فلسفه

#انسان_خداگونه
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
■ دو نوع واقعیت داریم: واقعیت عینی و واقعیت ذهنی، در عالم واقعیت عینی، وجود چیزها مستقل از باورها و احساسات ماست. مثلا نیروی جاذبه واقعیتی عینی است. مدت ها قبل از نیوتن وجود داشت و بر کسانی که به آن باور ندارند همان قدر تاثیر می گذارد که بر باورمندان به آن. برعکس، واقعیت ذهنی به احساسات و باورهای شخصی هر فرد متکی است. بنابراین، فرض کنید من درد شدیدی در سرم احساس می کنم و نزد پزشک میروم. او به طور کامل معاینه ام می کند اما هیچ مشکلی نمی بیند. پس مرا می فرستد برای آزمایش خون و ادرار و دی ان ای و اشعه ایکس و نوار قلب و اسکن اف ام آر آی و بسیاری چیزهای دیگر. نتایج اینها که معلوم شد. پزشک اعلام می کند که کاملا سالمم و میتوانم به خانه بروم. اما من هنوز سردرد شدیدی دارم. با اینکه هیچ کدام از آزمایش های عینی مشکلی نشان نمی دهد و هیچ کس انتظار ندارد من درد بکشم، درد برای من صد در صد واقعی است. اغلب مردم مسلم فرض می کنند که واقعیت یا عینی است یا ذهنی و شکل سومی هم در کار نیست. بنابراین وقتی خود را راضی می کنند که چیزی برآمده از احساس ذهنی درونی شان نیست فورا به این نتیجه میرسند که پس لابد عینی است. اگر تعداد زیادی از افراد به خدا اعتقاد دارند و اگر پول کار دنیا را پیش می برد و اگر ناسیونالیسم جنگ راه می اندازد و امپراتوری بنا می کند، پس اینها صرفا باور ذهنی من نیستند. بنابراین خدا و پول و ملت باید واقعیت هایی عینی باشند. اما واقعیت سطح سومی هم دارد: سطح بین الاذهانی. موجودیتهای بین الاذهانی به ارتباط میان تعداد زیادی از افراد متکی اند، و نه باورها و احساسات تک تک افراد. بسیاری از مهم ترین عاملان اثرگذار تاریخ بین الاذهانی اند. مثلا پول ارزش عینی ندارد. نمی شود اسکناس یک دلاری را خورد یا نوشید یا پوشید. با این حال، تا زمانی که میلیاردها نفر به ارزش آن باور دارند می توان با استفاده از آن غذا و نوشیدنی و لباس خرید. اگر نانوا ناگهان اعتقادش به دلار را از دست بدهد و دیگر در ازای این تکه کاغذ سبزرنگ به من نان ندهد اهمیت چندانی ندارد. می توانم چند ساختمان آن طرف تر به فروشگاهی در همان حوالی بروم. اما اگر صندوقدار فروشگاه هم این تکه کاغذ را از من نپذیرد، و دست فروش های بازار و فروشندگان مراکز خرید نیز همین کار را بکنند، دلار ارزش خود را از دست میدهد. البته تکه کاغذهای سبزرنگ همچنان خواهند بود، ولی البته بی ارزش.

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ حتی اگر برای عدالت بیش از پیروزی ارزش قائل باشید نیز احتمالاً باید ترجیح دهید روبات‌ها و پهپادهای خودران جای سربازها و خلبان‌ها را بگیرند. وقتی سربازان از نوع بشر باشند، می‌کشند و ویران می‌کنند و به غارت می‌برند، و حتی زمانی که می‌کوشند درست رفتار کنند باز اغلب به اشتباه غیرنظامیان را به کشتن می‌دهند. کامپیوترهایی که بر اساس الگوریتم‌های اخلاقی برنامه‌نویسی شده‌اند بسیار آسان‌تر می‌توانند با جدیدترین قوانین دیوان بین‌المللیِ کیفری سازگاری یابند.

