رفیق شهیدم

#زهرا_قائمی
Канал
Логотип телеграм канала رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Продвигать
573
подписчика
12,7 тыс.
фото
11,3 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
رفیق شهیدم
Photo
🍃این روزها زُلف قلم گره خورده به مریدانِ #حضرتِ_کریمه سلام الله علیها
اینبار پرستویی دیگر، اینبار مصطفی نبی لو ستاره ای از #آسمانِ_عشق...❤️

🍃دلداده بود...از همان روزهایی که در جبهه های #جنوب با تمامِ جان در مقابل دشمن می‌ایستاد. تمام روزهایی که جان بر کف، #جانباز جبهه شد. از خادمانِ حضرت معصومه بود و دلداده به حضرت به قول خودش" #دلش_گیر ایشان بود که شهید نمی‌شد"

🍃چه می‌شود که روزی آنقدر مقرب می‌شوی که #بانو هم رضایت به رفتنت نمی‌دهند؟!

🍃پرواز #مسعود_عسگری تلاطم قلبش را بیشتر کرد و مصطفی بود که در پی یافتن راهی برای رسیدن به او، چندین بار در هفته مسیر #قم به تهران و بالعکس را می‌پیمود...تا شاید موانعِ سفرش برطرف شود.

🍃مسعود را دوست داشت، خیلی زیاد...جوانِ خواهرش بود و حالا #علی‌اکبرانه او را تقدیم ساحتِ #عمه_جان کرده بودند💔

🍃مرد بود و دلسوخته از جاماندن و به قول پسرش# میثم، "اینها #مرد_جنگ هستند. مرد در خانه نشستن نیستند و وقتی ببینند اسلام و #شیعه در خطر است، حتما رزم‌آوری خودشان را نشان می‌دهند."😌

🍃در آخرین شیفت خادمی‌اش، وقتی از حرم خارج می‌شد، #لبخند درخشانش اولین چیزی بود که نگاه را خیره می‌کرد.
به #همسرش گفت "اینبار که بروم، حتما #شهید می‌شوم"

🍃از خانم خواسته بود او را به عمه جانشان ببخشند. او را به #سیده_زینب امانت دهند تا در آنجا عشق‌بازی کند و حضرت کریمه...

🍃اصلا مگر می‌شود از کریم چیزی بخواهی و دست خالی بازگردی؟

🍃#المیادین، میعادگاهِ او و رفقایی شد که بالِ پروازشان بر فرازِ آسمانها باز بود و مصطفی با رسیدن به آنها آرام گرفت.
به راستی که #شهادت تولدِ حقیقی است...

✍️نویسنده : #زهرا_قائمی

🌺به‌مناسبت سالروز #شهادت #شهید #مصطفی_نبی_لو

📅تاریخ تولد : ۲۷ مرداد ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۲۹ مهر ۱۳۹۶.الدیزور سوریه
🥀مزار شهید : بهشت معصومه قم، قطعه ۳۱
رفیق شهیدم
. چه حالتی بهتر از اینکه آدمی #حزن و #اندوه حوادث گذشته و #ترس و خوف از وقایع #آینده را نداشته باشد... و این نمی شود مگر به فرموده ی قرآن کریم: . بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ…
‍ ‍ ‍ ☆بسم رب الشهدا☆

🍃می‌گویند باید از شما نوشت! نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را فراموش کند!

🍃مگر کسی که قلب #آسمان را می شکافد، بر بلند ترین نقطه آن #پرواز می کند فراموش شد نیست؟! بعید می دانم...

🍃شُهرَتَت صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!

🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به #شهادت می شود، می گوییم آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا آسمانی بودی حتی جسمت هم روی زمین نبود!

🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان، که برای آرامش مردم زمین #پرواز می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که #صیاد در آسمان می چرخید

🍃آرامش آسمانی ات حوالی مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و #آرامش و حس غرور...

🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب #شیطان گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به شیطان و سپاهش نمی رسد

🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد...
در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم...

