■ این واقعیت که وقتی شماره تلفن کسی را از او می گیریم،
به ندرت به تداوم نوع بشر فکر می کنیم، نافی نظریۀ شوپنهاور نیست.
به نظر او، ما به دو ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم شده ایم.
ناخودآگاه ما تحت سلطه اراده معطوف به حیات،
و خود آگاه ما تابع آن است و نمی تواند تمامی نقشه های آن را بفهمد.
و ضمیر خودآگاه به جای این که موجودی حاکم باشد،
"خدمتکار نیمه بینای اراده معطوف به حیاتی است که دلمشغول کودک است".
خرد؛ به کارگاه مخفی تصمیم های اراده نفوذ نمی کند. البته خرد محرم راز اراده است، ولی محرم رازی که همه چیز را نمی داند.
خرد فقط آن قدر می داند که برای پیشبرد تولید مثل لازم است که چه بسا به این معنی باشد که بسیار کم می داند:
خرد... از بخش عمده ای از مقاصد واقعی و تصمیمات مخفی اراده خودش محروم می ماند.
این محرومیت توضیح می دهد که چگونه ممکن است به طور خود آگاه چیزی بیش از اشتیاقی شدید به دیدار دوباره کسی را احساس نکنیم،
و در همان حال به طور ناخودآگاه بر اثر نیرویی برانگیخته شده باشیم که معطوف به تولید مثل نسل بعدی است.
چرا چنین اغفالی حتی باید لازم باشد؟
زیرا، به نظر شوپنهاور، اگر اول عقل خود را از دست ندهیم،
به طور قطعی موافق تولید مثل نخواهیم بود.
این تحليل يقينا تصور ما را از خودمان به عنوان موجودی عقلانی نقض می کند ولی حداقل با این نظرها مقابله می کند:
این که عشق رمانتیک غفلتی اجتناب پذیر از انجام دادن کارهای جدی تر است، این که می توان نوجوانان بیکاری را که از نور مهتاب غش می کنند و زیر لحاف هق هق گریه می کنند بخشید ولی اگر بزرگ ترها به دلیل دیدن کسی در قطار از کار خود غفلت کنند،
مرتکب عملی غیرضروری و دیوانه وار شده اند.
نظریه شوپنهاور در باره اراده که عشق را از نظر زیست شناختی اجتناب ناپذیر و کلید تداوم نوع بشر می شمرد،
از ما می خواهد که موضع ملایم تری نسبت به رفتار عجیب و غریب ناشی از عشق اتخاذ کنیم.
👤 #آلن_دوباتن📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه🔃 برگردان
#عرفان_ثابتی join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3