▪️ در گذشته، بسی کارها بود که فقط انسان از عهده انجام دادنش بر می آمد. اما حالا روبات و کامپیوتر همپای انسان پیش می روند و احتمالا به زودی بسیاری از کارها را بهتر از او انجام میدهند. البته درست است، شیوه عملکرد کامپیوتر با انسان بسیار متفاوت است و بعید به نظر می رسد به این زودی ها کامپیوتر شبيه انسان شود. به ویژه که ظاهرا کامپیوترها به این زودی به شعور و آگاهی دست نمی یابند و عواطف و احساسات تجربه نمی کنند. در چند دهه اخیر، در حوزه هوش کامپیوتری پیشرفت های بزرگی حاصل شده است، ولی در مورد شعور/ آگاهی کامپیوترها مطلقا موفقیتی به دست نیامده است. تا جایی که میدانیم، کامپیوترهای کنونی ذی شعورتر از نمونه های اولیه شان در دهه ۱۹۵۰ نیستند. با این حال، در آستانه تحولی مهم و سرنوشت ساز قرار داریم، انسانها در خطر از دست دادن ارزش و اعتبارشان هستند، زیرا هوش دارد از شعور/ آگاهی جدا می شود.

▪️ تا امروز، هوشِ زیاد همراه با شعور/آگاهی رشدیافته همراه بود. فقط موجودات ذی‌شعور می‌توانستند کارهایی انجام دهند که هوش بسیاری می‌طلبید، مانند بازی شطرنج یا راندن اتومبیل یا تشخیص بیماری یا شناسایی تروریست‌ها. اما اکنون انواع جدیدی از هوشِ فاقد شعور/آگاهی پدید می‌آوریم که بسیار بهتر از انسان‌ها می‌تواند از عهده‌ی این کار برآید. و علتش این است که همه‌ی این کارها بر تشخیص الگو استوارند، و الگوریتم‌های فاقد شعور/آگاهی احتمالاً به زودی در شناسایی و تشخیص الگوها بر شعور/آگاهیِ انسانی پیشی می‌گیرند. به این ترتیب سوال جدیدی مطرح می‌شود: کدام یک از این‌ها به واقع مهم است: هوش یا شعور/آگاهی؟ مادام که این دو همراه هم حرکت می‌کردند، بحث و گفتگو درباره‌ی ارزش نسبی‌شان صرفاً سرگرمی فیلسوفان بود. اما در قرن بیست‌ویکم این مساله به موضوع سیاسی و اقتصادیِ اضطراری و مهمی تبدیل می‌شود. و این نکته‌ای جدی و تامل‌برانگیز است که بدانیم، دست‌کم برای ارتش‌ها و شرکت‌ها، پاسخ این سوال ساده است. هوش واجب و ضروری است اما شعور/آگاهی اختیاری است.

▪️ ارتش‌ها و شرکت‌ها بدون کارگزاران هوشمند نمی‌توانند عمل کنند، اما به شعور/آگاهی و تجربه‌های ذهنی نیاز ندارند. تجربه‌های ذهنیِ راننده‌ی تاکسی‌ای از جنس گوشت و پوست و استخوان بی‌نهایت غنی‌تر از اتومبیلی خودران است که قطعاً هیچ احساسی ندارد. راننده‌ی تاکسی می‌تواند موقع عبور از خیابان‌های شلوغ سئول از موسیقی لذت ببرد. امکان دارد با نگریستن به ستاره‌ها و اندیشیدن به رازهای هستی حیرت او را فراگیرد و فکرش باز شود. با دیدن دختر بچه‌اش که اولین قدم‌هایش را برمی‌دارد احتمالاً اشک شوق در چشمانش حلقه می‌زند. اما نظام هیچ کدام از این‌ها را از راننده‌ی تاکسی نمی‌خواهد و نیازی به آن‌ها ندارد. تنها چیزی که واقعاً می‌خواهد آن است که مسافران تا جای ممکن سریع و امن ‌و ارزان از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر منتقل شوند. و به زودی اتومبیل خودران قادر است این کار را بسیار بهتر از انسانِ راننده انجام دهد، هر چند نمی‌تواند از موسیقی لذت ببرد یا از جادوی هستی دچار بهت و حیرت شود.

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ از نظر زیستی، هم انتظارات و هم خوشبختی را فرآیندهای زیست شیمیایی بدن تعیین می کند نه اوضاع اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی. طبق نظر #اپیکور، موقعی خوشبختیم که احساسات خوشایندی تجربه می کنیم و از احساسات ناخوشایند فارغیم.

