▪️#آرتور_شوپنهاور و زن ها
همیشه عده ای از افراد زیرک هستند که مایلند تضادهایی غیر قابل رفع، میان
«نظر و عمل ِ» نوابغ بیابند.
در اینجا این تضاد میان تحقیر انسان ها از سوی
شوپنهاور و واقعیتی به نام
#عشق وجود دارد؛
یا صریح تر بگوییم میان تحقیر زنان از سوی او و درگیری های عاشقانه اش.
البته ملاک او در قضیه ی زنان، همیشه بالاترین زنان اشرافی بوده است و او اصلا زنان متوسط به پایین را در جامعه، تا آن حد مهم نمی دانست که آنان را در دایره ی قضاوت خود به شمار آورد. زنان اشرافی ِ مورد توجه او، زنانی استثنایی و به چشم او، به سبب ِ موهبتهای فکری خاص، ارزشهای انسانی و زیبایی، شاخص و برجسته بوده اند؛
تشخصی که هیچ گاه صرفا با جاذبه جنسی ِ عاری از این امتیازات قابل جبران نیست.
صرف نظر از جاذبه های جنسی، تحقیر انسان ها نزد
شوپنهاور، به لحاظ بالا بودن توقع وی از حیث روشنفکری، شخصیتی و زیبایی شناسی بود.
دوست داشتن حقیقی نزد او ، نه بر اساس شهوت، بلکه بیشتر بر اساس آن کششی بود که وی در خود نسبت به موجودی نادر حس می کرد و این خود بر مبنای خوصیات فکری بارز و متمایز آن زن بود...
▪️ شوپنهاور در این مورد می گوید :
« همان گونه که نور مشعل و آتش بازی در برابر نور آفتاب بی رنگ و جلا است، روح نیز، روح نابغه و همچنین زیبایی، در سایه ی خصایل نیکو ی دل، رنگ می بازند. »
"
#کارولینه_ریشتر " ملقب به "
#مدائو " از خوانندگان مشهور گروه کُر تئاتر در برلین و معشوقه ی "
آرتور شوپنهاور " بود.
بیست و شش سال پس از جدایی ِ این دو و سکوتی که میانشان حاکم شده بود، کارولینه با دیدن آگهی هفتادمین زادروز
شوپنهاور به او نامه ای نوشت و باعث شد که خاطرات گذشته در
شوپنهاور زنده شود.
شوپنهاور نیز در وصیت نامه اش ارثیه ای را برای او مقرر کرد که کارولینه بیست و یک سال تمام، یعنی تا هنگام مرگ در 6 ژوئییه ی 1882 از آن بهره برد.
📚 #کتاب_آرتور_شوپنهاور👤 #والتر_آبندروتjoin us | کانال فلسفه
@Philosophy3