✅سفر به کردستان، دیدار
مهساما روی ساواک و اسرائیل را بناست سفید کنیم!
کانال روشنفکران
دکتر
#رحیم_قمیشی :
دوست داشتم چند متن از زیباییهای سفر کوتاهم به کردستان بنویسم، خوشبختانه دوست عزیزم ناصر دانشفر این زحمت را کشیدند.
سعی میکنم در این یادداشت نکاتی را بنویسم که حدس میزنم برای دیگران جالب باشد.
از آنچه تصور میکردم و آنچه دیدم!
تصور میکردیم وقتی به سقز برسیم، باید بگردیم و یک همفکر و یا فردی مطمئن و امین پیدا کنیم تا ما را راهنمایی کند چطور میشود به سر مزار ژینای عزیز برویم. اما از هر دستفروش و هر رهگذری سؤال کردیم، انگار منتظر همین پرسش ما بود، و آماده تا ما را علاوه بر راهنمایی، همراهی کند تا سرِ مزار.
میگفتند تمام مسافران اگر صرفا بهخاطر دیدار ژینا نیامده باشند، جزو اولین کارهایشان سر زدن به اوست.
فکر میکردم مردم کردستان و سقز بعد از آن همه سختیها و شهدا، محتاط باشند و از غریبهها بترسند، اما آنقدر خودمانی بودند، آنقدر مهربان که حس میکردیم در خانه خودمانیم
در قهوهخانه وقتی میگفتند؛ "غلط کردند آنها که میگویند ما تجزیهطلبیم"، مهمترین پرسششان آن بود؛ شما مردم تهران، چرا آنطور که باید، پشت سر ما و پشت سر جوانها نایستادید!
ما سرمان پایین بود. و تنها میگفتیم جبران میکنیم... شک نکنید
به پدر ژینا تلفنی گفتیم اجازه میدهید بیاییم خانهتان برای دلجویی، گفت قبلا خیلیها میآمدند خانهمان، اما وقتی دیدیم خیلیها پس از دیدار بازداشت میشوند، دیگر دلمان نیامد مردم اذیت شوند، همان سر مزار همه را میبینیم!
آیا ساواک هم، که میگفتیم جلاد است، دیدار با خانواده یک مقتول را تهدید نظامش تلقی میکرد؟ اسرائیل چطور؟! نمیگذارد کسی به خانه یک فلسطینی مقتول برود؟!
یا ما روی ساواک و اسرائیل را بناست سفید کنیم!
قرار گذاشتیم سرِ مزار
منتظر بودیم مرد شکسته و افسردهای را ببینیم که داغ دختری زیبا، پیرش کرده باشد، ولی آقا امجد از ما جوانتر بود، با نشاط تر بود، پر روحیهتر بود و مقاومتر. او به ما دلداری و روحیه میداد!
آرامستان آیچی سقز در ابتدای جاده بانه بود، با خودرو میشد داخلش شد، داخلش به میدانگاهی میرسیدیم که همۀ لاینهایش باز بود، تنها یک لاینش بسته و قفل شده بود، همان لاینی که به مزار
مهسا منتهی میشد.
باید چندصد متر را پیاده میرفتیم
پرسیدیم پیرمردها، پیرزنها، افرادی که مشکل راه رفتن دارند، چطور به سر مزار عزیزشان بروند؟ گفتند نمیتوانند بروند، چون
مهسا اینجاست!!
پدر
مهسا میگفت همسرم دوست داشت با من بیاید اینجا، اما مشکل کمر دردش نگذاشت. او نمیتواند زیاد پیاده راه برود.
چه نظام با اقتداری!
از پدر
مهسا پرسبدم کسی هم از مسئولین برای دلجویی آمد خانهتان، که گفت نه، هرگز.
او گفت؛ من تنها دوست داشتم صورت دخترم را قبل از مراسم تدفینش ببینم، نمیگذاشتند... تنها با زحمت موقع گذاشتنش در قبر، برای یک لحظه توانستم ببینمش
میگفت پرونده مرگش هنوز مُهر و موم است. ده ماه است نگذاشتهاند پرونده بیمارستانش را ببینیم. ماشینی که او را به بیمارستان برده بوده، به پذیرش بیمارستان گفته او را افتاده در خیابان و بدون صاحب، پیدا کردهاند
همان بیمارستان هم، رهایش کرده و رفتهاند
چقدر نظام ما برای جان انسان ارزش قائل است
همان نیم ساعتی که آنجا بودیم، حداقل ده خانواده آمدند برای قرائت فاتحه، پدر
مهسا گریه نمیکرد، اما خیلی از مردم گریه میکردند. اشکشان نمیایستاد. چقدر این دختر در دل مردم است. چقدر همه دوستش داشتند.
آنهایی که فکر میکنند
مهسا هم یک آدم معمولی بود، بر حسب تصادف شد نماد جنبش، بروند سر مزارش، و مردم را ببینند.
بعضی روحشان خیلی بزرگ است،
نگاهشان انسان را از خود بیخود میکند.
لرزه بر اندام انسان میاندازد
یکیشان
مهسا.
پدر
مهسا میگفت بسیاری قبرها در این آرامگاه سایبان دارند. راست میگفت. ولی برای قبر
مهسا اجازه نمیدهند سایبان بزنیم. بارها شیشههایش را شکستهاند، میلههایی را که برای سایبان گذاشتهایم، دزدیده اند
آرامگاه
مهسا در کنار میدانی در آرامستان بوده، میدان را برداشتهاند و دارند فضایی جدید درست میکنند تا شاید بتوانند با ایجاد مقبرههایی، آرامگاه
مهسا را محو کنند
به همین حماقت.
نمیدانند
مهسا در دل همه ایرانیهاست، و در دل همه طرفداران آزادی در دنیا، نمیدانند آرامگاه ژینا نیست که انرژی میدهد و دلگرمی.
او یک "کلمه" است
و "کلمه" بلندتر از همه چیز است؛
"ما برابر ظلم، دیگر سر خم نمیکنیم!
ما آزادیمان را به هیچکس نمیدهیم.
ما باور کردهایم ایران، مال خودمان است.
ما وقتی همدیگر را پیدا کنیم
دست همدیگر را محکم میگیریم
و بر همه قدرتها پیروز میشویم"
باورتان نمیشود؟
بروید سقز
بروید به مزار
#مهسا_امینیتا ببینید
مهسا هنوز زنده است
از ما بسیار زندهتر...
@ghomeishi3#انتقادات #اجتماعی @Roshanfkrane