حدود ۲۳۰۰ سال قبل، اپیکور به مریدانش هشدار داد که پیگیری زیاده از حد لذت ممکن است آنها را به جای خوشبختی به فلاکت اندازد. دو سه قرن پیش تر از آن، #بودا ادعایی از این هم تندتر پیش کشیده بود بر این نمط که دنبال کردن احساسات خوشایند در واقع خود علت رنج و حرمان است. این احساسات صرفا حس و حالی گذرا و بی معنی اند. حتی زمانی که تجربه شان می کنیم واکنشمان به آنها رضایت خاطر نیست؛ برعکس، فقط عطشمان برای آنها بیشتر می شود. به این ترتیب، فرقی ندارد که آدمی چه قدر احساسات لذت بخش یا هیجان انگیز را تجربه کند؛ اینها هرگز انسان را ارضا نمی کنند.

در یونان باستان، اپیکور فیلسوف میگفت پرستش خدایان هدر دادن وقت است و پس از مرگ حیاتی وجود ندارد و خوشبختی تنها هدف زندگی است. در عصر باستان، بیشتر مردم مخالف مکتب اپیکور بودند، اما امروز آن عقیده پیش فرض رایج شده است. شک و تردید درباره زندگی پس از مرگ انسان را بر می انگیزد تا نه فقط در پی عمر جاوید بلکه به دنبال خوشبختی زمینی نیز باشد. کیست که بخواهد همه عمر را در فلاکت جاودان به سر برد؟

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
انسان خداگونه
یووال نوح هراری
▪️ تاریخ در چند کلمه
- چهار مرحله‌ی تاریخ از دیدگاه دین نوین «داده‌باوری»

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه
📖 صفحه 469 تا 473

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ اکثر سوء تفاهم‌ها در خصوص علم و دين نتيجهٔ تعاريف غلط از دين است. بسيار زياد اتفاق می‌افتد که مردم دين را با خرافات، معنويت و اعتقاد به نيروهای ماوراء طبيعی، يا اعتقاد به خدايان اشتباه می‌گيرند. دين هيچ کدام از اين‌ها نيست.

دين نمی‌تواند معادل خرافات فرض شود، زيرا اکثر مردم مايل نيستند باورهای محبوب خود را «خرافات» بنامند. ما هميشه به «حقيقت» اعتقاد داريم. اين فقط ديگران هستند که به خرافات اعتقاد دارند.

به همين شکل، افراد کمی هستند که به نيروهای ماوراء طبيعی باور دارند. شياطين، برای کسانی که به آن‌ها اعتقاد دارند، نيروهايی ماوراء طبيعی نيستند. آن‌ها جزئی از طبيعت هستند، درست مثل کدو تنبل، عقرب و ميکروب. پزشکان نوين عامل بيماری‌ها را ميکروب‌های نامرئی می‌دانند و کشيشان وودو شياطين نامرئی را عامل بيماری‌ها می‌پندارند. هيچ چيز ماوراء طبيعی در اين نيست: شما شيطانی را عصبانی می‌کنيد و او هم وارد بدن شما می‌شود و درد ايجاد می‌کند. چه چيزی طبيعی‌تر از اين می‌تواند وجود داشته باشد؟ فقط آن‌ها که به شياطين اعتقاد ندارند، آن‌ها را جدا از نظم طبيعی چيزها می‌پندارند.


تعريف دين به «اعتقاد به خدا» نيز دارای اشکال است. ما اين‌طور فکر می‌کنيم که يک مسيحی متدين به اين دليل مذهبی است که به خدا اعتقاد دارد، در حالی که کمونيست‌های پرشور مذهبی نيستند، زيرا کمونيسم خدايی ندارد.

اما دين توسط انسان‌ها به وجود آمده است، نه خدايان، و بر اساس کارکرد اجتماعی خود مشخص می‌شود، نه وجود خدايان. دين هر آن چيزی است که به ساختارهای اجتماعی انسانی يک مشروعيت فوق بشری بدهد. دين به هنجارها و ارزش‌های انسانی، با اين استدلال که بازتاب قوانين فوق‌بشری هستند، مشروعيت می‌دهد.

دين ادعا می‌کند که انسان‌ها تابع نظامی از قوانين اخلاقی هستند که خودشان ابداع نکرده‌اند و نمی‌توانند آن‌ها را تغيير دهند. يک يهودیِ معتقد می‌تواند بگويد که اين نظامی از قوانين اخلاقی است که توسط خدا در کتاب مقدس حلول کرده است. يک هندو می‌تواند بگويد که قوانين توسط برهما، ويشو و شيوا خلق شده‌اند و توسط ودا به انسان‌ها وحی شده‌اند. اديان ديگر، از بوديسم و دائوئيسم گرفته تا نازيسم، کمونيسم و ليبراليسم، معتقدند که قوانين فوق بشری قوانينی طبيعی هستند، و محصول اين يا آن خدا نيستند. هر کدام طبعاً به نوع متفاوتی از قوانين طبيعی باور دارد، که توسط پيامبران و فرهيختگان، از بودا و لوازی گرفته تا هيتلر و لنين، کشف شده و ظهور يافته‌اند.

