دختری از جنس نور با چشم هایی بی فروغ در پستوی غم خانه ای با برقعه ای از جنس خشم از شرم خویش خون می گریست میارها بی اعتبار! شالها بی حرمت از خونابه ها، گلگون شده! سوت سوتکی شکسته شمشالی در طاقچه ننویی چون داری آویخته خصمی بود از خویشتن نزدیکتر زخم ترا زخمی دگر هریک ز ما قربانیم قربانی قربانیان !