رفیق شهیدم

#شهید_صدرزاده
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
ابوعلی کجاست؟»
#خاطرات شهید عطایی
از روز‌های حضورش در #جبهه‌های_نبرد با #دشمن_تکفیری است.
خاطراتی که خود #راوی آن است
و قرار بوده برای نگارش کتابی در ارتباط با #شهید_صدرزاده مورد استفاده قرار بگیرد اما...

#تاریخ_شفاهی #جبهه_مقاومت_انقلاب_اسلامی #شهدای_مدافع_حرم 1

28 

ناشر : دفتر نشر معارف

سال نشر : 1396

تعداد صفحات : 144
#معرفی_کتاب #کتاب #ابوعلی_کجاست؟

@Refighe_Shahidam313
به روایت همسر...
دوست داشت
گلویش مثل #امام_حسین(ع) بریده باشد

برای دقایقی سکوت میان ما حکم فرما می شود.
کمی که آرام می شود می گوید: انگار دنیا روی سرم خراب شده بود.
با خودم می گفتم بدون مرتضی چکار کنم؟
به بچه ها چطور بگویم؟ بیشتر از آن که بخواهم اشک بریزم ماتم زده بودم. پرسیدم تیر به کجایش خورده؟
مادر #شهید_صدرزاده گفت به گلویش.
تا این جمله را گفت انگار لباسی از جنس صبر و قرار به من پوشاندند.
می گویم:
حکمت این آرامش چه بود؟ و می گوید:
چند روز قبل از آخرین باری که به سوریه رفت خواب دیدم تیر به گلویش خورده. دو روز قبل از رفتن اش هم گفتم این دفعه که بروی مطمئنم از دستم رفتی آقا مرتضی.
خندید و گفت:
روز قیامت که بشود وقتی گلوی خونی امام حسین(ع) را ببینم و گلوی من سالم باشد شرمنده می شوم.
و وقتی خانم صدرزاده گفت تیر به گلویش خورده  مقداری احساس سبکی کردم که مرتضی در آن دنیا شرمنده امام حسین(ع) نخواهد بود.
آقا مرتضی همیشه می گفت این که تیرها از اطراف من رد می‌شود و به من نمی‌خورد تقصیر توست که دعا می‌کنی من شهید نشوم.

 @Refighe_Shahidam313
روح‌الله دور روز بعد از #شهید_صدرزاده که خود را در !لشکر_فاطمیون جا کرده بود و حالا به شهادت رسیده بود به شهادت رسید. روح‌الله همان شب دو باره زنگ زد و به من گفت: حتماً سخنان #همسر_شهید صدرزاده را گوش کن و پیگیر باش و ببین که بعد از شهادت همسرش چه محکم ایستاده و بدون هیچ ترسی مثل کوه از شهادت همسرش صحبت می‌کند. 

شب شهادت روح‌الله یکی از اقوام به پدرم اطلاع داده بود، از نگرانی‌های پدرم و حالت مادرم مضطرب شدم و دلهره همه وجودم را گرفته بود که مادرم گفت همه نگرانی ما برای مادربزرگت است که بیمار است و مرا آرام کردند. از صبح مدام تلفن روح‌الله تماس‌های بی‌پاسخ از طرف دوستان و آشنایان داشت و پدرم که به مأموریت نرفت، من را هر لحظه نگران‌تر می‌کرد. خاله همسرم با من تماس گرفت و وقتی متوجه شده بود من از جایی خبرندارم تلفن را قطع کرد، پدر شوهرم زنگ زد و گفت: می‌گویند روح‌الله مجروح شده است، با پدرم تماس گرفتم و پدرم من را مطمئن کرد که روح‌الله مجروح شده، و من خودم را راضی کردم که حتماً همسرم مجروح شده است، پدرم و برادرم به محل کارم آمدند و من را به خانه بردند و شلوغی دم در و دیدن چشمان گریان اقوام و بغض مادر که در بغل من ترکید و اشک‌های مادر که روح‌الله آسمان‌نشین شد، دانستم که همسرم شهید شده است. 

@Refighe_Shahidam313