🔴ویراستار SRB، آلن تایلور، قرار ملاقاتی با
اورهان پاموک در دفتر ناشرش میگذارد و از او سؤالاتی چند پرسیده است.
🔴🔴امروز تولد شصتسالگی شماست...
اورهان پاموک: متأسفانه بله. کتابهای زیادی برای نوشتن در سر دارم و چیزی که مرا نگران میکند این است که زمان کوتاهتر و کوتاهتر میشود. دید آرامتری نسبت به آدمها و دنیا دارم ولی هنوز هم خیلی جدی کار میکنم و پیر شدن یعنی نگرانی در مورد ننوشتن کتابهایی که سالها ایدهشان را در سر پروراندهام. زندگی هم یعنی کار...
🔴در مقدمهی "نام من سرخ" نوشته بودید وقتی در لندن بودید به موزهی بریتانیا رفته بودید و در اتاق کتابخانه نشسته بودید.
من کتاب میخوانم و مینویسم. اتفاقی که افتاد این بود. با این منطق، من باید خوشحالترین آدم روی زمین باشم.
ولی مشکل اینجاست که برای نوشتن کتاب نباید همیشه خوشحال باشید. باید معیار تحمل بالا یا استانداردی برای یک داستان خوب داشته باشید، تشخیص آدمها، پریدن به کاراکتر یا اتمسفر کتاب – گاهی قادر به انجام این کارها نیستید. با پریدن توی آب دریا فرق میکند. با تمام سادگی، گاهی نمیتوانید بپرید و این شما را ناامید میکند، انتقامجو میکند، عصبانی و ناراحت میشوید. نویسنده بودن یعنی کنترل همهی این حالات به روشی مفید تا زمان کمتری از دست بدهید.
🔴بسیار خوب. این مسئله واقعاً به رماننویس بستگی دارد.
نمیتوانید کسی را برای تند یا کند نوشتن محکوم کنید. داستانی از استاندال به یادم هست که Charterhouse of Parma را در 42 روز نوشت، احتمالاً از آن ور بوم افتاده بوده، شاید برای رسیدن به هدفش مشروب مینوشیده، اما بههرحال آن را طی 100 روز نوشته. یا فاکنر که شش هفته روی یک اثر کار کرد.
🔴فیتز جرالد هم گفته بود برای نوشتن "گتسبی بزرگ" همینقدر زمان صرف کرده.
هیچ تصوری از این مسئله ندارم. ولی بههیچعنوان نمیتوانید طی شش هفته کتابی مثل گتسبی بزرگ را بنویسید. شکسپیر این کار را کرد، داستایوفسکی هم وقتی اواخر چهلسالگی و اوایل پنجاهسالگیاش بود این کار را کرده بود. شکسپیر و داستایوفسکی، یکی پس از دیگری شاهکار خلق میکردند. دوست دارم در مورد اینها فکر کنم. در جوانی شما فقط میخواهید کتابهای بزرگ بنویسید، اما به سن من که برسید کل را در نظر میگیرید. البته که برای اینکه شصتساله شدهام از خودم تعریف نمیکنم!
🔴آیا تابهحال به شعرا حسادت کردهاید؟
برای چه میپرسید؟
برای اینکه بهطور کل زمان کمتری برای نوشتن یک شعر چهارده خطی لازم است تا یک رمان 400 صفحهای.
من دوست دارم رمان بنویسم، حسی مثل ماراتن، یا یک دوندهی مسافت طولانی را به من میدهد. این سبک زندگی را دوست دارم که با کارهای دیگر ادغام میشود، فیلمی ببینی آخر شب، بعدازظهر روزنامه بخوانی. ولی از طرفی صبحها دورنمایی خالی از هرگونه امیدی نسبت به رمان داری که با کاراکترها پر میشوند. مثل خلق دنیای دومی ست که میخواهی خودت را در آن غرق کنی. این کار را دوست دارم. مسئله این نیست که من بخواهم فقط یک کتاب منتشر کنم، بلکه دوست دارم کتابی بنویسم که از آن لذت میبرم.
#اورهان_پاموک@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