فلسفه

#رولو_می
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️فرصتِ زندگی..

"ما از نیستی میترسیم و بنابراین, هستی خودمان را چروکیده میکنیم."

👤 #رولو_می

پیام #نیچه به ما این بود که زندگی را به گونه ای زندگی کنیم که تا ابد بخواهیم آن را تکرار کنیم؛ زندگی تان را به کمال زندگی کنید و در وقت مناسب بمیرید؛ هیچ جایی از زندگی را بدون زیستن پشت سر نگذار...!

👤 #اروین_یالوم

رولو می (Rollo May) پدر شاخه روان درمانگری اگزیستانسیال می گوید: چنان زندگی کنید که هر چه می توانید خوشی، شادی و لذت از جهان برگیرید و هر چه می توانید خوبی به جهان بدهید؛ که «خوشی» با نوعی لذت گرایی روانشناختی و «خوبی» با اخلاقی زیستن فراهم می آید

«رولو_می» باور داشت که در این صورت، ترس از مرگ به کمترین حد خود خواهد رسید و آدمی تنها سرزمینی سوخته را به فرشته مرگ تحویل می دهد، چرا که کام خود را از هر آنچه خوبی و خوشی، برآورده است.

«زنده ایم که به چیزای عجیب بخندیم و اونقدر خوب زندگی کنیم که مرگ برای بردنمون بلرزه.».

👤 #چارلز_بوکفسکی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️تجربه های فراوان ثابت کرده که اساسی ترین مشکل مردم در حال حاضر، تهی بودن آنان است. تعمق در شکایت های مردم نشان می دهد که مشکل اصلی و زیر بنائی آنان نداشتن یک میل یا یک نیاز مشخص و معین است.

احساس تهی بودن معمولا ناشی از آن است که فرد خود را در تاثیرگذاری بر زندگی خود و دنیایی که در آن به سر می برد، ناتوان احساس می کند. ویژگی دیگر انسان امروزی، احساس تنهایی است که افراد معمولی آن را جدایی یا دور افتادگی و به قول بعضی ها «از خود بیگانگی» می نامند.

دلیل جدی ترس از تنهایی این است که انسان در ارتباط با انسانهای دیگر خود را می شناسد و وقتی تنهاست و با دیگران در ارتباط نیست، از اینکه شناخت خودش را از دست بدهد و نداند چی است و چه کسی است وحشت می کند

دلیل دیگر؛ قابل قبول بودن در نظر دیگران، راهکار اصلی ما برای اجتناب از دلهره و اضطراب است. از این روست که همیشه سعی می کنیم به خودمان ثابت کنیم که در زندگی اجتماعی موفق هستیم.اما عامل مهمتر در دلهره مردم از گذشت زمان، وحشتی است که از تهی بودن و زندگی در خلا روحی و روانی دارند. در زندگی روزانه بی حوصلگی و حوصله سررفتگی نماد این دلهره و اضطراب است

👤 #رولو_می
📚 نظریه وجودی انسانگرا

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️ احساس پوچی و اضطراب


احساس پوچی یا خلا معمولا از این احساس افراد سرچشمه می‌گیرد که از انجام هر کار مؤثر در زندگی خود یا دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، ناتوانند. خلا درونی حاصل انباشتگی دراز مدت این عقیده‌ فرد درباره‌ خودش است که قادر نیست به عنوان یک موجود هستی‌مند، زندگی خود را اداره کند یا نگرش ‌دیگران را نسبت به خود تغییر دهد یا تأثیر مفیدی بر دنیای اطرافش بگذارد. در نتیجه گرفتار حس عمیق نومیدی و بیهودگی‌ می‌شود؛ در این شرایط افراد خیلی زود خواستن و احساس کردن را کنار می‌گذارد. بی‌احساسی و فقدان عاطفه دفاع‌هایی هستند در برابر اضطراب. وقتی کسی مدام خود را با خطری مواجه می‌بیند که قادر نیست بر آن غلبه کند، آخرین دفاعش این است که حتی از حس کردن آن خطرات هم پرهیز کند.

وقتی ملتی اسیر نیازهای اقتصادی هستند و در همان حال از نظر روانی تهی می باشند، حاکمیت خودکامه و تمامیت خواه شکل می گیرد و مردم برای رهایی از اضطرابی که تحملش را ندارند، از آزادی خود صرفنظر می کنند و به آنها روی می آورند.


