#بیست_و_هشت_مرداد فقط یه حادثه تاریخی نیست، بیست و هشت مرداد سرنوشت گشوده ماست که تا همچون آینهای هر روز خود را در آن به نظاره بنشینیم. بیست و هشت مرداد برای کسانی که دل در گرو وطن و آزادی داشتند، کابوسی بود که هیچگاه فراموش نشد. نمود این تلخی ایام در اشعار شاعران بزرگ دهه سی کاملا هویداست.
بعد از کودتا
#نیما_یوشیج ماند و خانهی همیشه ابری...
نیمایی که دل فولادش شکست، دلی که دیگر با او نبود
«از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هرکه در این ساعت غارت زدهتر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون میبینم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بیشکی انداخته است
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم.
وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم
ناروا در خون پیچان
بیگنه غلتان در خون
دل فولادم را زنگ»
بعد از کودتا خزان پاییز بود و سال بد برای
#شاملو، سالی که غرور گدایی کرد.
«سال باد
سال اشک سال شک
سال روزهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سالِ پست
سال درد، سالِ عزا
سالِ اشکِ پوری
سالِ خونِ مرتضا
سالِ کبیسه…»
سال درد و سال عزا، سال خون مرتضی کیوان، عزت الله سیامک و محمد علی مبشری و....
پس از کودتا
#اخوان_ثالث بود و مات شدن در آن شطرنج خونین، اخوانی که دیگر پلکهایش با او مهربان نبود.
«اما نمیدانی چه شبهایی سحر كردم.
بیآنكه یكدم مهربان باشند با هم پلکهای من»
اگر گاهگاهی هم خوابی به سراغش میآمد هذیان و کابوس وحشتناکی بود.
«در خوابهای من
این آبهای اهلی وحشت
تا چشم بیند كاروان هول و هذیانست.
این كیست؟ گرگی محتضر، زخمیش برگردن؛
با زخمههای دمبدم كاه نفسهایش،
افسانههای نوبت خود را
در ساز این میرنده تن غمناک مینالد.
وین كیست؟ كفتاری زگودال آمده بیرون
سرشار و سیر از لاشه مدفون
بیاعتنا با من نگاهش،
پوز خود بر خاک میمالد».
بعد از کودتا
اخوان بود و خانهای آتش گرفته و شعرهایی که با گریه درد تمام میشد.
بعد از کودتا،
#نصرت_رحمانی ماند و بیگانگیای که رسالتش شد، نصرت رحمانی و تیغ سکوت و قصرهای مات...
«در نعرههای خامشی و مرگ نعرهها
تیغ سکوت دوخت لبان امید را!
اشکی فتاد و شمع فروخفت و ماه مرد
کفتار خورد لاشهی مردی شهید را
ای قصرهای مات! کجا شد حماسهها؟
سردارِ پیرِ شهرِ طلای سیاهکو؟
خورشید از چه روی نمایان نمیشود؟
مداح هرزه شاعرِ آن بارگاه کو»
بعد از کودتا
#سیاوش_کسرایی ماند و مویههای وطن، وطن..
«وطن، وطن،
نظر فکن به من که من
به هر کجا ـ غریب وار ـ
که زیر آسمان دیگری غنودهام،
همیشه با تو بوده ام، همیشه با تو بودهام»
بعد از کودتا شعر بود و رنج! شعر بود و کلماتی که مینالیدند..
#فرهاد_قنبری⤵️⤵️⤵️@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