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه
🔃 برگردان:نیک گرگین

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ دو نوع واقعیت داریم: واقعیت عینی و واقعیت ذهنی، در عالم واقعیت عینی، وجود چیزها مستقل از باورها و احساسات ماست. مثلا نیروی جاذبه واقعیتی عینی است. مدت ها قبل از نیوتن وجود داشت و بر کسانی که به آن باور ندارند همان قدر تاثیر می گذارد که بر باورمندان به آن. برعکس، واقعیت ذهنی به احساسات و باورهای شخصی هر فرد متکی است. بنابراین، فرض کنید من درد شدیدی در سرم احساس می کنم و نزد پزشک میروم. او به طور کامل معاینه ام می کند اما هیچ مشکلی نمی بیند. پس مرا می فرستد برای آزمایش خون و ادرار و دی ان ای و اشعه ایکس و نوار قلب و اسکن اف ام آر آی و بسیاری چیزهای دیگر. نتایج اینها که معلوم شد. پزشک اعلام می کند که کاملا سالمم و میتوانم به خانه بروم. اما من هنوز سردرد شدیدی دارم. با اینکه هیچ کدام از آزمایش های عینی مشکلی نشان نمی دهد و هیچ کس انتظار ندارد من درد بکشم، درد برای من صد در صد واقعی است. اغلب مردم مسلم فرض می کنند که واقعیت یا عینی است یا ذهنی و شکل سومی هم در کار نیست. بنابراین وقتی خود را راضی می کنند که چیزی برآمده از احساس ذهنی درونی شان نیست فورا به این نتیجه میرسند که پس لابد عینی است. اگر تعداد زیادی از افراد به خدا اعتقاد دارند و اگر پول کار دنیا را پیش می برد و اگر ناسیونالیسم جنگ راه می اندازد و امپراتوری بنا می کند، پس اینها صرفا باور ذهنی من نیستند. بنابراین خدا و پول و ملت باید واقعیت هایی عینی باشند. اما واقعیت سطح سومی هم دارد: سطح بین الاذهانی. موجودیتهای بین الاذهانی به ارتباط میان تعداد زیادی از افراد متکی اند، و نه باورها و احساسات تک تک افراد. بسیاری از مهم ترین عاملان اثرگذار تاریخ بین الاذهانی اند. مثلا پول ارزش عینی ندارد. نمی شود اسکناس یک دلاری را خورد یا نوشید یا پوشید. با این حال، تا زمانی که میلیاردها نفر به ارزش آن باور دارند می توان با استفاده از آن غذا و نوشیدنی و لباس خرید. اگر نانوا ناگهان اعتقادش به دلار را از دست بدهد و دیگر در ازای این تکه کاغذ سبزرنگ به من نان ندهد اهمیت چندانی ندارد. می توانم چند ساختمان آن طرف تر به فروشگاهی در همان حوالی بروم. اما اگر صندوقدار فروشگاه هم این تکه کاغذ را از من نپذیرد، و دست فروش های بازار و فروشندگان مراکز خرید نیز همین کار را بکنند، دلار ارزش خود را از دست میدهد. البته تکه کاغذهای سبزرنگ همچنان خواهند بود، ولی البته بی ارزش.

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ وقتی #اپیکورس خوشبختی را به عنوان خیر اعلا توصیف کرد، به شاگردانش هشدار داد که به دست آوردن خوشبختی کار دشواری است.

دستاوردهای مادی به تنهایی ما را در درازمدت خشنود نخواهد کرد. در حقیقت تلاش کورکورانه برای کسب ثروت، شهرت و لذت فقط تیره‌روزی به بار می آورد. از این رو اپیکورس توصیه کرد که به اعتدال بخورند و بیاشامند و حوائج جنسی را تحت کنترل درآورند.

یک دوستی عمیق در درازمدت ما را از یک عیاشی دیوانه‌وار خوشنودتر خواهد ساخت.

👤 #یووال_نوآح_هراری
📚 #انسان_خداگونه

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3