همانطور که تب نشانه مبارزه بین بدن ما و میکروب هاست، اضطراب نشانه مبارزه ما با خطری است که ما را تهدید می کند. اضطراب معرف یک مبارزه روانی در درون ماست؛ اضطراب وسیله ای است که طبیعت در اختیار ما قرار داده، تا بدانیم مسئله ای داریم و بهتر است که حلش کنیم.

کسی که گرفتار وحشت و اضطراب است، نمی تواند بین خود و واقعیتی که در آن قرار گرفته، جدایی احساس کند. شاید شوخ طبعی به ما کمک کند تا بین خود و مسائل و مشکلاتی که با آن دست به گریبانیم، فاصله ای بیندازیم. اما انسان تا زمانی می تواند بخندد که زیر نفوذ و استیلای کامل ترس و اضطراب نباشد.

#آرتور _میلر (Arthur Miller)، نویسنده و نمایش‌نامه ‌نویس آمریکایی می گوید: تراژدی بیشتر از کمدی معرف خوشبین بودن انسان است، زیرا نظر انسان را نسبت به انسان و خلقیات او به واقعیت نزدیک تر می کند.

تهی بودن و اضطراب رابطه لذت بخش ما را با طبیعت از بین می برد. وقتی نوزاد متوجه می شود که موجودی مستقل و جدا از مادرش است، با این احساس جدا بودن، به نفوذ خودش در دیگران پی می برد، این چنین است که شخصیت در فرزند انسانی شکل می گیرد و انسان شخص می شود.

هر وقت انسان بتواند مثل کسی غیر از خودش به خودش بنگرد، و درباره خودش بیاندیشد، به خود آگاهی رسیده است. سگ یا میمون چنین توانایی را ندارد. البته نبودن خودآگاهی می تواند انسان را از احساس گناه و اضطراب های روانی رها سازد، و بعضی ها می گویند خوش به حال سگ که خودآگاهی ندارد، اما در واقع این بالاترین کیفیتی است که انسان از آن برخوردار است.

در موضوع سلامت و بیماری، باید نقش خود را در مقابله با آن فعال بدانیم. #فروید بارها گفته است که هدف روانکاوی این است که آنچه در ناخوداگاه است، به سطح آگاه آورده شود. برای خیلی ها مشغولیت زیاد پوششی بر اضطراب درونی و دور نگهداشتن خود از حال و وضع واقعی خودشان است. فعالیت و عمل کردن همراه با خودآگاهی نشانه سرزنده بودن و انسجام شخصیت است. 

خیلی وقت ها می شود که فعال و سرزنده بودن، مستلزم عمل نکردن و خلاقانه بی کار نشستن است و این موضوع برای بسیاری از آدم های امروزی سخت تر از کوشش و فعالیت است. خودآگاهی به معنای زندگی آرام و موقر، همراه با تفکر و تامل و مراقبه و مکاشفه است؛ در این نوع از خودآگاهی، یک چیز «بودن» مهمتر از یک کار «کردن» است.

#رولو_می
📚 #انسان_در_جستجوی_خویشتن

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️ وابستگی به خانواده

رشد و بلوغ هر فردی، به گذر تدریجی و آرام از وابستگی به دیگران و رسیدن به اتکا به خود و فردیت خویشتن است، وقتی جامعه ای(مانند ایران) چنان پاشیده و درهم برهم است که نقش مادر و پشتیبانی فرد را نمی تواند ایفا کند، و فرد جامعه را مانند مادر خود نمی بیند، به این گرایش پیدا می کند که به مادر جسمانی و فیزیکی خود در کودکی بچسبد، و خود را تحت سلطه و راهنمایی هایی که از او بخاطر دارد، قرار دهد.

در داستان های اسطوره ای یونان باستان اورستس (Orestes)، پسر آگاممنون (Agamemnon) و کلوتایمنسترا (Clytemnestra) است. پس از آن‌که پدرش آگاممنون به دست مادرش کشته شد، خواهرش الکترا (Electra) او را پنهان کرد و به جایی دیگر فرستاد تا کشته نشود. وقتی بزرگ شد، بازگشت و مادر و معشوقه اش را که در قتل پدرش نقش داشت، کشت. مدت‌ها توسط الاهگان انتقام، تحت تعقیب بود تا آن‌که در دادگاهی که به فرمان آپولون برگزار شد، محاکمه و تبرئه گشت. سپس به آرگوس بازگشت و به پادشاهی رسید.

