ندارد سفرهٔ ما بوی گندم
گرفتار بلا گشتند مردم
ببین ظلم و ستم با ما چه کرده است!
که قلب دوستان لبریز درد است
گرفته روز روشن را، شب تار
گرفتاریم، هم میهن! گرفتار!
تبر افتاده در گلهای مریم
شده آیندهٔ این باغ، مبهم
شدم بیزار از دینی که دارند
فقط ظلم است آیینی که دارند
بر آناند از "کیان" تاوان بگیرند
تقاص از مردم ایران بگیرند
ببین کردند ویران خاک ما را
لجن آلوده کردند این طلا را
طلا را باید از لای و لجن شست
وطن را باید از این اهرمن شست
اگر کوه غمی بر شانهٔ ماست-
اگر کابوس غم در خانهٔ ماست-
به خاک افکندهاند ایران ما را
نمیخواهند چون بنیان ما را
به تیغ ظلمشان صد غنچه پژمرد
چه گلها را که این خیل ملخ خورد!
از آن روزی که این طوفان به پا شد
شکوه و شور و سرسبزی فنا شد
نمیماند وطن امّا، در این حال
بهار از راه میآید سرِ سال
چه بهتر نغمهٔ امید باشیم
بر این ظلمتسرا خورشید باشیم
صبور و سخت مثل کوه باشیم
وطن را عطر آزادی بپاشیم
علی رضا جعفری(آزادی)
#هنر_اعتراض #نه_به_جمهوری_اسلامی