🍃فرزند آسمان؛ قلب واماندگان زمینی را دریاب...
صیاد دلم باش؛ #صیاد_قلبها

نویسنده: #زهرا_قائمی

🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #علی_صیاد_شیرازی
‍ ‍ #عید_قربان است و موسِم #قربانی.
#حاجیان به سمتِ تو در پرواز و من خموده تر از همیشه در حاشیه مسیر لَنگ می‌زنم!!

قربانی من سنگین تر از همه است! نَفسَم را به دوش می‌کشم تا در پیشگاهت قربانی کنم!
َفسِ سرکشی که از تو دورم کرده است

#ابراهیم_خلیل، #اسماعیل را پیشکشِ #رضایت تو کرد که به پاسِ #اطاعت بی‌چون و چرایش، جوانِ رشیدش را به او بخشیدی

این بار من آمده ام.خسته از همه #تعلقات_دنیا، با کوله باری سنگین که کمر اطاعت و بندگی‌ام را خم کرده است!

آمده ام #تسلیم محض تو باشم
بنده تو باشم
برای تو از خود بگذرم...
برای تویی که همه چیزِ مَنی و من کورکورانه در پستوی جهانم تو را گم کرده ام

آخرین نفر به سمتت قدم برمیدارم.
می‌خواهم #لبخند رضایتت را حس کنم.ببینم که می‌بینی برای تو، از خودم گذشته ام.
دست و پای نَفسَم را بسته ام و چون #گوسفندی بی‌زبان پیشکش تو می‌کنم
نمی‌خواهم دیگر بندگی نفس را کنم!
آمده ام به سمت تو که در آغوشت بگیری مرا...
آمده ام به دور از هر چه غیر تو، در ساحلِ آرامشت #بندگی کنم

تو هوایم را داری.من ایمان دارم وعده های تو #حق است
پس یک قدم که نه، قدمها به سمتت آمدم و در مقابلت زانو می‌زنم.
نَفسَم‌ را #ذبح می‌کنم تا زین پس فقط تو باشی و #اطاعت محض من

بسم الله الرحمن الرحیم...
ذبح می‌کنم نَفسَم را برای #رضای_خدا ، #قربه_الی_الله"
"اللهم تَقَبَل منی هذا القربی"

تمام شد...اینک فقط تو هستی و تو...

و از منِ منت گذارِ پر هیاهو، بنده ای #متولد شده است ،در خدمت تو

خُنَکایِ نسیمِ لبخندت، قلب ملتهبم را آرام می‌کند.
تعلق به تو، زیباترین احساس عالم است.
هرچه جز تو، قربانی رضایت و لبخندت

#عید_قربان مبارک

نویسنده : #زهرا_قائمی

@Refighe_Shahidam313
‍ چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و #فاطمه ؛ ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود.

زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد.

مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی #اسما را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند، مهیا کند.

بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت.

بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که #جان می‌گرفت کنار #مادر نشست.

خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار #در و دیوار ندارد؛ چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟
و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد.

فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ #قلبِ کوچکش را می‌فشرد. سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.!

از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟
و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن #نماز می‌خواند، قدم برداشت.
درآغوش پدر پنهان شد...

🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ #رسول_الله پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ #معبود شتافته.

#خدیجه را در عبای خود پیچید...
عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود.

جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور می‌کرد؛
"بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای #خدا و در راهِ خدا هدیه کرده بود.
بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به #محمد (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد."

و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند...

به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید؛ زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛ سرد و تاریک خواهد بود.

و پیامبر از دلبرش، تنها #فاطمه را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود

محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از #روح و #قلب و #جانش را به آغوش خاک سپرده بود


#وفات جانسوز ُمُ_المومنین ؛حضرت #خدیجه (س) تسلیت🖤
.
نویسنده: #زهرا_قائمی


@Refighe_Shahidam313