سرگذشت اورستس بازگویی روشن و کوشش یک فرد برای رهایی از سلطه مادر است. وقتی پادشاه آگاممنون ارتش یونان را در
جنگ تروا (Trojan War) رهبری می کرد، همسرش با پسر عمویش رابطه نامشروع برقرار کرده و آگاممنون را در بازگشت از جنگ می کشد و پسرش اورستس را تبعید می کند و دخترشان الکترا را بصورت خدمتکار نگه می دارد. وقتی اورستس بزرگ می شود به وطنش برمی گردد تا مادرش را که او را با شمشیر در جلوی خود می بیند سعی می کند خود را مظلوم و پدر او را مستحق کشته شدن قلمداد کند و می گوید: فرزندم من بدبخت بودم و از نفرین مادرت بترس. مادرش وقتی از این کار نتیجه نمی گیرد، اورستس را در آغوش می کشد و می بوسد و با این کار اورستس سست شده و شمشیر را می اندازد و می گوید: من سست و بی اراده و بی اثر شدم.

سستی و بی ارادگی این پسر در مقابله با مادرش، همان چیزی است که این روزها روان درمانگران در بسیاری از مردان جوان دیده و گزارش کرده اند، یعنی در کوشش برای رهایی از قید و بند مادر سلطه جو، خود را بی قدرت، منفعل و ناتوان دیده اند. وقتی اورستس می بیند که مادرش از سستی و بی ارادگی او سربازان را صدا می زند تا او را بگیرند، متوجه می شود که اظهار عشق و محبتش به او جز وسیله ای برای به بند کشیدن او نیست، آنگاه بر می خیزد، قدرت خود را باز می یابد و ضربه مرگ را بر مادرش فرود می آورد. سپس اورستس دیوانه می شود(روان پریش می شود) و دچار عذاب وجدان می شود.

این همان احساس گناهی است که افراد در راه رسیدن به استقلال روانی و بریدنِ بند ناف روانی از پدر و مادر، در خود احساس می کنند. او به معبد آپولو پناه می برد، و قرار است در دادگاه مهمی که آتنا قاضی آن است محاکمه شود و مساله ای که قضات باید درباره اش رای بدهند این است که: اگر کسی پدر و یا مادر زورگو و استثمار گر خود را بکشد، باید گناهکار شناخته شود یا نه؟

از آنجا که رای این دادگاه برای آینده بشریت بسیار مهم و سرنوشت ساز است، خدایان از کوه المپ (Olympus) فرود می آیند و در مناظره بین قضات شرکت می کنند. بعد از سخنرانی های زیاد، قضات رای می دهند اما آرا نصف به نصف است. به ناچار قرار می شود، آتنا که ایزد بانوی فضایل شهروندی، خرد و عدالت است رای نهایی را ابلاغ کند. او اعلام می دارد که: اگر قرار است نوع انسان پیشرفت و ترقی داشته باشد، باید از بند و زنجیر پدر و مادر زورگو و سلطه جو آزاد باشد، حتی اگر برای این آزادی پدر و مادر را بکشد. با این رای اورستس بخشیده و آزاد می شود.

این داستان ساده، گویای یکی از تقلاها و کوشش های هولناکی است که هر انسان ممکن است در زندگی داشته باشد. موضوع ظاهری آن کشتن یک مادر به دست پسر است، اما معنی واقعی آن تقلا و کوشش یک فرزند برای اثبات وجود خود برای خویشتن است، یعنی استقلال روانی.

مایه اصلی این داستان کوشش انسان علیه خودکامگی و قدرت هایی است که رشد و آزادی او را سرکوب و متوقف می کنند و در خانواده این قدرت بیشتر در پدر یا مادر متصور می شود.

فروید معتقد بود که این تضادها جهانی و بیشتر بین پدر و پسر است. پدر سعی می کند پسر را ناتوان و اخته (Castrate) کند و پسر مانند اُدیپ (Oedipus) سعی می کند با کشتن پدر به حق خودش برای زندگی برسد. حالا ما می دانیم که عقده اُدیپ جهان شمول نیست و بستگی به عوامل فرهنگی و تاریخی دارد. فروید در جامعه پدر سالار آلمان بزرگ شده بود. از اواسط سده بیستم شواهد بسیار، گویای آن است که در آمریکا شخص مقتدر، مادر خانواده است نه پدر و اسطوره اورستس بیان حال بیشتر آدم ها و مشکلی است که با آن دست به گریبانند.

