آبهای دریاچهی «پریشان»ِ کازرون؟ کدام بهتر است؟
دُرنا شوم یا تیغ؟ کُنار شوم یا شمشاد معمولیِ کنار بزرگراه؟.. تمامِ روز دلم خالی بود. پشت پلکهایم زمینلرزه، دهانم لوت، تنم آش و لاش...
بعد گفت روسریِ بنفش بردار. بهار بود. گفت بنشین کنار باغچه و فراموش کن. نشستم، لبخند زدم و ثبت شد...فراموش نکرده بودم...
#بنفشه_فریسآبادی@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