در داستان پسرک، موش کور، روباره و اسب
موش کور گفت: «کیک».
یه چیزی کشف کردم که از کیک بهتره.»
پسرک گفت: «خالی نبند.»
موش کور جواب داد: «راست میگم.»پسرک گفت :
«خب، چیه؟»
گفت: بغل موندگاریش بیشتره.
و این داستانی بود که اول بار برایت تعریف کردم
بعد از آنکه در حصار بازوان تو حصری عمیق مانند حکمی سنگین برایم بریده شده بود
من هم ماندگاری بغل را قبول داشتم
اما سالها گذشت و من پیر شدم
و ماندگاری بغل تو فقط در من تصویری بیش نبود
ولی عطر لبانت که به میخک موهایم چفت شده بود را گاهی بر دنباله ی گیسوانم آویزان میکنم
و در شهر به راه میفتم
تا شاید کسی تو را به خاطر بیاورد
و نشانیت را به من بدهد
و من مانند پسرک به تو بگویم خالی نبند!!!!؟
تا تو
مجبور شوی برای تاکید و تایید حرف آن روزم مرا تنگ در آغوش بگیری
و بگویی دوست دارم و ماندگاری بغلت بر تن خسته ی من مانند پیچک سبز بهار بر ایوان ترک خورده به انتظار ِ معجزه جوانه زده
الهام گرفته از اثر چارلی مکسی
به قلم
#طاهره_باقری_اردکانی📚#دلتنگی_tara🎼#رادیو_البرز 🎙#محسن_گل_زاده#عاشقانه تیکه های از قصه های من و ننه صغرا خطاب به صفورا
@Roshanfkrane