#رولو_می
📚 #انسان_در_جستجوی_خویشتن

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️اراده

آزادی و اراده شامل چشم‌پوشی از جبرگرایی نیست، بلکه شامل رابطه‌ی ‌ما با آن است. اسپینوزا نوشت: «آزادی، شناختِ سرنوشت است.» انسان با ظرفیت و استعداد ش برای درک جبرهای موجود و انتخاب نوع رابطه‌اش با آنچه برایش از پیش تعیین شده، متمایز می‌شود. او می‌تواند و باید انتخاب کند که چطور با سرنوشت‌اش از جمله مرگ، سالخوردگی، محدودیت‌های هوشی و شرطی‌شدن‌های ناگزیرِ موجود در پیشینه‌اش ارتباط برقرار کند،... آیا سرنوشت‌اش را خواهد پذیرفت، انکارش خواهد کرد، با آن خواهد جنگید، تصدیق‌اش خواهد کرد یا به آن تن در خواهد داد؟ همه‌ی این واژه‌ها حاوی عنصرِ اراده‌اند.

👤 #رولو_می
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
#نیچه اغلب از «دوست داشتن سرنوشت» سخن می‌گفت.
منظورش این بود که بشر می‌تواند مستقیما با سرنوشت رویاروی شود، آن را بشناسد، شهامت به خرج دهد، آن را بنوازد، به چالش کشد، با آن بستیزد و به آن عشق بورزد.

با اینکه ما «ارباب سرنوشت خویشیم»، جمله‌ای متکبرانه‌ست، ولی ما را از قربانی سرنوشت بودن محافظت می‌کند. ما حقیقتا در آفرینش سرنوشت‌مان دخیلیم...

📚 #عشق_و_اراده
✍🏻 #رولو_می

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️هفت دیدگاه نسبت به معنای زندگی

1⃣ #اریک_فروم: انسان موجودی است که زندگی‌اش را از رهگذر زیستن پربار، معنادار می‌کند. چنین انسانی می‌کوشد تا با خدمت گرفتن نیروهای عشق و منطق کامل‌ترین شکل نیروی درونی‌اش را متحقق کرده و به زندگی معنا بخشد.

2⃣ #آبراهام_مازلو: معنا از رهگذر خودشکوفایی تجربه می‌شود و چنین شخصی انگیزه‌ی معطوف به رشد دارد و برای رسیدن به معنا، قدرت‌های خلاقش را به سوی اهداف مذکور بسیج می‌کند.

3⃣ #رولو_می: او معنا را یک تجربه‌ی درونی شخصی می‌داند. کسی که بتواند با بالاترین ارزش‌هایش زندگی کند، قصدمندی خود را بفهمد، قدرت اراده‌اش را برای انتخاب بفهمد و قادر به عشق‌ورزی باشد به معنا دست یافته است.

4⃣ #کریشنا_مورتی: دنیا هنگامی با معنا، تجربه می‌شود که دانشی از خود، توسط خودمشاهده‌گری به دست آید. انسان خود را آزاد درک کند و حالت پذیرایی از آگاهی را تجربه کند.

5⃣ #پل_تیلیش: انسان زندگی معنادار را انتخاب می‌کند. شخص با انتخاب ایمان و عشق به عیسی مسیح معنای زندگی خود را برمی‌گزیند.

6⃣ #آبراهام_هسکل: اگر انسان به یاد خدا باشد زندگی را معنادار تجربه می‌کند. البته تجربه خدا به شکل ساده‌انگارانه مدنظر نیست بلکه خدا را بایستی در زندگی روزمره فهمید.

7⃣ ویکتور فرانکل: معنا از رهگذر پاسخگویی به خواسته‌های موقعیت پیش‌آمده کشف می‌شود در نتیجه با تعهد نسبت به تکلیف منحصربه‌فرد زندگی تجربه می‌شود. در اینجا بایستی به خود اجازه دهیم تا تجربه‌ی لحظه را درک کرده و به یک معنای نهایی اعتماد نماییم. معنای نهایی که ممکن است به مفهوم خدا باشد یا نباشد.

📚 #ویکتور_فرانکل
#احمدرضا_محمدپور

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3