🔴 #جنگ برای
#صلح؛ پرچم سفید آغشته به خون
✍️احمد غلامی، دکتری جامعه شناسی
روزهای پرتنشی است که کوس
جنگ و صدای گوشخراش رزمناوها و بمب افکن ها با آرایش های جنگی از هر سو به گوش می رسد. نه تنها
جنگ از رگ گردن به ما نزدیکتر شده است، بلکه گویی در دل معرکه
جنگ زندگی می کنیم. اخبار پیاپی مبنی بر تجهیز نیرویی جنگی در جایی، یا رهسپار شدن رزمناو به سوی فلان کشور، و یا فرود فلان بمب افکن در پایگاهی در آنسوی جهان و ... اخباری هستند که هر لحظه صدای طبل
جنگ را به گوش مردم می رسانند. اما
جنگ چیست که همه ما انسانها طوری نشان می دهیم که به آن نیازمندیم؟ داستان یک
جنگ افروزی جدید در جهان، بیش از یک تسویه حساب سیاسی/رسانه ای است. آنچه در قالب وضعیت جنگی به تصویر کشیده شده است، همواره فراتر از آن چیزی است که شاید در عمل روی دهد. فاکت سیاسی/تاریخی
جنگ چیزی است مجزا از تمام تصوراتی که رسانه ها به شکلی راهبردی در ترسیم آن نقش دارند. شروع جنگها چه قبل و چه بعد از پایان
جنگ سرد، نیاز به بهانه های جهان-پسندی داشته و دارد که بتواند روح
جنگ افروزی بشر را ارضاء و اقناع کند. بهانه هایی که تصور پایان سیاست و ضرورت آغاز
جنگ را به تصویر می کشد. در حقیقت، مفهوم سیاسی در این دیدگاه عین دیپلوماسی و
جنگ پایان و فقدان آن است. روابط تا زمانی مبتنی بر سیاست باشد، گفتگوها بر پاشنه مذاکرات و نفع دو طرف می گردد، اما اصرار یکی یا هر دو طرف بر پایان سیاست، آغاز
جنگ را رقم می زند. چنین نگرشی حداقل طی 50 سال اخیر و بعد از تشکیل سازمان ملل به مثابه مبنای اصلی و اساسی روابط بین الملل و مایه فخر سیاست نوین دانسته شده است. و
جنگ همچون نقطه پایان دموکراسی و آغاز نا-دموکراسی تصور شده است.
اما داستان اینطور نیست.
جنگ هیچگاه از سیاست جدا نیست.
جنگ همان سیاست بوده است. سیاست همواره به میانجی
جنگ، سیاست است. و سیاست از طریق انحصار
جنگ و
جنگ افزارها بر جامعه و دیگر مناطق سلطه پذیر اعمال سلطه می کند. نهادهایی که پیشتر تعاملات اجتماعی خود را به نیابت و میانجی
جنگ حل و فصل می کردند، این ضرورت را به دولتها تفویض کرده اند و بر همین مبناست که سازمان ملل و شورای امنیت در سطحی جهانی اعمال نفوذ از طریق
جنگ را به دستور کار خود دولتها و تنها دولتها تفویض کرده است. سازمان ملل همان نهاد شرعی ای است که
جنگ را وظیفه اصلی و مشروع دولتها دانسته و هر آنچه خارج از آن باشد را مصادیق جنگهای کثیف Dirty warو تروریسم می داند. هر کشوری تنها به واسطه مجوز این سازمان می تواند علیه کشوری دیگر بجنگد. این شکلی از همان تقدس
جنگ است که ریشه در میل به
جنگ به عنوان یک ضرورت دارد. ضرورتی که
جنگ را به عنوان بخش لاینفک سیاست تأمین و ترغیب می کند. ضرورتی که حیات اجتماعی و اقتصادی ما را در سراسر جهان به هم گره زده است. به طوری که کریس هیبلز گری معتقد است، شاید شما به
جنگ نیاندیشید، اما
جنگ همواره به شما می اندیشد.
جنگ گاهی مبین قهرمان گرایی ماست، گاهی اعمال نفوذ و گاهی از سر یک نیاز دینی، گاهی برای فروش یا انسداد فروش کالا، گاهی برای مقاصد انتخاباتی و کلی دلایل دیگر. همه این عوامل نشان از آن دارد که
جنگ همواره یک امر الحاقی است برای ایجاد وضعیتی که عاملان
جنگ در پی ایجاد آن هستند.
جنگ با تمام تجهیزات و تمایلات حول آن، از امر واقع آن یعنی تمام خشونتها، کشتار، بی خانمانی، عقب ماندگی و ... پاک شده و طوری به تصویر کشیده شده که حامل نمادهای مردانگی، سرافرازی، رهایی بخشی و ... باشد.
جنگ در متون کهن و نوین، بخشی است از الگویی بزرگمنشانه؛ بخشی از یک راه رستگاری و رهایی تصور شده است؛ نمونه ای است از قهرمانگرایی آنهم در زمانه ای که فقر و رنج اجتماعی، تبعیض و تهدید و ... عرصه را بر حیات اجتماعی تنگ کرده و ما را به رجاله و ضدقهرمان مبدل کرده است.
جنگ نمادی است از تقدیس انسان، راهی برای اعلان جسارتها، تفکیک مرد از نامرد، خودی از دشمن و همه تفکیکهایی که
جنگ یک تنه خود عامل آن است. این تفاوتهای ما نیست که عامل
جنگ اند، این
جنگ و تمایلات
جنگ افروزانه است که تفکیکهای اجتماعی و از هم گسیختگی ها را تداوم می بخشد.
جنگ از این حیث نهادی است با تمام تجهیزات، آرمانگرایی ها و ایدئولوژیها که جامعه انسانی را همواره در وضعیتی آماده باش، از هم گسیخته و رویاروی نگاه می دارد تا نشان دهد پرچم صلح در میان ویرانه ها و بر تلی از جنازه های خونین انسانها و جوامع باید به اهتزاز درآید.
👥علوم اجتماعی، مسائل روز
👥👉 @SOCIAL_SCIENCE👉🏿 @SOCIAL_SCIENCE